احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنه ٔ علماء دائر است ومضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمه ٔ دین سائر، ازمصنفین اولین و آخرین هرکه از احوال همایون اهل بیت اطهار سلام اﷲعلیهم مجموعی پرداخته و یا کتابی ساخته غالباً ممکن نیست که از ابونعیم و حلیه ٔ وی روایتی نیاورده یا فضیلتی نقل ننموده باشد چه بر وجه اسناد ویا بر سبیل ارسال . نسب وی بچهار واسطه با مهران مولی عبداﷲبن معاویةبن عبداﷲ جعفری می پیوندد، بر این سیاق : ابونعیم احمدبن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران . محدث نیسابوری در ترجمه ٔ ابونعیم از رجال خویش گوید: کان حافظاً مشهوراً من اعلام المحدّثین و اکابر الحفاظ الثقات . ابن خلکان در اخبار وی در و فیات الأعیان آورده کان من اعلام المحدثین و اکابر الحفاظ الثقات اخذ عن الأفاضل و اخذوا عنه و انتفعوا به الحفّاظ و کتاب حلیه ٔ او را ستوده گوید: هو احسن الکتب . ولادت او بقول ابن منده در شهر رجب سال سیصد و سی و بقولی سی و چهار و بقولی سی و شش اتفاق افتاده و بگاه کسب هنر و استماع خبر بمدرس جمعی از معاریف اساتید قدم نهاد مثل ابوالعباس محمدبن یعقوب اصم و ابن کیسان نحوی و غیرهما و کسانی که علم حدیث از ابونعیم فرا گرفته اند بسیارند از جمله محدث طفریست و ابوعلی حداد از مصنفین معجمات و جامعین تذکرات جز آنکه اشارت رفت گروهی دیگر برای ابونعیم ترجمتی خاص قرار داده اند ولو بر وتیره ٔ اجمال چون ابن شهر آشوب مازندرانی در معالم العلماء و علامه ٔ حلی در خلاصةالرّجال و عبدالرحمان بن جوزی در تاریخ منتظم و محمدبن اسعد یافعی در مرآةالجنان و یاقوت حموی در معجم البلدان و میر معاصر درروضات الجنات و میرزا عبداﷲ افندی در ریاض العلماء و خواندمیر در حبیب السیر و میر مصطفی در نقدالرجال و محدث استرآبادی در منهج المقال . در حوادث سال چهار صدو سی از تاریخ یافعی در طی اخبار ابونعیم چنین مذکور نموده است که : روی عن المشایخ بالعراق و الحجاز اوخراسان و صنف التصانیف المشهورة فی الأقطار. ابوالفرج بن جوزی در کتاب منتظم میگوید ابونعیم الاصبهانی الحافظ سمع الکثیر و کان یمیل الی مذهب الاشعری میلاً کثیراً یعنی وی از سنن رسول و احادیث ملت بسیار استماع کرد و بسیار جمع نمود. بعقیدت میلی مفرط بمذهب اشاعره داشت و آنگاه ابوالفرج بطعن روایت ابونعیم می پردازد و اسناد او را از درجه ٔ اعتماد می اندازد و از نقادین رجال اهل سنت و جماعت دو عبارت را دلیل عدم وثاقت وی می آورد یکی آنكه میگوید بچند واسطه از ابوزکریا یحیی بن عبدالوهاب بن منده روایت شد که گفته از شیخ ابوبکر بن احمد بن علی شنیدم که میگفت کان ابونعیم یخلط المسموع له بالمجاز و لا توضح احدهما من الاخر یعنی ابونعیم در مرویّات خویش آنچه را از شیوخ شنیده بود بآنچه بدون سماع رخصت روایت داشت درمی آمیخت و این دو را از هم جدا نمیساخت با آنکه در میان انحاء تحمل اخبار ما بین این دو نحو در اعتبار بسی فرقست و دیگر آنکه میگوید هم از ابوزکریا حکایت نموده که از قاضی ابوالحسین استماع کردم که گفت از عبدالعزیز شنیدم که میگفت لم یسمع ابونعیم مسند الحارث بتمامه من ابی بکربن خلاّ د فحدّث به کله یعنی ابونعیم تمام مسند حارث را از شیخ ابوبکربن خلاد استماع نکرده بود ولی بگاه روایت همه را بروجه سماع می آورد و لایخفی که مؤدّای هر دو عبارت یکی است و فرقی ما بین آنها نیست مگربعموم و خصوص و کیف کان ، ابن جوزی چنانکه بامثال این قوادح خود ابونعیم را مردود می داشته در باب کتاب حیلة الاولیاء نیز برخی عبارات طعن آمیز بزبان میرانده . مؤلف مرآت الجنان میگوید از قدح ابن جوزی در حلیه ٔ آن دانشمند چه گزند است که خود سخنی بلسان حسد سروده و درباره ٔ وی بی رشک نبوده قدح وی در حق ابونعیم چنان است که طعن حساد امام ابوحامد در حق وی و من درآن باب اشعاری بنظم کشیده ام از آنهاست این دو بیت :
لئن دقها جاراتها و ضرائر
بمنظرها الأبهی و منطقها الحلی
فما سلمت حسناء من ذم حاسد
و صاحب حق ّ من عداوة مبطل .
یعنی اگر همسایگان و وسنیان سلمی او را بسخن شیرین و روی نیکوش بنکوهیدند شگفت نباشد چه نه هیچ صاحب جمال از مذمت عیب گوی سالم ماند و نه هیچ خداوند حقی از عداوت باطل جوی . همانا علماء اسلام را بحذافیرهم اتفاق است بر این که حافظ ابونعیم از محدثین اهل سنت میباشد و در زمره ٔ اشاعره بشمار میرود ولی نقادین حال رجال از فرقه ٔ امامیه استظهار تشیع وی نموده اند و بر طبق استنباط خویش گواهی داده اند و گفته اند که اوچون در عصر سلطنت اهل سنت بوده تقیه نموده و تصانیف بر آئین ایشان پرداخته من جمله محمد باقر مجلسی رحمه اﷲ که خود از نوادگان ابونعیم است بدین معنی تصریح فرموده چنانکه مؤلف روضات الجنات میگوید که در یکی از فوائد امیر محمد حسین خاتون آبادی که از اسباط علامه ٔ مجلسی است دیدم که نوشته بود از جمله معاریف علماء جمهور که من بر تشیع وی پی بردم حافظ ابونعیم محدث اصبهانی است مصنف کتاب حلیة الاولیاء و از اجداد جد من مجلسی میباشد وجد من تشیع ویرا از والدش مجلسی بزرگ طاب ثراه نقل کرده و او نیز این معنی را اباً عن جد بسندی متصل بشخص ابونعیم روایت نموده از این جهت است که در کتاب حلیه از مناقب ائمه آنچه در سایر کتب آن قوم یافت نمیشود یافت میشود و محدثین فرقه ٔ اثناعشریه و دیگر طوائف امامیه موارد احتجاج از آن استخراج مینمایند و چون اهل بیت بمافی البیت داناتر از دیگرانند لاجرم ابونعیم را بشهادت اولاد و احفادش بی شبهه باید شیعی شناخت این عین عبارت فاضل خاتون آبادی است که محض تجنب اززیادت تعصب آن را نقل نمودیم و عهده اش با جامع روضات باز گذاردیم . گوید و ممن اطلعت علی تشیعه من مشاهیرعلماءالعامة هوالحافظ ابونعیم المحدث باصبهان صاحب حلیة الاولیاء و هو من اجداد جدی العلامة ضاعف اﷲ انعامه و قد نقل جدی تشیعه عن والده عن ابیه عن آبائه حتی انتهی الیه قال العلامة و هو من مشاهیر محدثی العامه ظاهراً الا انه من خلص الشیعة فی باطن امره و کان یتقی ظاهراً علی وفق ما اقتضته الحال و لذا تری کتابه المسمی بحلیة الاولیاء یحتوی من احادیث مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام ما لایوجد فی سائر الکتب و مدار علمائنا فی الاستدلال باخبار المخالفین علی استخراج الاحادیث من کتابه و لما کان الولد اعرف بمذهب الوالد من کل احد لم یبق شک فی تشیعه فرحمه اﷲ تعالی و قدس سره و انعم علیه فی الجنان ما ارضاه و سره . مصنف ریاض العلماء همه جا از علامه ٔ مجلسی رحمة اﷲ علیه باستاد استناد تعبیر میکند او نیز در ترجمه ٔ ابونعیم میگویدمن این استظهار از آن استاد بزرگوار استماع نمودم این عبارت اوست : ابونعیم هذا کان من الاجداد العالیة لمولانا محمد تقی المجلسی و ولده الاستاد الاستناد و المعروف انه کان من محدثی علماء العامة و لکن سماعی من الاستاد المشار الیه ان ّ الظاهر کونه من علماء اصحابنا و اتقائه عن المخالفین کما هو الغالب من احوال ذلک الزمان واﷲ العالم بحقیقة الحال و از مؤیدات تشیع وی حکایتی است که زکریابن محمد قزوینی در کتاب آثار البلاد آورده و گوید مردم اصبهان بر حافظ ابونعیم تعصب آوردند و او را از دخول جامع منع کردند اتفاقاً درآن ایام سلطان محمود حاکمی بآن بلد روانه نمود اهل اصبهان بموجبی برشوریدند حاکم را بکشتند چون ماجری بسمع سلطان رسید بنفسه متوجه اصفهان گردید نخست مردم آن بلد را به لطف امان بخشید همین که نیک از سطوت محمود بیاسودند روز جمعه که جمله در جامع اعظم بودند محمود بفرمود تا لشکریان بیکبار حمله بردند و درهای جامع بگرفتند و از مردم اصفهان کشتاری فراوان کردند هر که در جامع حضور داشت بقتل آمد و ابونعیم که از آن مجموع بود درگذشت . و دیگر از امارات صحت این دعوی صورت لوح مزار او است . مولانا نظام الدین قرشی که از شاگردان شیخنا بهاءالدین محمد بوده در کتاب رجال خویش المسمی بنظام الاقوال گفته من قبر ابونعیم را خود دراصفهان زیارت کردم این عبارات بر فراز آن نوشته بودکه قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم مکتوب علی ساق العرش لااله الااﷲ وحده لاشریک له محمدبن عبداﷲ عبدی و رسولی و ایدته بعلی بن ابی طالب . رواه الشیخ الحافظ المؤمن الثقة العدل ابونعیم احمدبن عبداﷲ سبط محمدبن یوسف البناء الاصبهانی رضی اﷲ تعالی عنه و رفع فی اعلی علیین درجته و حشره مع من یتولاه من الائمة المعصومین صلوات اﷲ علیهم اجمعین . صاحب ریاض گفته شیخ محمدبن یوسف بناء که از نیاکان ابونعیم است از مشاهیر صوفیه اصفهان بوده . صاحب روضات میگوید: محمدبن یوسف بناء همان است که در محله ٔ خواجو از بلده ٔ اصفهان بقعه دارد و مزار او در زبان عامه ٔ ناس بمقبره ٔ شیخ سینا مشهور شده است . شهاب الدین یاقوت نیز در ذیل عنوان اصبهان از کتاب معجم البلدان بدین فایده تصریح آورده است میگوید: الامام ابونعیم احمدبن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران سبط محمدبن یوسف البناء الحافظالمشهور صاحب التصانیف منها حلیة الاولیاء و غیر ذلک مات یوم الاثنین و العشرین من محرم سنة ثلثین و اربعمائة و دفن بمردبان یعنی ابونعیم سبط محمد بروز دوشنبه بیستم محرم سال چهار صدو سی وفات یافت و در موضع مردبان مدفون گشت از این کلام معلوم میشود که مزار آب بخشان اصفهان را سابقاً مردبان میخواندند چرا که مضجع ابونعیم اکنون در گورستان آب بخشان است از محله ٔ درب شیخ ابومسعود. میگویند سید امیر لوحی موسوی از اشراف سبزوار که در اصفهان می نشست و با علامه ٔ مجلسی معاصر بود بگفت تا مقبره ٔ ابونعیم را ویران ساخته و از این عمل به اقتضاء لوازم معاصرت توهین و ایذاء مجلسی را که از احفاد او است می اندیشید. واﷲ العالم بحقایق الحال . تاریخ وفات ابونعیم بروجهی که یاقوت حموی گفته مطابق است با عبارت وفیات و غیره پس آنچه از تاریخ اختبار البشر منقول است که وفات ابونعیم اصبهانی از معروفین حفاظ و وفات ابن خیاط از مجیدین شعراء در سال پانصد و هفده هجری اتفاق افتاده مبنی بر خطاءمؤلف است و گرنه فی نفس الامر بر سهو ناسخ و اگر هیچ یک از این دو نباشد بی شبهه این ابونعیم غیر صاحب حلیة الاولیاء است و یحتمل قویاً که از اعقاب وی بوده که این چنین در کیفیت و لقب و نسبت پیرو نیای خویش گردیده و دلیل دیگر بر صحت تاریخ وفاتی که ثبت افتادخود تصریح جامع اخبار البشر است در جای دیگر آن کتاب گفته وفات ابونعیم حافظ و وفات شیخ ابوالفتح بستی از وقایع سال چهارصدوسی میباشد در کلام روضات نیز خبطی افتاده که می فرماید و کان عمره یوم وفاته سبعاً و سبعین سنة چه بالاتفاق اختلاف مورخین در میلاد ابونعیم از سه قول فزونتر نیست و بر هر سه قول روزگار زندگانی وی از هفتاد و هفت فزونتر خواهد بود چه بر قول یحیی بن منده که نقل افتاد یکصد سال تمام میشود و بر دو قول دیگر نود و چهار یا نود و شش و کاتب این نسخه ازروضات که بدست ماست ستا و تسعین را بر حسب مشاکلة کتبی بصورت سبعاً و سبعین تبدیل کرده که بر اینحمل لامحاله عبارت میر با تاریخ اخیر مطابق خواهد بود و آنچه از مصنفات وی ضبط شده اینانند: کتاب حلیة الاولیاء.کتاب الاربعین ، در این کتاب احادیثی را که در حالات مهدی عجل اﷲ فرجه وارد است جمع نموده . کتاب طب النبی چنانکه دمیری در حیوة الحیوان بوی منسوب ساخته . کتاب الفوائد چنانکه سید هاشم بحرانی در کتاب غایة المرام باو استناد داده . کتاب فضائل الخلفاء. کتاب حلیةالابرار. کتاب الفتن . کتاب مختصر الاستیعاب . کتاب منقبة المطهرین و مرثیة الطیبین . کتاب مانزل من القرآن فی امیر المؤمنین . کتاب تاریخ اصبهان . نژاد ابونعیم را تا مهران بترتیبی که نوشتیم از این تاریخ نقل شده و حافظ ابونعیم هم در آن تاریخ گفته نخستین کس از اجداد من که بشرف اسلام فائز شده مهران است و نیز در آن تاریخ آورده پدرش عبداﷲبن احمد در سنه ٔ سیصد و شصت و پنج بمرده و در کنار مزار نیای مادری ابونعیم بخاک رفته همانا عبداﷲبن معاویةبن عبداﷲ که مهران را ولا بوی منسوب میدارند از احفاد جعفر طیار رضوان اﷲ علیه بود که در سال یکصد و بیست و هفت هجری مقارن آغاز حکمرانی مروان الحمار در کوفه خروج کرد و با زیدیه ٔ آن بلد بر عبداﷲبن عمربن عبدالعزیز که حکومت عراق داشت برآمد و جنگی سخت نمود و از آنجا بمدائن رفت شیعه ٔ کوفه بوی ملحق شدند و بکثرت احتشاد قوتی یافتند پس عبداﷲ با لشکری آراسته از مدائن بیرون آمد و باطراف ممالک تاختن برد و شهرهای بزرگ بگرفت مانند حلوان و همدان و قومس و ری و جبال و اصفهان و در سال یکصد و بیست و نه از اصفهان بفارس رفت و آن مملکت را بگشود و در اصطخر مقیم گردید و عمال فرستاد و اموال گرفت و جمعی کثیر از رؤسأبنی هاشم وبنی امیه و غیرهم بوی ملحق شدند مانند ابوجعفر منصور و سلیمان بن هشام بن عبدالملک و علی بن عبداﷲبن عباس و برادرش عیسی بن عبداﷲ. در عمدة الطالب خوانده ام که ابوجعفر منصور از جانب عبداﷲبن معاویه بحکومت بلده ٔ اندح (؟) مأمور گشت و در شرح ابن ابی الحدید دیده ام که فرقه ٔ اسحاقیه پیروان عبداﷲ بن معاویه اند؛ میگوید: و هی التی احدثها اسحاق بن زیدبن الحارث و کان من اصحاب عبداﷲبن معویة بن عبداﷲبن جعفربن ابیطالب کان یقول بالاباحة و اسقاط التکالیف و یثبت لعلی علیه السلام شرکة مع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله فی النبوّة علی وجه غیر هذا الظاهر الذی یعرفه الناس : یعنی مقاله ٔ اسحاقیه را مردی اسحاق از اصحاب عبداﷲبن معاویه ابداع نمود میگفت : اشیاء جمله مباحند و بهیچ کس هیچ تکلیف نیست علی علیه السلام بارسول در منصب نبوت انباز بوده ولی نه بر وجهی که مردم بظاهر فهم میکنند بالجمله چنان مینماید که مهران نیای اعلای ابونعیم به گاهی که عبداﷲ اصفهان را گشوده بدست وی افتاده و مسلمانی گرفته اگر عمری شد و تا باب عین برسیدیم شرح سیرت عبداﷲ بن معاویه را که فرقه ٔ اسحاقیه در حقیقت با وی منسوبند خواهیم رقم کرد بعون اﷲ تعالی . چون نسخه ٔ رساله ٔ اربعین که چهل حدیث نبویست در شئون مهدی آل محمد صلی اﷲ علیه و علیهم از میان مخزونات کتابخانه ٔ ملک زاده ٔ دانشمند وزیر علوم بدست افتاد و مطاوی آن بذکر احوال همایون حضرت قائم عجل اﷲ فرجه که امام عصر و حجت وقت است اختصاص داشت لاجرم ترجمت حافظ ابونعیم رضوان اﷲ علیه را بنقل آن چهل خبر ختم نمودیم اقتداءً بغیر واحد من علمائنا الاخیار که ایشان نیز در طی مصنفات خویش تمام آن رساله را بر سبیل ارسال مندرج ساخته اند و از رجال اسانید بهمان صحابی که از لسان مبارک رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم استماع نموده اکتفا گردید تحفظاً علی غرض الاختصار که با ثبت اسامی جمیع روات البته امر باطناب کشیده از سیاق کتاب بیرون خواهیم شد.
الحدیث الاول عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ عنه عن النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم انه قال یکون من امتی المهدی ان قصر عمره فسبع سنین و الا فثمان و الا فتسع تتنعم امتی فی زمانه نعیماً لم یتنعموا مثله قط البر و الفاجر یرسل اﷲ السماء علیهم مدراراً ولا تدخر الارض شیئاً من نباتها یعنی ابوسعید از پیغمبر روایت کرد که آن حضرت فرمود از امت من خواهد بود مهدی (ع ) که اگر عمر وی کوتاه باشد هفت سال خلافت خواهد نمود و گرنه هشت سال و گرنه نه سال . امت من بعهد او چنان در فراوانی و آسایش متنعم گردند که درهیچ روزگاری مثل آن ندیده باشند چه اهل فجور و چه نیکوکاران . آسمان باران خود را بر ایشان فرومیریزد و زمین از گیاه خود هیچ از ایشان دریغ نمیدارد. الثانی فی ذکر المهدی و انه من عترة رسول علیه السلم و عن ابی سعید الخدری عن النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم انه قال تملأ الارض ظلماً و جوراً فیقوم رجل من عترتی فیملأها قسطاً وعدلا یملک سبعاً او تسعاً. یعنی هم ابوسعید خدری از رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم روایت کرده که آن حضرت فرموده زمین از ستم و جور پر میشود پس مردی از پیوستگان من قیام مینماید و زمین را از داد و معدلت پر میسازد مدت سلطنت او هفت سال است یا نه سال . الثالث و عنه قال النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم لاتنقضی الساعة حتی یملک الارض رجل من اهل بیتی یملأ الارض عدلاکما ملئت قبله جوراً یملک سبع سنین . یعنی نیز ابوسعید گفت که رسول فرمود روز قیامت نخواهد شد مگر آنگاه که یکی از مردم خاندان من مالک روی زمین شده و آن را از عدل پر ساخته باشد بدانسان که از آن پیش پر از جور بوده است و او هفت سال حکم میراند. الرابع فی قوله لفاطمة علیها السلام ، المهدی من ولدک . عن الزهری عن علی بن الحسین عن ابیه علیهم السلام ان رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم قال لفاطمة علیها السلام المهدی من ولدک . یعنی ابن شهاب زهری از امام علی بن الحسین علیه السلام و آن حضرت از امام ابوعبداﷲ السبطسلام اﷲ علیه روایت کرده اند که پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله با دخترش فاطمه صلوات اﷲ علیها فرمود که مهدی ازفرزندان تواست . الخامس قوله علیه السلام ان منهما مهدی هذه الامة یعنی الحسن و الحسین علیهما السلام عن علی بن هلال عن ابیه قال دخلت علی رسول اﷲ صلی اﷲ علیه وآله و سلم و هو فی الحالة التی قبض فیها فاذا فاطمةعند رأسه فبکت حتی ارتفع صوتها فرفع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم الیها رأسه و قال حبیبتی فاطمة ماالذی یبکیک فقالت اخشی الضیّعة من بعدک فقال یا حبیبتی اما علمت ان اﷲ عز و جل اطلع علی اهل الارض اطلاعة فاختار منها اباک فبعثه برسالته ثم اطلع اطلاعة فاختار منها بعلک و اوحی الی ان انکحک ایاه یا فاطمة و نحن اهل بیت قد اعطانا اﷲ عز و جل سبع خصال لم یعط احداً قبلنا ولا یعطی احداً بعدنا انا خاتم النبییّن واکرم النبییّن علی اﷲ عز و جل واحّب المخلوقین الی اﷲ عز و جل و انا ابوک و وصیّی خیرالاوصیاء و احبهم الی اﷲ عز و جل و هو بعلک و شهیدنا خیرالشهداء و احبهم الی اﷲ عز و جل و هو حمزةبن عبدالمطلب عم ابیک و عم بعلک و منا من له جناحان یطیر فی الجنه مع الملائکة حیث یشاء و هو ابن عم ابیک و اخو بعلک و منا سبطاهذه الامة و هما ابناک الحسن (ع ) و الحسین و هما سیدا شباب اهل الجنة و ابوهما و الذی بعثنی بالحق خیر منهما یا فاطمة والذی بعثنی بالحق ان منهما مهدی هذه الامة اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن وانقطعت السبل و اغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیرا ولا صغیر یوقر کبیرا فیبعث اﷲ عند ذلک منهما بالدین فی آخر الزمان و یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً یا فاطمة لاتحزنی و لا تبکی فان اﷲ عز و جل ارحم بک وارئف علیک منی و ذلک لمکانک منی و موقعک من قلبی قد زوجک اﷲتعالی زوجک و هو اعظمهم حسباً و اکرمهم منصباًو ارحم بالرعیه و اعدلهم بالسویة و ابصرهم بالقضیة و قد سئلت ربی عز و جل ان تکونی اول من یلحقنی من اهل بیتی . قال علی بن هلال فلّما قبض النبی صلی اﷲ علیه و سلم لم یبق فاطمة علیها السلام بعده الا خمسة و سبعین یوماً حتی الحقهااﷲ به صلوات اﷲ علیه . یعنی علی بن هلال ازپدرش روایت کرده که گفت در مرض موت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم وارد حجره ٔ آن حضرت شدم ناگاه دیدم فاطمه سلام اﷲ علیها نزدیک سر او نشسته پس فاطمه چنان بگریست که آوازش بلند گشت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله از ناله ٔ وی سر برداشت و فرمود ای حبیبه ٔ من آیا ندانسته ای که خدای عز و جل بر مردم زمین نظر درانداخت و از تمامی روی زمین پدر ترا برگزید و او را به پیغمبری بینگیخت آنگاه دیگر بار در اهل زمین نگاه نمود وشوی تو را اختیار فرمود و مرا وحی فرستاد که ترا باوی تزویج کنم ای فاطمه ما یک خانواده ایم که خدای سبحانه ما را از تمام آفرینش بهفت خصلت اختصاص بخشیده است که آنها را نه پیش از ما نصیب کس نموده و نه پس از ما در حق کسی تقدیر فرمود یکی آنکه پدر تو خاتم رسل است و اکرم پیغمبران و احب ّ پیغمبران و خلق الی اﷲ. دوم آنکه شوی تو بهترین اوصیاء است و دوسترین مردم در نزد خدا. سوم آنکه شهید ما حمزه که عم پدر و عم شوی تو باشد سید همه شهیدان است و احب ّ شهداء عنداﷲ. چهارم آنکه ذوالجناحین جعفر که پسر عم پدر و برادرشوی تو باشد در بهشت بدو بال با فرشتگان پرواز میکندبهر سوی که بخواهد. پنجم و ششم آنکه دو سبط این امت که پسران تو حسن و حسین باشند دو سید بهشتیانند سوگند بآنکه مرا به راستی برانگیخت که پدر ایشان بهتر از ایشان است . هفتم آنکه بخدای سبحانه که مرا بحق برسالت فرستاد که مهدی این امت از نژاد این دو پسر است چون کار دنیا همه به ستم در هم شود و فتنه ها از پشت یکدیگر برآیند و جاده ها از عبور باز ماند و قبایل ازدر تاراج در هم ریزند نه هیچ مهتر بر کهتر مهربانی آورد و نه هیچ خردی حرمت بزرگ نگاه دارد خدای تعالی از میان اعقاب سبطین کسی را برانگیزاند که قلاع ِ ضلالت بگشاید و دلهای بسته را در باز نماید. در آخر زمان آنچنان به ترویج دین بخیزد که من در آخر زمان به تشریع اسلام . زمین را از عدل پر می سازد آنچنانکه از جور پر شده . ای فاطمه غمگین مباش و زاری مکن که خدای عزوجل با تو از من مهربانتر است . از آنکه تو را منزلتی در نزد من میباشد و مکانتی در دل من همانا ترا خدا باعلی عقد بست که وی از جهت نژاد و جایگاه و داددهی وحکمرانی بر تمامت امت فزونی دارد و من از خدا خواسته ام که ترا از همه کس زودتر بمن باز رساند. علی بن هلال که راوی خبر است گفت فاطمه بعد از رحلت رسول صلی اﷲ علیه و آله هفتاد و پنج روز بیش زندگی نیافت که خدای سبحانه او را بر وجهی که پیغمبر خواسته بود بزودی بر پدرش ملحق فرمود صلوات علیهما. السادس فی ان المهدی هو الحسینی و باسناده عن حذیفة رضی اﷲ عنه قال خطبنا رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم فذکر لنا ما هو کائن ثم قال لولم یبق من الدینا الا یوم واحد لطوّل اﷲ عز و جل ذلک الیوم حتی یبعث رجلا من ولدی اسمه اسمی . فقام سلمان رضی اﷲ تعالی عنه و قال یا رسول اﷲ من ای ولدک هو قال من ولدی هذا و ضرب بیده علی الحسین علیه السلم . یعنی حافظ ابونعیم بمسند خویش از حذیفه روایت کرده که گفت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله برای ماخطبه فرمود و از ملاحم آینده خبرداد آنگاه گفت اگر از ایام دنیا هیچ بر جای نمانده باشد مگر یک روز هر آینه خدای تعالی آن روز را دراز میکند که تا مردی را از نژاد من برانگیزاند که نام وی نام من است . سلمان همین که این بشنید بپای برخاست و گفت یا رسول اﷲ وی از کدامین پسر تو در وجود آید؟ پیغمبر دست مبارک خویش بر حسین زده فرمود از این پسر من . السابع فی القریةالتی یخرج منها المهدی و باسناده عن عبداﷲبن عمر رضی اﷲ عنه قال النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم یخرج المهدی من قریة یقال لها کرعة. یعنی عبداﷲ عمر گفت پیغمبر فرمود: مهدی از دیهی بیرون آید که نام آن کرعة است . الثامن فی صفة وجه المهدی باسناده عن حذیفة قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی وجهه کالکوکب الدری ّ. یعنی حذیفه گفت پیغمبر فرمود:مهدی مردی است از فرزندان من که چهره ٔ وی چون ستاره ٔ درخشان می تابد. التاسع فی صفة لونه و جسمه باسناده عن حذیفة قال : قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی لونه لون عربی و جسمه جسم اسرائیلی علی خدّه الایمن خال کانه کوکب دری یملا الارض عدلاًکما ملئت جوراً یرضی فی خلافته اهل الارض و اهل السماء و الطیر فی الجوّ. هم حذیفه گفت رسول اﷲ فرمود: مهدی مردی میباشد از نسل من رنگ وی گندم گون است چون رنگ عرب و کالبدش عظیم چون کالبد اسرائیلیان بر صفحه ٔ راست ِ روی خالی دارد و خود مانند اختر درخشنده میباشد زمین را از معدلت مملو میسازد چنانکه از ظلم مملو شده اهل آسمان و مردم زمین و پرندگان هوا همه در عهدوی خوشنود خواهند بود. العاشر فی صفة جبینه باسناده عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ عنه قال : قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم المهدی منا اجلی الجبین اقنی الانف . یعنی ابوسعید خدری گفت پیغمبر فرمود: مهدی از ما است جبین گشاده است و بینی کشیده . الحادی عشر، فی صفة انفه باسناده عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ تعالی عنه عن النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم انه قال المهدی منا اهل البیت رجل من امتی اشم الانف یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً. ابوسعید از پیغمبر روایت کرده که آنحضرت فرمود: مهدی از ما اهل بیت است و او مردی است از امت من بینی بلند دارد روی زمین را آنچنانکه از ستم پر است از عدل پر میسازد. الثانی عشر فی خاله علی خده الأیمن و باسناده عن ابی امامة الباهلی قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم بینکم و بین الروم اربع هدن ، یوم الرابعة علی ید رجل من آل هرقل یدوم سبع سنین فقال له رجل من عبدالقیس یقال له المستوردبن غیلان یا رسول اﷲ من امام الناس یومئذ قال المهدی من ولدی ابن اربعین سنة کان ّ وجهه کوکب درّی فی خده الایمن خال اسودعلیه عبأتان قطوانیتان کانه [ من ] رجال بنی اسرائیل یستخرج الکنوز و یفتح مدائن الشرک . ابونعیم بسند خویش از ابوامامه ٔ باهلی روایت کرده که گفت رسول صلی اﷲ علیه و آله فرمود در میان مسلمانان و نصارای روم چهار بار کار پیکار بصلح خواهد پیوست چهارمین بر دست یکی از اولاد هرقل منعقد خواهد گشت که هفت سال دوام خواهد یافت راوی گوید پس مردی از قبیله ٔ عبدالقیس که او را مستوردبن غیلان مینامیدند گفت یارسول اﷲ امام زمان در آن روز کی خواهد بود؟ فرمود: مهدی آل محمد که رویش چون کوکب درخشان است و خالی سیاه بر گونه ٔ راست دارد و دو عبای قطوانی در بر، بهیکل گوئی از فرزندان اسرائیل است گنجهای پوشیده را بیرون آورد و شهرهای شرک را بگشاید. الثالث عشر قوله علیه السلم المهدی افرق الثنایا باسناده عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لیبعثن ّ اﷲ من عترتی رجلا افرق الثنایا اجلی الجبهة یملأ الارض عدلاً یفیض المال فیضاً. ابونعیم بسند خویش از عبدالرحمان بن عوف روایت کرده که گفت پیغمبر فرمود: خدای سبحانه از عترت من مردی را خواهد برانگیخت که بن دندانهای وی گشاده است پیشانیش از موی سترده ، زمین را از عدل پر می کند و عطا را بی اندازه می بخشد. الرابععشر فی ذکر المهدی و هو امام صالح باسناده عن ابی امامة رضی اﷲ تعالی عنه قال خطبنا رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم و ذکر الدجّال و قال فتنفی المدینه الخبث کما ینفی الکیر خبث الحدید و یدعی ذلک الیوم یوم الخلاص فقالت ام شریک فاین العرب یومئذ یا رسول اﷲ قال هم یومئذ قلیل و جلّهم ببیت المقدس امامهم المهدی رجل صالح . ابوامامه گفت که پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله برای ما خطبه فرمود و حال دجال باز نمود و گفت بدانروز مدینه خویشتن را از پلیدان پاک میسازد چنانکه کوره ٔ آهنگران حدید را از خبث و آنروز را یوم الخلاص نام است . پس ام شریک عرض کرد یا رسول اﷲ در آنروز عرب بکجا باشند؟ فرمود: بدانوقت مردم تازی بسی کم خواهندبود و بیشتر در قدس باشند و پیشوای ایشان مهدیست مردی صالح . الخامس عشر فی ذکر المهدی وان اﷲ یبعثه غیاثاً للناس و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ تعالی عنه ان رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم قال یخرج المهدی فی امتی یبعثه اﷲ غیاثاً للناس تنعم الامة و تعیش الماشیة و تخرج الارض نباتها و یعطی المال صحاحاً. یعنی ابوسعید خدری گفت که پیغمبر فرمود: مهدی از میان امت من خواهد بیرون آمد خدای سبحانه ویرا برمی انگیزد که مردم را فریادرس باشد امت من و تمام چهار پایان بعهد او در تنعم و عیش خواهند گذرانید و زمین گیاه خود را بجمله خواهد رویانید و عطایا بالسویّه بمردم داده خواهد شد. السادس عشر فی قوله علیه السلام علی رأسه غمامة و باسناده عن عبداﷲبن عمر قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یخرج المهدی و علی رأسه غمامة فیها مناد ینادی هذا المهدی خلیفة اﷲ فاتبعوه . یعنی عبداﷲ عمر گفت رسول اﷲ فرمود: مهدی خروج خواهد نمود بر حالی که ابری برفراز سر اوست از میان ابر کسی پیوسته ندا میکند که این مهدیست خلیفه ٔ خدا پیرو او باشید. السابع عشر، فی قوله علیه السلام علی رأسه ملک و باسناد عن عبداﷲبن عمر قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یخرج المهدی و علی رأسه ملک ینادی هذا المهدی فاتبعوه . یعنی هم عبداﷲ عمر گفت که پیغمبر خدا فرمود: مهدی ظهور خواهد کرد بر حالی که بر فراز سرش فرشته ای همی صلا میزند که این مهدیست متابع وی باشید. الثامن عشر فی بشارة النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم امته بالمهدی و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ابشّرکم بالمهدی یبعث اﷲ فی امتی علی اختلاف من الناس و زلازل فیملأ الارض قسطا و عدلاًکما ملئت ظلماً یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض یقسم المال صحاحاً فقال له رجل و ما صحاحاً؟ قال السویة بین الناس . ابوسعید گفت پیغمبر فرمود: شما را بمهدی بشارت میدهم که بر حال اختلاف مردم و لرزشهای زمین مبعوث خواهد گشت پس روی زمین را از داد پر میکند چنانکه از ستم پر شده ساکنان زمین و اهل آسمان همه از وی خوشنود خواهند بود اموال را صحیحاً بخش خواهد کرد راوی گوید پس مردی پرسید که مراد از صحیح چیست فرمود برابر قسمت کردن و بالسویه تسهیم نمودن . التاسع عشر فی اسم المهدی و باسناده عن عبداﷲبن عمر قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لاتقوم الساعة حتی یملک من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً. یعنی عبداﷲ عمر گفت پیغمبر فرمود: قیامت نخواهد شد تا مگر پس از آنکه مردی از دودمان من سلطنت کند که نامش موافق نام من است الی الاَّخر. العشرون فی کنیته و باسناده عن حذیفة رضی اﷲ تعالی عنه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لیبعث اﷲ فیه رجلاً اسمه اسمی و خلقه خلقی یکنی ابا عبداﷲ یعنی حذیفه رضی اﷲ عنه گفت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود که : از عمر دنیا باقی نماند مگریک روز، هر آینه خدای تعالی در آنروز مردی را بخلافت خواهد برانگیخت که نامش نام من است و خویش خوی من و کنیت او ابوعبداﷲ میباشد. الحادی و العشرون فی ذکر اسم ابیه باسناده عن ابن عمر قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لا تذهب الدنیا حتی یبعث اﷲ رجلاً من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأها قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً. یعنی حافظ ابونعیم بسند خویش از پسر عمر روایت کرده است که او گفت که خواجه ٔ کاینات فرمود اینجهان بپایان نمیرود تا آنکه خدای سبحانه مردی از دوده ٔ من مبعوث سازد که نام او موافق نام من است و نام پدرش مطابق نام پدر من زمین را از داد پر خواهد نمود آنچنانکه از ستم پر شده است . الثانی و العشرون فی ذکر عدله و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ تعالی عنه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لتملأن الارض ظلماً و عدواناً ثم لیخرجن رجلاً من اهل بیتی حتی یملأها قسطاً و عدلاًکما ملئت جوراً و عدواناً. و ابوسعید خدری گفت که حضرت رسول فرمود: زمین از ستم و عدوان مملو خواهد گشت پس مردی از اهل بیت من ظهور خواهد نمود که آن را بجای ستم و عدوان از قسط و معدلت مملو نماید. الثالث والعشرون فی خلقه و باسناده عن زرّبن عبداﷲ قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم یخرج رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و خلقه خلقی یملأها قسطاً و عدلا. یعنی ابونعیم بسند خویش از زرّبن عبداﷲ روایت کرده که او گفت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله فرمود: از خاندان من مردی بیرون می آید نامش نام من است و خویش خوی من [ الی الآخر ] . الرابع و العشرون فی عطائه و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اﷲ یکون عندانقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل یقال له المهدی یکون عطاؤه هنیئاً. یعنی ابوسعید گفت رسول اﷲ فرمود: در آخر روزگار و بروز فتنه ها مردی خواهد بود که وی را مهدی میگویند بخشش او نیک گوار است . الخامس و العشرون فی ذکر المهدی و عمله بسنة النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم باسناده عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ تعالی عنه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یخرج رجل من اهل بیتی و یعمل بسنتی و ینزل اﷲ له البرکة من السماء و تخرج له الارض برکتها و تملأ به الارض عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و یعمل علی هذه الامة سبع سنین و ینزل بیت المقدس . یعنی ابوسعید گفت حضرت خاتم فرمود: از خانواده ٔ من مردی بیرون می آید و بر آئین من رفتار می نماید خدای سبحانه برای وی برکات را از آسمان فرود می آورد و زمین برکات خود را یکباره بیرون میفرستد دنیا را آنچنان که از جور پر شده از عدل پر میسازد و هفت سال بر این امت حکم میراند و در بیت المقدس نزول مینماید. السادس و العشرون فی حجیته و رایاته و باسناده عن ثوبان انه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم اذا رأیتم الرایات السود قد اقبلت من خراسان فأتوها ولو حبواً علی الثلج فان فیها خلیفةاﷲ المهدی . ابونعیم بسند خود از ثوبان روایت کرده که او گفت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله فرمود: چون علمهای سیاه را دیدید از خراسان همی برآیند بسوی آنها بشتابید هر چند بدان نحو که چون کودکان بچهار دست و پای بغیژید بر روی برف . السابع و العشرون فی حجیته من قبل المشرق و باسناده عن عبداﷲبن عمر قال بینا نحن رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم اذا اقبلت فتیة من بنی هاشم فلما رآهم النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم اغرورقت عیناه و تغیر لونه فقالوا یا رسول اﷲ ما تزال نری فی وجهک شیئاً نکرهه فقال انا اهل بیت اختاراﷲلناالاخرة علی الدنیا و ان اهل بیتی سیلقون بعدی بلاءً وتشریداً و تطریداً حتی یأتی قوم من قبل المشرق و معهم رایات سود فیسئلون الحق فلا یعطونه فیقاتلون و ینصرون فیعطون ماسئلوا فلایصلون حتی یدفعوه الی رجل من اهل بیتی فیملأها قسطاً کما ملؤوها جوراً فمن ادرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبواً علی الثلج . یعنی عبداﷲبن عمر گفت نوبتی در حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله نشسته بودیم که ناگاه برخی از جوانان آل هاشم درآمدند همین که پیغمبر ایشانرا بدید چشمهایش از سرشک پر شد و رنگ مبارکش دیگرگون گشت ایشان عرضه داشتند یا رسول اﷲ همواره در جمال همایون تو چیزی می نگریم که آن رادوست نمیداریم فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خدای عزو جل برای ما سرای دیگر را بر اینجهان برگزید و براستی اولاد و احفاد من پس از من بجلاء وطن و نفی بلد گرفتار گردند و همی اینچنین پراکنده و بی سامان بباشندتا آنکه از سمت خاور زمین گروهی بیایند که با ایشانست علمهای سیاه و خلافت را که حق ایشان است طلب کنند و ممنوع گردند پس دست بکشتار بگشایند و فیروز آیند وبدانچه می جستند فرارسند و آن را نپذیرند تا آنکه بامردی از خاندان من بازگذارند پس وی تمام زمین را ازداد پر سازد آنچنانکه از ستم پر شده الا از شما هر که آنروز را دریابد بدیشان درپیوندد و هر چند بسان کودکان بر روی برف غیژیده باشید. الثامن و العشرون فی حجیته و عود الاسلام به عزیزاً و باسناده عن حذیفة رضی اﷲ عنه قال سمعت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یقول ویح هذه الامة من ملوک جبابرة کیف یقتلون و یخیفون المطیعین الا من اظهر طاعتهم فالمؤمن التقی یصانعهم بلسانه و یفر منهم بقلبه فاذا اراد اﷲ عزوجل ان یعید الاسلام عزیزاً قصم کل جبار عنید و هو القادر علی ما یشاء ان یصلح امة بعد فسادها فقال علیه السلام یا حذیفة لولم یبق من الدنیا الایوم واحد لطوّل اﷲ ذلک الیوم حتی یملک رجل من اهل بیتی تجری الملاحم علی یدیه و یظهر الاسلام لایخلف وعده و هو سریع الحساب . یعنی حذیفه گفت از رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله شنیدم که میفرمود: وای این امت را از پادشاهان ستمکار که چگونه ایشان را خواهند کشت و اهل طاعت را بیم خواهند داد مگرآن جماعت را که از در تقیه فرمان آن گروه برند پس مؤمن پرهیزگار به زبان با ایشان سازش میکند و بدل ازایشان میگریزد و چون خدای تعالی اعادت عزت اسلام خواهد طاعنان را هلاک سازد و او تواناست بر آنکه حال امتی را پس از تباهی بصلاح آورد. آنگاه فرمود ای حذیفه اگر از دنیا نماند مگر یک روز هر آینه خدای سبحانه آنروز را دراز میکند تا مردی از اهل بیت من ملک یابد و جنگهای بزرگ کند و دین اسلام را آشکار سازد نوید الهی خلف نخواهد نمود. التاسع و العشرون فی تنعم الامة فی زمن المهدی علیه السّلم و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی اﷲ تعالی عنه عن النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم قال تتنعم امتی فی زمن المهدی نعمة لم یتنعموا مثلها قط یرسل اﷲ السماء علیهم مدراراً و لا تدع الارض شیئاً من نباتها الا اخرجته . یعنی ابوسعید خدری گفت که خواجه ٔ عالم فرمود: امت من آن چنان بعهد مهدی متنعم شوند که مثل آن بهیچ روزگار ندیده باشند آسمان باران خود بر ایشان فرو ریزد و زمین از گیاه خود هیچ نگذارد مگر آنکه برویاند. الثلثون فی ذکر المهدی و هو سید من سادات الجنة و باسناده عن انس بن مالک انه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة انا واخی علی و عمّی حمزه و جعفر و الحسن و الحسین و المهدی . یعنی انس بن مالک از حضرت نبوی روایت نموده که فرمود من و برادرم علی و عمم حمزه و جعفر و حسن و حسین و مهدی که پسران عبدالمطلبیم بزرگان بهشتیان میباشیم . الحادی والثلثون فی ملکه و باسناده عن ابی هریره قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لولم یبق من الدنیا الا لیلة لملک فیها رجل من اهل بیتی . یعنی ابونعیم بسند خود از ابوهریره روایت نموده که او گفت پیغمبر فرمود اگر از عمر دنیا چیزی بر جای نمانده باشد مگر یکشب هر آینه در همان شب مردی از دوده ٔ من ملک خواهد یافت . الثانی و الثلثون فی خلافته باسناده عن ثوبان قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یقتل عند کنزکم ثلثة کلهم ابن خلیفة ثم لایصیر الی واحد منهم ثم تجی ٔ الرایات السود فیقتلونهم قتلاً لم یقتله قوم ثم یجی ٔ خلیفة اﷲ المهدی فاذا سمعتم به فأتوه فبایعوه فانه خلیفة اﷲ المهدی . یعنی ثوبان گفت که خاتم رسل فرمود: سه کس نزد گنج شما کشته خواهند گشت که هر سه خلیفه زادگانند پس هیچ یک مالک آن گنج نگردند آنگاه علمهای سیاه دررسند اهل باطل را آنچنان بکشند که هیچگاه بدان پایه کشتاربوقوع نپیوسته باشد و از آن پس خلیفة اﷲ مهدی ظهور میکند هر وقت که خروج وی شنیدید بنزد او بیائید و شرط بیعت بگذارید که او خلیفه ٔ پروردگار است . الثالث والثلثون فی قوله علیه السلم اذا سمعتم بالمهدی فأتوه فبایعوه و باسناده عن ثوبان قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم تجی ٔ الرایات السود من قبل المشرق کان قلوبهم زبر الحدید فمن سمع بهم فلیأتهم فبایعهم و لو حبواً علی الثلج . یعنی هم ثوبان گوید که پیغمبر فرمود: رایات سیاه از جانب مشرق زمین درمیرسند گوئی دلهای جمله ٔ آنها پاره های آهن است پس هر که اقبال آنها را بشنود باید باستقبال بشتابد و بیعت خویش استوار سازد هر چند رفتنش به غیژیدن باشد بر روی برف که باید این زحمت بر خود هموار سازد و بموکب ولی عصر درپیوندد. الرابع و الثلثون فی ذکر المهدی و به یؤلف اﷲ بین قلوب العباد و باسناده عن علی بن ابی طالب علیه السلم قال قلت یا رسول اﷲ أمِنّا آل محمد المهدی ام من غیرنا فقال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لا بل منا یختم اﷲ به الدین کما فتح بنا وبنا ینقذون من الفتن کما انقذوا من الشرک و بنا یؤلف اﷲ بین قلوبهم بعد عداوة الفتنه اخوانا کما الّف بینهم بعد عداوة الشرک و بنا یصبحون بعد عداوة الفتنة اخواناً کما اصبحوا بعد عداوة الشرک اخواناً فی دینهم . حافظ ابونعیم بسند خویش از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود با جناب ختمی مآب عرضه داشتم که : یا رسول اﷲ آیا مهدی این امت از ما آل محمد میباشد یا از غیر ما؟ فرمود: از ماست نه از غیرما، خدای سبحانه این دین را بما ختم خواهد نمود چنانکه بما فتح فرمود و بندگان خویش از محنتها بما خلاص میسازد چنانکه هم بما از شرکشان نجات داد دلهای ایشان را پس از عداوت فتنه بسبب ما با یکدیگر مهربان میکند بدانسان که پس از عداوت کفر به سبب ما برادران دینی شدند. الخامس و الثلثون فی قوله علیه السلام لاخیر فی العیش بعد المهدی وباسناده عن عبداﷲبن مسعود رضی اﷲ عنه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لولم یبق من الدنیا الا لیلة لطوّل اﷲ تلک اللیة حتی یملک رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و تقسم المال بالسویة و یجعل اﷲ الغنی فی قلوب هذه الامة فیملک سبعاً اوتسعاً لاخیر فی عیش الحیوة بعد المهدی . یعنی عبداﷲبن مسعود گفت پیغمبر فرمود: اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک شب هر آینه خدای تعالی آن شب را طولانی میسازد تا مردی از اهل بیت من بخلافت رسد که نامش نام من است و نام پدرش نام پدر من دنیا را آنچنان که از جور انباشته شده از عدل انباشته میسازد و مال رابرابر بخش میکند و خدای تعالی توانگری در دلهای این امت قرار میدهد پس او هفت سال حکم میراند یا نه سال و بعد از وی در زندگانی هیچ خیر نیست . السادس و الثلثون فی ذکر المهدی و بیده تفتح القسطنطینیة و باسناده عن ابی هریره عن النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم قال لا تقوم الساعة حتی یملک رجل من اهل بیتی بفتح القسطنطینیة و جبل الدیلم و لولم یبق الایوم واحد لطوّل اﷲذلک الیوم حتی یفتحها. ابونعیم بسند خویش از ابوهریره روایت آورده که پیغمبر فرمود: روز رستخیز بپای نخیزد تا آنگاه که مردی از دودمان من سلطنت یابد و شهرقسطنطینیه و کوه دیلم را بگشاید اگر از ایام هیچ نمانده باشد مگر یک روز ایزد سبحانه آن یکروز را بطول میکشاند تا آنمرد آنها را فتح نماید. السابع الثلثون فی ذکر المهدی و هو یجی ٔ بعد ملوک جبابرة و باسناده عن قیس بن جابر عن ابیه عن جده ان رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم قال سیکون بعدی خلفاء و من بعد الخلفاءامراء و من بعد الامراء ملوک جبابرة ثم یخرج رجل من اهل بیتی یملاءالارض عدلاً کما ملئت جوراً. یعنی ابونعیم بسند خویش از قیس بن جابر و او از پدرش و او از نیای وی روایت نموده است که گفت ختم رسل صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: پس از من چند خلیفه بیایند آنگاه امراء نامدار آنگاه پادشاهان ستمگار آنگاه مردی از خاندان من ظهور کند و جهان را از عدل پر سازد. الثامن و الثلثون فی قوله علیه السلام منّا الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم منّا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه . یعنی ابوسعید خدری گفت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله فرمود: از ما مردم خاندان رسالت است آنکه عیسی بن مریم علیه السلام بر وی اقتدا کند و از دنبال اونماز گذارد. التاسع والثلثون و هو یکلم عیسی بن مریم علیه السلام عنه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علی و آله وسلم ینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقول امیرهم المهدی تعال صل بنا فیقول الا ان بعضکم علی بعض امراء تکرمة من اﷲ عز و جل لهذه الامة. یعنی جابربن عبداﷲ گفت که پیغمبر فرمود مسیح علیه السلام از آسمان فرود میشود پس فرمانگذار مسلمانان حضرت مهدی با او میگوید بیابا مسلمانان بر من اقتداء کن (؟) مسیح میگوید خدای سبحانه امام این امت را از راه کرامت خود از ایشان قرارداده است . الاربعون فی قوله علیه السلام فی المهدی و باسناده یرفعه الی محمدبن ابراهیم الامام حدثه ان ّ ابا جعفر المنصور امیرالمؤمنین حدثه عن ابیه عن جده عن عبداﷲبن عباس رضی اﷲ عنهم قال قال رسول اﷲ لن تهلک امة انا فی اولها و عیسی بن مریم فی آخرها و المهدی فی وسطها. یعنی حافظ ابونعیم بسند خویش از محمد پسر ابراهیم امام روایت کرده است که او گفت ابوجعفر منصور از پدرش محمدکامل و او از پدرش علی و او از پدرش عبداﷲبن عباس حدیث آورد که وی گفت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: زینهار امتی که من در اول ایشان باشم و عیسی درآخر ایشان و مهدی در وسط ایشان هلاک نخواهد گردید. احادیث رساله مرسلا در اینجا بانجام رسید. (نامه ٔ دانشوران ج 2). رجوع به ابونعیم و رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 4 و 29 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن حمدون بن شبیب . رجوع به ابن شبیب شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان جَبّلی . از مردم جَبّل دهی بکنار دجله . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 292).
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدون بن اسماعیل بن داود. از خاندان آل حمدون . راویه ٔ اخباری است و روایت از عدوی کندو کتاب الندماء و الجلساء از ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدون المروزی مکنی به ابوسعید. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ عریضی مکنی به ابومنصور. رجوع بروضات الجنات ص 580 س 7 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ فناری معروف بعرب چلبی و ملقب بشمس الدین . او راست حاشیه ای بزبان ترکی بر شرح وقایه ٔ صدرالشریعة الثانی و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمودبن دلیل . محدث است .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن حمید مکنی به ابوالحسن . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمیس بن عامربن منیح مکنی به ابوجعفر و معروف به ابن منیح . از علماء طلیطله . او از بزرگان هندسه و نجوم و طب است...