اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سهل مکنی به ابویزید بلخی و او جز احمدبن سهل بن هاشم مذکور در ذیل است . وی اصلاً سیستانی بود و از رجال و ارکان دربار احمدبن سهل . مرزبان مرو بود و در سنه ٔ 340 هَ . ق . وفات یافت . احمدبن سهل مروزی در زمان عمروبن لیث صفاری طغیان کرد و مدتی بواسطه ٔ عصیان خویش در سیستان محبوس شد. در زمان احمدبن اسماعیل سامانی نیز مأمور فتح سیستان گردید و ممکن است هم او آزادسرو را از سیستان بمرو آورده باشد. رجوع به هزاره ٔ فردوسی مقاله ٔ تقی زاده ص 60 ح 5 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۷۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ادیب . رجوع به احمدبن محمدبن احمد مقری ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) اذرعی . رجوع به احمدبن حمدان بن احمد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اردبیلی (شیخ ...). رجوع به احمدبن محمد اردبیلی معروف بمقدس شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اردستانی ، ملقب بجمال الدین . او راست : محبوب الصدیقین .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارزنجانی ، ملقب به برهان الدین . او راست : اکسیرالسعادة فی التفسیر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان خازن . خازن سیمجوریان بوده است . رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 207 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان . چنانکه از تاریخ بیهقی برمی آید وی از مقربان امیر محمدپسر سلطان محمود، بود و عبارت بیهقی در این باب چنین اس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ازدی ، معروف بقصار و مکنی به ابوالعباس . او راست شرحی بر قصیده ٔ برده ٔ بوصیری .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) استاذ. رجوع به احمدبن صدر حریری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اسحاق افندی (خواجه ). رجوع به احمدبن خیرالدین ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.