احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالسیدبن شعبان . ابوالعباس ملقب به صلاح الدین اربلی . حاجب ملک معظم مظفرالدین بن زین الدین صاحب اربل . او مردی ادیب و شاعر بود. ملک معظم وقتی بر وی خشم گرفت و محبوس کرد اما بزودی او را رها ساخت و احمد بشام نزد ملک مغیث رفت و پس از وفات او در مصر بخدمت ملک کامل پیوست پس از چندی ملک بر وی متغیر گردید و بحبس او فرمان داد و باز بر سر رضا آمده او را بمقام و رتبه ٔ اول برگردانید و چون انبرور صاحب صقلیه بساحل شام آمد ملک کامل او را بسفارت نزد انبرور فرستاد و احمد قواعد مصالحه با او مقرر داشت و از او پیمان بستد به سال 626 هَ . ق . و هنگامی که ملک کامل بغزای روم میرفت احمد در معسکر از دنیا برفت نزدیک سویدا و در رها مدفون شد (سال 631). وی را دیوان شعری است و نیز دیوانی مخصوص به دوبیتی دارد. و مؤلف کشف الظنون در ذیل دیوان صلاح الدین وفات او رااحدی وثلاثین وثلثمائة (331 هَ . ق .). آورده است و این غلط است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالاول عبدی قزوینی . وی بر شرح فرائض سید شریف جرجانی حاشیه ای نوشته و بر امور عامه ٔ شرح مواقف نیز حاشیه ای ...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی بن حسن بن محمدبن عبداﷲبن حسن بن محمدبن عبداﷲبن طوق الربعی . در تاج العروس (ماده ٔ خ ی ر) آمده : «و خیر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل تدمری مکنی به ابوالعباس . او راست : توطئة فی النحو و شرح ابیات جمل زجاجی و شرحی بر فصیح فی اللغة ثع...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل سنجری . او راست : احکام تحاویل سنی العالم و رساله ای در اسطرلاب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحق سنباطی مصری ملقب به شهاب الدین و مشهور به احمدبک . وی نقایه ٔ جلال الدین سیوطی را که مشتمل بر چهارده ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحلیم بن تیمیه ٔ حنبلی ملقب بشیخ تقی الدین . وفات وی بسال 738 هَ . ق . بود.
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالخالق شنکاتی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالخفاف سرخسی . او راست : یواقیت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالدائم مقدسی . ملقب به زین الدین . از فقهاء مائه ٔ هفتم هجرت و مشاهیر حنابله ٔ ارض شام . وی شصت سال علم حدیث...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدربه مکنی به ابوعصمة. محدث است .