اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن احمدبن مکتوم بن احمدبن محمدبن تسلیم بن محمد قیسی حنفی . ملقب بتاج الدین و مکنی به ابومحمد و ابن مکتوم . فقیه لغوی نحوی .علامه سیطوی در طبقات صغری از درر نقل کند که مولد احمد در آخر ذی الحجة سال 682 هَ . ق . بود. او نحو را از بهأبن النحاس فراگرفت و روزگاری دراز ملازمت ابوحیان کرد و از سروجی و غیر او نیز او را استفاداتی است . سپس بشنودن حدیث اقبال کرد و در این معنی گوید:
و عاب سماعی للحدیث بعیدما
کبرت اناس هم الی العیب اقرب
و قالوا امام فی علوم کثیرة
یروح و یغدو سامعاً یتطلب
فقلت مجیباً عن مقالتهم و قد
غدوت لجهل منهم اتعجب
اذا استدرک الانسان ما فات من علا
فللجزم یغری لا الی الجهل ینسب .
و از او بسیار روایت کنند و از جمله کسان که از او روایت کرده اند ابن رافع است که ذکر احمد را نیز در معجم خویش آورده است و او را تصانیف نیکو است از قبیل : الجمع بین العباب و المحکم فی اللغة. و شرح الهدایة ۞ فی الفقه . و کتاب المجمع المثناة فی اخبار اللغویین والنحاة در ده مجلد. و شرح کافیه ٔ ابن حاجب . و شرح شافیه ٔ ابن حاجب . و شرح الفصیح ثعلب . و کتاب الدر اللقیط من البحر المحیط در چند مجلد و آن اختصار تفسیر استاد او ابوحیان است . تلخیص تاریخ کبیر ابن قفطی . والتذکرة در لغت در سه مجلد و آنرا به نام قید الاوابد نامیده . وفات او در سال 749 بود. و رجوع به ابن مکتوم احمد... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین مروزی . مکنی به ابوغانم محدث خراسان . وفات 444 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین المستوفی الکشائی ملقب به امیر حمیدالدین . عوفی در لباب الالباب (ج 1 صص 108 - 109) آرد: حمید مستوفی که هر ف...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین المهدی . پانزدهمین از ائمه ٔ رسی سعدای یمن از 623 تا 656 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین همدانی مکنی به ابوالفضل بدیعالزمان . رجوع به احمدبن حسین بن یحیی بن السعید...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حفص مکنی به ابوعمرو. صحابی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حفص بن عبداﷲ محدث است . و از ابراهیم بن سالم نیشابوری روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حکم حفصون . عالمی مدقق و در منطق بصیر و از علوم فلسفی مطلع و طبیبی معروف است . او نزد حاجب جعفر صقلی میزیست و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حلال . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن احمد ملقب به شهاب الدین معروف به اذرعی . او راست : قوت المحتاج فی الشرح المنهاج در فروع . و التوسط و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن سنان نیشابوری مکنی به ابوجعفر. او از مشاهیر عرفای اواخر مائه ٔ سیم و اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است مول...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.