احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خطیب گنجه ای . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 383) آرد: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که امیراحمد پسر خطیب گنجه ای و مهستی که بغایت مشهور است ، و در آن باب رساله ای علیحده مسطور است ، معاصر سلطان محمود بودند و به ندیمی او اشتغال مینمودند و صاحب تاریخ گزیده جماعت مذکوره را از جمله ٔ ندیمان سلطان محمود غزنوی شمرده اند ظاهراً سهو کرده یا غلط نوشته باشند و مناظرات میر احمد و مهستی مشهور است . حمداﷲ مستوفی گوید که قبل از آنکه مهستی بحباله ٔ نکاح امیراحمد درآید کسی نزد او فرستاده اظهار تعشق نمود والتماس ملاقات کرد و مهستی این رباعی نوشته فرستاد:
تن با تو بخواری ای صنم درندهم
با آنکه زبونیست هم درندهم
یک تار سر زلف بخم درندهم
بر آب بخسبم خوش و نم درندهم .
و احمد در جواب او رباعی گفت و بفرستاد و آن رباعی درخور نقل نیست .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دؤاد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲبن عبادبن سلام بن عبدهندبن لخم بن مالک بن قیض بن منعةبن برجان بن دوس بن ...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی ذهل . رجوع به ابوذهل احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الربیع المالقی مکنی به ابوالعباس . او از علمای نحو و حدیث و فقیه و راویه است . از مردم مالقه ٔ اسپانیا و وفات...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی الرّجا مکنی به ابوالولید. در نامه ٔ دانشوران (ج 2 ص 275) آمده است که او: از مشاهیر علما و عرفای اواخر مائه ٔ دوی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الرجال . رجوع به احمد صفی الدین بن صالح ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی الرضای حموی شامی . او راست : فصل الخطاب و ملتقی الحنة فی تناسخ الکاتب و السنة. (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الروح . عیسی بن خلف مکنی به ابوالمواهب . وی از احفاد شیخ مرزوق رشیدی است . او راست : قرة العین بمجمع البحرین...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی السرح . رجوع به ابن ابی السرح شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سعد. رجوع به ص 30 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سعدان مکنی به ابوبکر. از معتبرین فضلای عرفای مائه ٔ سیم هجری است و با معتضد و مکتفی و مقتدر معاصر بوده از ا...