احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سهل مکنی به ابویزید بلخی و او جز احمدبن سهل بن هاشم مذکور در ذیل است . وی اصلاً سیستانی بود و از رجال و ارکان دربار احمدبن سهل . مرزبان مرو بود و در سنه ٔ 340 هَ . ق . وفات یافت . احمدبن سهل مروزی در زمان عمروبن لیث صفاری طغیان کرد و مدتی بواسطه ٔ عصیان خویش در سیستان محبوس شد. در زمان احمدبن اسماعیل سامانی نیز مأمور فتح سیستان گردید و ممکن است هم او آزادسرو را از سیستان بمرو آورده باشد. رجوع به هزاره ٔ فردوسی مقاله ٔ تقی زاده ص 60 ح 5 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمس الدین بن عمر هندی دولت آبادی ملقب به شهاب الدین . او راست : ارشاد در نحو.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمس الدین خولی ملقب بشهاب الدین . متوفی به سال 693 هَ . ق . او راست : کتاب بدیع.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمسی . رجوع به عهدی بغدادی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمعون .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شهاب الدین معروف به ابن شلبی مکنی به ابوالعباس . او راست : فتاوی الشلبی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شهبه ٔ اسدی دمشقی مکنی به ابوبکر و ملقب به تقی الدین قاضی . وی برطبق توصیه ٔ استاد خویش شهاب احمدبن حجی ذیلی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شیخ بن عبداﷲ. از مشایخ صوفیه ٔ یمن و هند، متوفی به سال 1024 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شیخ الاسلام قطب الدین یحیی بن مولانا محمدبن مولانا سعدالدین ، ملقب به سیف الدین . مؤلف حبیب السیر آرد: از مولانا س...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن صالح . برادر محمدبن صالح . وی مغارب محمدبن صالح را بترکی ترجمه کرده به نام انوارالعاشقین .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن صالح بن شیرزاد کاتب . خوندمیر در دستورالوزراء (ص 72 آرد) که : احمدبن صالح بن شیرزاد و جعفربن محمد در زمان المستعین با...