احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن خالد کاتب مکنی به ابوالوزیر. یاقوت در معجم البلدان ذیل سامراء در سبب احداث سرمن رای گوید: ابن عبدوس آورده است که درسال 219 هَ . ق . معتصم خلیفه به ابوالوزیر احمدبن خالدالکاتب امر کرد تا بصدهزار دینار در ناحیه ٔ سرّمن رای زمینی خرد و در آنجا شهری کند و گفت من ترسم که این سپاهیان وقتی طغیان کنند و غلامان من بکشند لکن اگر تو این زمین بخری و در آنجا شهری بنا کنی چون آنجا سرکوب و بلند است من بر آنان مسلط خواهم بود و اگر کسی عصیان کند من از راه آب و خشکی او را دریابم . (معجم البلدان چ مصر، ج 5، ص 14).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن عضدالدوله ... شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن علی کاتب بتی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن فارس بن زکریّا... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم اشعری ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن محمدبن ابی الورد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن بن سباء المروزی . مؤلف تاریخ مرو. متوفی به سال 268 هَ .ق .رجوع بحبط ج 1 ص 297 و رجوع به احمدبن سباء... شو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن بن عبداﷲبن رُزَیق دلال بغدادی . از محاملی روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن یوسفی . رجوع به احمدبن عبدالقادر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسین . رجوع به ابن زبیر ابوالحسین احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسین . رجوع به ابن قطان احمد... شود.