اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الظاهرباﷲ محمدبن الناصرلدین اﷲ اولین خلیفه ٔ عباسی مصر ملقب به اسود و مکنی به ابونصر. ملک ظاهر او را در مصر به سال 660 هَ . ق . بخلافت برداشت و لقب برادر او المستنصرباﷲ را به او دادند و او به بغداد رفت تا بمستقرّ خلافت جای گیرد و هلاکو در هیت فوجی بجدال او فرستاد و او در آن جا کشته شد. مؤلف حبیب السیر در (ج 2 ص 85) آرد: ستین وستمائه که ملک ظاهر در ملک مصر لوای سلطنت برافراخته بود احمدبن الظاهرباﷲ عباسی که اسود لقب داشت به آن سرزمین رسیده صحت نسب خود را بثبوت رسانید و طالب جلوس بر مسند خلافت گردید. ملک ظاهر ملتمس او را بعز اجابت اقران داده اشراف و اعیان مصر را مجتمع ساخت و شرط مبایعت بجای آورده دیگران نیز متابعت کردند و احمد را بلقب برادرش المستنصرباﷲ ملقب گردانیدند و هم در آن مجلس مستنصربدست خویش خلعت سلطنت بر قامت قابلیت ملک ظاهر پوشانید و در آن باب منشوری در سلک تحریر کشید و ملک ظاهر قاهره ٔ معزیه را آئین بسته با خلعت خلیفه سوار شد و گرد شهر برآمد آنگاه جهت مستنصر اتابک و حاجب و منشی و غیره تعیین نمود و صد سر اسب و سی استر و شصت شتر و چند غلام بملازمتش بازداشت و مستنصر بمجرد اینقدرجمعیت خود را خلیفه ٔ اسلام تصور کرده بجانب بغداد روان شد تا آن دیار را از تصرف تتار بیرون آورده بدستور آبا و اجداد خویش بر مسند استعلا نشیند چون به هیت رسید فوجی از سپاه هلاکوخان از اطراف و جوانبش درآمده آغاز قتال نمودند و طایفه ای از اعراب و تراکمه که در موکب مستنصر جمع گردیده بودند فرار بر قرار اختیارکرده مستنصر با فوجی از خواص کشته شد. رجوع به مستنصرباﷲ... و مستنصر ابوالقاسم احمد... و ابوالقاسم احمدبن الظاهر بامراﷲ ... و تاریخ الخلفاء سیوطی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق الحرانی . یکی از صناع آلات فلکی برای ربیعبن فراس حرانی . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق الحضرمی . مکنی به ابواسحاق . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق الخارجی مملوک . و او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق المقتدر مکنی به ابوالعباس و ملقب به القادرباﷲ. از خلفای آل عباس است (381 - 422 هَ . ق .). و در تجارب الس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق منقالی قیصری . او راست کتاب مظهر الاَّثار فی علم الاسرار و آن کتابی است مختصر بزبان فارسی و مشتمل است ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسدبن سامان سامانی . وفات 250 هَ .ق . بفرغانه . (ابن خلکان ذیل ترجمه ٔ محمدبن زکریای رازی صاحب حاوی ). و رجوع ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد البجلی مکنی به ابوعاصم . رجوع به ابوعاصم احمدبن اسد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد سامانی . جد ملوک سامانیه . وی برادر نوح و پدر اسماعیل سامانی است ، امیری عالم و پارسا. صاحب تاریخ بخارا گوید...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد الفرغانی الحنفی . ملقب به اشرف الدین . او راست : کتاب خبرة الفقهاء یا بستان الاسئله . وی در این کتاب آورده اس...
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسرائیل الانباری مکنی به ابوجعفر. او نخست کاتب منتصر بود، بقول صاحب حبیب السیر، احمدبن اسرائیل سمت کتابت منتصر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.