احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خواجه مودود (خواجه ). متولد به سال 507 هَ . ق . او پس از وصول بسن رشد و مرتبه ٔ تمیز در قصبه ٔ چشت قائم مقام پدر بزرگوار خود گشت و مدتی بترتیب مریدان و مستعدان قیام کرد و شبی حضرت رسالت پناه صلی اﷲعلیه وآله را در خواب دید که فرمود ای احمد تو مشتاق ما نیستی ما مشتاق توایم بنابر آن احمد یار موافق پیدا کرده روی بمدینه ٔ طیبه آورد و بعد از طواف روضه ٔ مقدسه ٔ حضرت خیرالانام (ص ) و گذاردن حج الاسلام مراجعت فرموده به بغداد شتافت و در خانقاه شیخ شهاب الدین سهروردی فرودآمد شیخ او را تعظیم بسیار نمود و ناصر خلیفه بنابر خوابی که دیده بود خواجه احمد را طلبیده وظایف اکرام و احترام بتقدیم رسانید و مبلغی برسم تحفه بنظر خواجه احمد درآورد و آنجناب جهت خاطر خلیفه اندکی از آن برداشته چون از مجلس بیرون آمد همه را بفقرا قسمت کرده بخراسان توجه فرمود وفات او در اوایل اوقات ناصر فی سبعوستین وخمسمائه بود. رجوع بحبط 1 ص 314 و رجوع به ترجمه ٔ احمد چشتی شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مصری . رجوع به ابوسعید مهرانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مقدسی مکنی به ابومحمود شاگرد حافظ ذهبی . او راست : اسماءالمدلسین .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ابراهیم نحاس دمشقی مکنی به ابوالعباس و ملقب بمحی الدین شافعی . متوفی شهیداً سنه ٔ 814 هَ . ق . او راست : تنبیه ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم واسطی حنبلی ملقب بعمادالدین و متوفی به سال 711 هَ . ق . او راست شرحی نافع بر منازل السائرین عبداﷲ انص...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ورّاق . او راست : کتاب هجاء المصاحف . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی احمد طبری شافعی مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابن قاص شود. ونیز او راست : فتاوی ابن القاص و هم کتابی راجع ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی احمد طلحه ... رجوع به معتضد... و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 370 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الأسود قیروانی . زبیدی ذکر او آورده و گوید: او در نحو و لغت در غایت حدّ بودو از اصحاب عبدالملک المهدیست و تصا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الأصبع. رسول معتمد خلیفه ٔ عباسی نزد عمروبن لیث . رجوع بتاریخ بیهقی چ ادیب ص 296 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی اصیبعه ٔ خزرجی . رجوع به احمدبن القاسم بن خلیفه ... شود.