احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن سنان نیشابوری مکنی به ابوجعفر. او از مشاهیر عرفای اواخر مائه ٔ سیم و اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است مولد و منشاء وی نیشابور و هم در آن ملک ساکن و در عداد بزرگان این قوم معدود بود و بصحبت ابوعثمان حیری و ابوحفص حداد رسیده و زمان سلطنت امیراسماعیل سامانی و بعض دیگر را دریافته بود در زهد و ورع یگانه دوران و در خوف و طاعت سرآمد اهل زمان بود جماعتی از بزرگان این طبقه بخدمت او رسیدند و بطریق هدایت ارشاد شده و او در میان این طبقه بفضل و علم معروف و بجودت بیان و تصنیف و تألیف موصوف است و ازجمله مؤلفات او که یافعی در مرآت الجنان نام می بردکتاب صحیح است که تألیف آن بر همان شرط و روشی که بخاری ملتزم شده میباشد و آن کتاب در آن زمان مشهور و معروف بوده است و دیگر کتاب اسرارالعرفا که در آن احادیث نبوی و بعض دیگر از احادیث را جمع کرده است و دیگر کتاب رسایلی در میان این طبقه بوده که نسبت بدومیدادند. وی سالهای دراز در نیشابور زندگانی کرد تادر سال سیصدویازده در زمان خلافت المقتدرباﷲ درگذشت و در همان شهر مدفون گردید. از کلمات اوست که گفته : تکبر المطیعین علی العصاة بطاعتهم شرّ من معاصیهم و اضرّ علیهم ؛ یعنی تکبر فرمان برداران بر گناهکاران بربازنگریستن بطاعات بدتر است از گناه گناهکاران و اضرّ است آن جماعت را از معصیت عاصیان و نیز از کلمات اوست که گفته : جمال الرّجل فی حسن مقاله و کماله فی صدق فعاله ؛ یعنی حسن صوری مرد در نیک گفتاری است و حسن معنوی وی در خوب کرداری و چون کسی جامع این دو حسن باشد حکیم است که حکیم راست گفتار و راست کردار بود. وهم از بیانات اوست که : من انقطع الی اﷲ علی الحقیقة ان لایرد علیه ما یشغله عنه ؛ یعنی علامت آنکسی که از غیر حق منقطع گشته و بحق پیوسته آن است که وارد نشود بر وی امری که شاغل و مانع وی گردد از حق سبحانه و تعالی مراد ازین بیان آن است که هیچ چیز از امور دنیوی و دیگر کارها نتواند او را از توجه حق بازداشت و ازاین کلمات مقام یقین واضح و لایح میگردد. وقتی ازو پرسیدند یا شیخ در بدایت امر علامت توفیق چیست گفت در آنکس واضحست که در مقام اطاعت باشد یعنی آنکس که فرمانبردار باشد کلام بزرگان و اهل تقوی [ را ] در او تأثیری دیگر است و چون این حالت در بدایت امر در مریدی ظهور و بروز کرد سبب ترقیات دنیا و آخرت او گردد ونیز گفته چون در مرید تکبر دیدی ازو روی بگردان که او را ترقی پدید نخواهد گردید و بطریق مستقیم هدایت نخواهد افتاد. واﷲاعلم بحقایق الأمور. رجوع بنامه ٔ دانشوران ج 3 ص 79 شود. وفات احمد311 هَ . ق . بود و او راست : تخریج بر صحیح مسلم [ الصحیح علی شرط مسلم ] .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک ، مکنی به ابونصر. در هجدهم رمضان سنه ٔ ست عشرة و خمسمائة(516 هَ .ق .) مسترشد او را وزارت داد و در سنه ٔ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نعمة، مکنی به ابوالعباس . محدث و فقیهی بمائه ٔ هفتم هجری . او در حدیث شاگرد سخاوی و ابن صلاح و در فقه تلمیذ ابن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نعمةاﷲبن علی بن احمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی . او صاحب حواشی و قیودی بسیار و مؤلفاتی است ازجمله : کتا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نقنه ، مکنی به ابوجعفر. وزیر دولت علویان از بنی حمود در اندلس .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نقیب . یکی از سادات حلب و از قضاة دولت عثمانی است . او در فقه و ادب یدی طولی داشت و تألیفی در فقه و نیز عده ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوح ، مکنی به ابوالعباس . رجوع بتاریخ مازندران رابینو ص 138 شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نوح بن محمد الحنبلی الشافعی ، مکنی به ابوالعباس . فقیهی حنبلی است . (روضات الجنات ص 58).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوح السیرافی ، نزیل بصره . شیخ ثقه . او راست : کتاب المصابیح فی رجال الائمة (ع ) و کتاب الحدیثین المختلفین و کتاب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نورالدین محمد. رجوع به احمد قطب الدین بن مولا نورالدین شود...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوری ، مکنی به ابوالحسن . پیشرو فرقه ٔ نوریان از فرق متصوفه . (کشف المحجوب هجویری ).