اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن نخیل الحمیری الشنتمری مکنی به ابوالعباس . شاگرد او ابوالعباس احمدبن عبدالعزیزبن عنزوان کاتب شنتمری آنگاه که او با گروهی از طلبه بشنتمریه ۞ نزد وی تلمذ میکرده اند در مدیح احمد گفته است :
و مجلس لیس لشربه
باع و باع الخیر فیه مدید
و ربّما تقضی حیاة به (؟)
و ینثنی العالم فیه بلید
یزینه فی جمعه فتیة
غر کما تدری صباح الخدود
ما منهم فی جمعهم واحد
الاّ اخونبل و ذهن حدید
تجمعوا حول فقیه حوی
حلماً و علماً مع رأی سدید
ان جأک النکرفی مشکل
فأن من یبلغ ماقد ترید (؟)
و ان یقل کان الذی قاله
و لم یکن فیه لخلق مزید
کأنه بین تلامیذه
بدر بدا بین نجوم سعود.

(معجم الادباء ج 1 ص 216).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابوالکمال . رجوع به احمد قاسم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالکمال کریدی . رجوع به احمدبن ابراهیم بن احمد رسمی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالمحامد. رجوع به احمدبن محمدبن مظفر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحمد. رجوع به احمدبن اسماعیل ابی ثابت ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابومحمد. رجوع به احمدبن عبدالقادر حنفی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابومحمد مغفلی . رجوع به احمدبن عبداﷲ هروی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابومحمود. رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم بن هلال مقدسی و احمدبن ابراهیم مقدسی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابومروان . رجوع به احمدبن محمدبن (قاضی ابی عبداﷲ)بن احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابومصعب . رجوع به ابومصعب احمدبن ابی بکربن زرارة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالمطرب . رجوع به احمدبن عبداﷲ مخزومی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.