احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن العباس مکنی به ابوطاهر و ملقب به موفق الدین ، معروف به ابن برخش . از مردم واسط و از جمله ٔ فضلاء و اجله ٔ اطبا است و در سلک حذاق این طبقه منظوم است . فنون صنایع طبیه را نیکو دانستی و در علوم ادبیه و نظم و نثر از هر جهة ماهر بوده صاحب طبقات الاطباء آورده است که من کتابی بخط وی از مؤلفاتش دیدم برزانت عقل و غزارت فضل او دلیلی بزرگ بود آن طبیب دانشمند در ایام المسترشدباﷲ عباسی لوای شهرت برافراشت و صیت فضلش گوشزد اعلی و ادنی گردید روایت کرده است شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن الحسن بن محمدبن عبدالکریم البغدادی از احمدبن بدر الواسطی که در سنه ٔ پانصدوده در بلده ٔ واسط شخصی باستسقا مبتلا بود و از وی استعلاج مینمود. مدتی آن طبیب ماهر بمعالجت پرداخت و آثار بهبودی ظاهر نگشت لاجرم طبیب و مریض از معالجت و پرهیز دلتنگ گشتند پس طبیب با یأس تمام بدو گفت هرچه خواهی بخور و بیاشام و شفای خود از خدای تبارک وتعالی طلب کن زیرا که علاج این مرض از قوه ٔ علم و عمل بیرون است پس آن مریض با حالت نومیدی بیرون رفت در اثنای راه گرسنگی بر او غالب گشت ناگاه شخصی دید که ملخ پخته میفروشد بخوردن آن راغب شد و چون دست از جان شسته بود بقدریکه میتوانست از آن ملخ بخورد و پس از ساعتی اسهال مفرطی بر اوروی داده اخلاط زیاد و آبهای منتن از وی دفع گشت حالت وی روی به بهبودی نهاد و از آن مرض خلاص گردید چون ابوطاهر از صحت آن مریض مطلع گردید در حیرت شده مریض را بخواست و از سبب صحت بازپرسید پس خوردن ملخ و عروض اسهال را بیان کرد طبیب را حیرت بر حیرت افزوده گشت چه ملخ بالطبع قابض است نه مسهل پس چند روز سر بجیب فکرت فروبرد تا مگر اسباب صحت را چیزی بدست آورد ذهن ثاقب او را بحدس صائب دلالت کرده از مکان ملخ فروش جویا گردیده وی را بخواست ملخ فروش مکان صید را نشان داد پس ابوطاهر از پی تحقیق بدان مکان برفت مازریون بسیاری در آن مکان دید که ملخها میخورند ابوطاهر ازآن دغدغه ٔ خاطر فارغ گشت و بر وی معلوم شد که این اثر از مازریون ناشی شده است چه خاصیت آن گیاه اسهال رطوبات دقیقه است . گویند اگر یک درم مازریون بشخص دهند آن مقدار اسهال آورد که حبس آن ممکن نباشد و از آن جهة استعمال آن را بدون مصلحات جایز ندانند و در این مورد مازریون دو طبخ یافته بود یکی در شکم ملخ و دیگری در آب نمک لهذا به اصلاح و اعتدال آمده بموقع استعمال شده آثار نیک و فواید کلیه از آن ظاهر شده پس ابوطاهر بدان حدس صائب که تالی الهامات باری است ازخواص آن گیاه مطلع گشت و بسیاری از مردمان مستسقی را بدان گیاه معالجت نمود. صاحب طبقات الاطبا گوید اگرچه این حکایت منسوب به ابوطاهر است ولی نظیر آن حکایت در کتب متقدمین بنظر رسیده است چنانکه در کتاب فرج بعد از شدت به اندک تفاوتی ذکر شده است . بعد از آن اطبا حبوب و معاجین و سفوف و روغن آنرا ساخته در همین مرض بکار برده و میبرند و ابوطاهر را نوادر حکایات نثر و نظم بسیار است این چند شعر از اوست که نوشته میشود در هنگامیکه غلام در مجلس خلال میگردانید گفته :
و ناولنی من کفه مثل خصره
و مثل محب ذاب من طول هجره
و قال خلالی قلت کل حمیدة
سوی قتل صب حار فیک باسره .
یعنی بدست خود مرا چیزی داد که در باریکی چون میان خویش بود و در نزاری و لاغری بعاشق هجر کشیده میماند و گفت خلال مرا بستان گفتم خلال و خصال تو همگی پسندیده است جز آنکه عاشقی را میکشی که سراپا محو و حیران تست . نجم الدین بن ابوالغنایم محمدبن علی الواسطی بدو نوشته در هنگامیکه او را معالجه نموده و از غذا منع کرده :
صحبت فخراً بالمنی واعتدی
قدرک فوق النجم مرفوعاً
یا منقذی من حلقات الردی
حاشاک ان تقتلنی جوعاً.
یعنی همواره با مفاخر و معالی همراه بوده و پایه ٔ قدرت بالاتر ازستارگان است اینک که مرا از چنگ مرگ نجات بخشیدی راضی مشو که از گرسنگی هلاک شوم . و او در جواب وی نوشته :
تبعت مرسومک یا ذاالعلا
لازال مرسومک متبوعاً
لکن اشفاقی علی من به
امسی غریب القول مسموعاً
اوجب تأخیر الغذا یومنا
وفی غد نستدرک الجوعاً
اصبر فمااقصرها مدة
و ان تلکأت فاسبوعاً.
یعنی ای صاحب معالی هرچه مناسب بمزاج دانسته ام پیروی کردم امید آنکه پیوسته مراسم ترا عالمیان پیروی نمایند همانا مهربانی و شفقت من بدان وجودکه هرچه گوید پذیرفته گردد باعث شد که امروزه غذا را از تو بازدارد و فردا تدارک مافات مرعی شود یک روزشکیبائی پیشه کن تا یک هفته بگرسنگی گرفتار نشوی . جواب :
یا عالما این ثوی رحله
اجری من العلم ینابیعا
لم عندک الأعمار موصولة
یضحی و یمسی الرزق مقطوعاً.
یعنی ای دانشوری که هرجا قدم گذارد چشمه ٔعلم جوشش گیرد چگونه است که در خدمت تو سلسله ٔ زندگانی و عمرها بهم پیوسته ولی رشته ٔ ارزاق گسیخته میگردد. (نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 193). و رجوع به احمدبن محمدبن عباس شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۰ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن معلی بن اسدالعمّی مکنی به ابوبشر. شیخ ابوجعفر طوسی نام او در مصنفین امامیه آورده و گوید: عم ّ در نسبت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الأدیبی الخوارزمی مکنی به ابوسعید. یکی از مشاهیر فضلاء و ادباء و شعراء خوارزم . ابومحمد در تاریخ خوارزم گ...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابراهیم افریقی . رجوع به ابن جزار شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم البزاز. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در کتاب الموشح از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص 45 و 148). و رج...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابراهیم بسری . محدث است . (منتهی الارب ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم معروف به تاج الدین حنفی از صدور و رؤسای شام (1007 - 1060 هَ . ق .). چندی قاضی دمشق بوده و مدتی تدریس ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الثعلبی النیسابوری مکنی به ابواسحاق . متوفی 427 هَ . ق . او راست : الکشف و البیان فی تفسیر القرآن .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم جُرفی . محدث است از مردم جُرف موضعی به یمن .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الجمّال . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در کتاب الموشح خود از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 71 و 179 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم حلبی . غرس الدین . متوفی به سال 971 هَ . ق . او راست شرحی بر قصیده ٔ میمیّه ٔ ابوالسعود و حاشیه ای بر الفوا...