احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داود ملقب به نظام الدین (خواجه ). از وزرای میرزا شاهرخ . مؤلف حبیب السیر آرد: در شهور سنه ٔ تسععشروثمانمائه میرزا بایسنقر بعضی از اطوار ناپسندیده ٔاو [ سید فخرالدین وزیر ] را معلوم نمود وخواجه نظام الدین احمدبن داود را شریکش ساخته بمنصب وزارت نصب فرمود و چون خواجه احمدبن داود بحدّت طبع و لطافت ذهن اتصاف داشت باندک زمانی بر کماهی مهمات و معاملات سید فخرالدین وقوف یافت گاهی بجدّ و احیانا بهزل سخنان غریب و کلمات عجیب در سید میپرداخت و دست سید از وفور تغلب کوتاه گشته از غصه ٔ این قصه بی آرام شد و نیز خوندمیر گوید: در اوایل ایام سلطنت خاقان سعید [ شاهرخ ] خواجه غیاث الدین سالار سمنانی و سید فخرالدین احمدبن داود گاهی به استقلال و گاهی بشرکت بمنصب وزارت سرافراز بودند... و چون خواجه احمد داود به عالم آخرت انتقال فرمود خواجه غیاث الدین پیراحمد در آن امر استقلال یافت . رجوع بحبط 2 صص 179 - 194 و ص 208 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابویعلی . رجوع به احمدبن علی بن مثنی و رجوع به ابویعلی احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابویعلی . رجوع به احمدبن محمد بصری ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابویعلی سجزی . رجوع به احمدبن حسن بن محمود... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابهری ، ملقب بسیف الدین . وی حاشیه ای بر شرح مختصر عبدالرحمن بن احمد ایجی نوشته است .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابیوردی . رجوع به احمد باوردی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمد حشاد. او راست : مجموعة بهیة مشتملة علی اربع رسائل سنیة: 1- تنویرالبصائر و دلیل الحائر. 2- الفتح المبین فی الاستغاثه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) احول . رجوع به احمدبن ابی خالد احول شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اخسیکتی . نسب او چنین است : شیخ ابورشا احمدبن محمدبن قاسم بن احمدبن خدیوالاخسیکتی ، ملقب بذوالفضائل . صاحب بغیه بنقل...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اخشیدی . پنجمین ِ امرای اخشیدی مصرو شام . او پس از وفات کافور اسود امارت مصر و شام یافت و دو سال امارت راند، سپس جوه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اخفش اول . رجوع به احمدبن عمران بن سلامة... شود.