احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خمیس بن عامربن دمیح مکنی به ابوجعفر از اهل طلیطلة. یکی از علمای هندسه و نجوم و طب و در علوم لسان نیز ماهر و از شعر هم بهره ٔ کافی داشت و وی از اقران قاضی ابوالولید هشام بن احمدبن هشام است . (عیون الانباء ج 2 ص 41).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابوالحسین نوری خراسانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 304 و 324).
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به احمد سویقی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن السنی دینوری . او راست : عمل الیوم و اللیلة. و وفات وی به سال 364 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [ یا ابراهیم ] معروف به ابن الحاج اشبیلی و مکنی به ابوالعبک . وی یکی از حاشیه نویسان برصحاح جوهری است ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن خلکان برمکی اربلی شافعی مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی شمس الدین . رجوع به ابن خلکان شود....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن المدبر کاتب . او نقله را از مال و افضال خود بسیار بخشید. (عیون الانباء ج 1 ص 206).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [یا حسین بن محمد ] مکنی به ابن شمعون . واعظ مشهور.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عبدربه قرطبی . او راست : عقد لابی عمر، مشتمل بر 25 کتاب و هر کتابی محتوی دو جزء است در ابیات ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عربشاه . رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ... شود.