اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن الجاربردی یا چارپردی شافعی ملقب به ابوالمکارم فخرالدین . و پدر او الامام السعید حسن الجاربردی نزیل تبریز است . احمد از علمای رأس مائه ٔ ثامنه ٔ هجریه ٔ قمریه و معاصر محمدبن تاج الدین علی ساوی وزیر است ، چنانکه شرح شافیه ٔ ابن حاجب را به نام این وزیر کرده است . وی شاگرد قاضی بیضاویست و او را بر کتاب منهاج قاضی استاد خود شرحی است . و مصنفات بسیار دارد از جمله شرح شافیه ٔ ابن حاجب و شرح منهاج و حاشیه ای بر ایضاح ابن حاجب و حاشیه ای بر کشاف زمخشری ۞ و شرح هدایه ٔ مرغینانی و شرحی ناتمام بر حاوی در فقه و رساله ای موسوم به مغنی که آن را تلمیذ او مولی محمدبن عبدالرحیم بن محمد القمری المیلانی شرح کرده است و در آن شرح نام استاد را بدین گونه آورده است : استادی العلامة فرید دهره و وحید عصره العالم بالاصول و الفروع و الجامع بین المعقول و المشروع عمان المعانی لقمان الثانی قدوةالسالکین فخرالملة والدین احمدبن الحسین الجاربردی تغمده اﷲتعالی بغفرانه و اسکنه بحبوحة جنانه . و صاحب روضات از عبارت قدوةالسالکین که در عناوین وی آمده گمان می برد که یکی از بزرگان اهل طریقت و عظمای طلاب حقیقت نیز بوده است و باز میگوید در بعض کتب در عناوین فوق نام پدر او حسین آمده است بجای حسن و نیز نام خوداو را محمد گفته اند بجای احمد ولی مشهور حسن و احمداست . و میان احمد و قاضی عضد ایجی مشاجرات شدیده درمراتب شتی علوم بوده است و هر یک را بر ردّ صاحب خود تألیفاتی است و از جمله ردود احمد بر قاضی ایجی کتابیست در حل ّ بعض معضلات کشاف به نام السیف الصارم علی عنق العضد الظالم و صاحب روضات این نام را سخت پسندیده است . و سبکی در طبقات الشافعیة در وصف احمد جاربردی گوید: هذا الرجل نزیل تبریز کان اماماً فاضلاً دیّناً خیراً وقوراً مواظباً علی العلم و افادة الطلبة و اخذ عن القاضی ناصرالدین البیضاوی و صنف شرح منهاجه و مات فی رمضان سنة اثنتین واربعین وسبعمائة بتبریز (742 هَ . ق .). و صاحب کشف الظنون وفات وی را746 هَ . ق . گفته است و از جمله ٔ کتب او شرح تصریف را نام برده است . و او از مشایخ ابن رافع نحوی و سید عبداﷲالعجمی جمال الدین الشهیر به نقره کار و محقق رضی استرآبادی میرزا کمال الدین محمد الفسائی الفارسی و آقا هادی مازندرانی و جماعتی دیگر از فضلاء امامیه است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن افضل امیرالجیوش مکنی به ابوعلی . خوندمیر در دستورالوزراء (ص 223) آرد: ابوعلی احمدبن افضل در زمان خلافت المستعلی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الیاس . اصلاً ایرانی و از نژاد کرد و از مردم شهرزور بود. پدرش به دمشق هجرت گزید و احمد بدانجا بزاد و ابتدا در مدرسه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الیاس القائد. رجوع به عیون الأنباء فی طبقات الأطباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 45 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن امیرالجیوش . رجوع به احمدبن افضل شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن امین الدین بسطامی فقیه فرضی ، شافعی مفتی نابلس .او راست : شرح قصیده ٔ برده . شرح اربعین نووی . المناهج البسطامیه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن امیةبن ابی امیة الکاتب مکنی به ابوالعباس . مرزبانی ذکر او آورده است و گوید او از خاندان کتابت و غزل و ظرافت وا...
احمد. [ اَ م َ ]((اِخ ) سلطان ...) ابن اوغورلی محمودبن اوزون حسن . آنگاه که پدر وی محمود بقتل رسید وی بسلطان بایزید عثمانی التجا جست و سلط...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اویس بن حسن ایلخانی . چهارمین از امرای آل جلایر (784 - 813 هَ . ق .). بعد از قتل سلطان حسن برادر دیگر او ابویزید ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ایوب ارجانی . از مردم ارجان فارس . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بایزید ثانی . او پس از وفات شهنشاه بن بایزید که هم در حیات پدر درگذشت اکبر اولاد بایزید بود و بایزید وی را ولایت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.