اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رشیق اندلسی کاتب مکنی به ابوالعباس . حمیدی ذکر او آورده و گوید پدر او از موالی بنی شهید بود و منشاء احمد به مرسیه ۞ است و سپس بطلب ادب بقرطبه رفت و در فنون اَدب علم گشت و در صناعت رسائل باحسن خط بنهایت رسیدو در سائر علوم نیز انبازی کرد وبیشتر بدانش فقه و حدیث گرائید و در ریاست دنیوی ببالاترین منزلتها ارتقا یافت و امیر المؤفق ابوالجیش مجاهدبن عبداﷲ العامری او را در همه کارهای دولت خویش تقدم داد و او از جهت عدل و سیاست در کلیه ٔ امور ملک نظر داشت و هم بفقه و حدیث اشتغال میورزید و علماء و صالحین را جمع می آورد و در اصلاح شئون مملکت غایت جهد مبذول می کرد. وما از اهل ریاست کسی را بهیبت و تواضع و حلم توأم بقدرت مانند او ندیدیم و عمری طویل یافت و پس از سال 440 هَ . ق . درگذشت . و او را کتاب رسائل است و از جمله رساله ٔ اوست در اصلاح میان ابوعمران موسی بن عیسی بن ابی حاج نجح الفاسی و ابوبکربن عبدالرحمان فقیهی القیروانی . و کتابی بر تراجم کتاب صحیح بخاری و معانی مشکلات آن . و بارها دیدم که در مجلس قضا آنگاه که او را خشم درمی یافت خاموش میشد و سر بزیر می افکند و سپس برمیخاست و من گمان می کردم که این بر طبق حدیث مروی ابی بکره از رسول صلوات اﷲعلیه کند که فرمود: لایحکم حاکم بین اثنین و هو غضبان و چنان می پنداشتم که کس پیش از احمدبن رشیق این سنت معمول نداشته است لکن سپس در بعض کتب قدما یافتم که یزیدبن ابی حبیب می گفت که خشم من هماره بر نعلین من فرودآید چه آنگاه که چیزی شنوم که غضب بر من مستولی کند در حال نعلین خود برگیرم و بشوم . رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 1 ص 127 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابوالعباس . رجوع به احمدبن ابی الفضل اسعد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن ابی القاسم بن خلیفه ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابوالعباس . رجوع به احمدبن ابی مرعشی حنفی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن احمدبن احمدبن عبداللطیف شرجی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن احمد مکنی به ابن القاص شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن احمد بندنیجی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس (مولا...). رجوع به احمدبن اسماعیل کورانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن بختیاربن علی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن جعفر راضی باﷲ شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل حنبلی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.