گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین جاربردی ۞ ملقب به فخرالدین . او راست : مغنی فی النحو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۶ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن یوسف ، منجم و مهندس . از منجمین مشهور. او راست :کتاب النسبة و التناسب و شرح الثمرة لبطلمیوس فی احکام النجوم . (ابن... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف نیشابوری . محدث است . او از نیشابور بیمن شد و درآنجا حدیث فرا گرفت و در سال 264 هَ .ق . درگذشت . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یونس الحرّانی الاندلسی . او و برادرش عمر بمشرق رحلت کردند و از ثابت بن سنان و ابن وصیف الکحال و امثال آنان عل... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یونس حنفی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بشهاب الدین و معروف به ابن الشبلی . یکی از فقهای حنفیه . او راست : کتاب م... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یونس العلوی . او راست : رجم الشهاب علی بن عبدالوهاب و در لکناو به سال 1297 هَ .ق . طبع شده است . (معجم المطبوعات ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یهود [ کذا فی کشف الظنون ] شهاب الدین الدمشقی . او راست : کتاب نظم التسهیل ، و مراد از تسهیل تسهیل الفوائد و تکمیل ا... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابواسحاق . رجوع به احمدبن محمد ثعلبی شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوبدیل . رجوع به احمدبن محمد مکنی به ابوبدیل شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوبشر. رجوع به احمدبن ابراهیم بن معلی ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالبقاء. رجوع به احمدبن ابی الضیاء... شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۹۳ ۱۹۴ ۱۹۵ ۱۹۶ ۱۹۷ صفحه ۱۹۸ از ۳۱۸ ۱۹۹ ۲۰۰ ۲۰۱ ۲۰۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود