احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین بن العباس بن الفرج النحوی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن شقیر. او بروایت کتب واقدی بواسطه احمدبن عبید مشهور است و وفات او در صفر سال 317 هَ . ق . بروزگار المقتدر بود. وی در طبقه ٔ ابوبکر سراج است و تصانیفی دارد، از جمله : کتاب مختصر فی النحو. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث . یاقوت گوید در کتاب ابن مسعده خواندم که کتاب موسوم بجمل را که بخلیل نسبت کنند از ابن شقیر است و در آن کتاب گوید که نصب بر چهل وجه است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ایزدیار، معروف بفرید کافی وزیر. عوفی در لباب الألباب ج 1 ص 120 ببعد آرد: الصدر الاجل شرف الدولة و الدین سی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برتی (قاضی ...) مکنی به ابوالعباس . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برسوی . مدرس . او راست :تاریخ آل سلجوق . وفات او به سال 977 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برقانی خوارزمی ، مکنی به ابوبکر و ملقب بحافظالکبیر. او راست : جمع بین الصحیحین ومسند الخوارزمی . وفات وی به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برنسی فاسی مالکی ، مکنی به ابوالفضل و معروف بشیخ زروق و ملقب بشهاب الدین . او راست : قواعدالطریقة فی الجمع ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بریدی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از جمله ٔ وزرای متقی . (مجمل التواریخ و القصص ص 379).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بستی ، مکنی به ابوسلیمان خطابی . ادیب فقیه شافعی . وی در عراق از ابوعلی صفار و ابوجعفر رزاز و جز آنان حدیث ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بستی خراسانی ، معروف بخارزنجی . یکی از ائمه ٔ لغت . رجوع به احمدبن محمد البشتی ... و خارزنجی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بسیلی . وی شاگرد ابن عرفه بود و تفسیر ابن عرفه را چنانکه شنیده نقل کرده است . وفات او830 هَ .ق . است .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمد البشتی الخارزنجی . سمعانی گوید: خارزنج قریه ای است بنواحی نیشابور بناحیه ٔ بشت و مرد مشهور این قریه ابوحامد ...