اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالرحیم بن سعیدبن ابی زرعه ٔ قمی برقی مولی الزهری . او از موالی بنی زهر و مکنی به ابوبکر و از مردم برقه قریه ای به شهرستان قم است و به ابوبکر برقی معروف است . یاقوت گوید دیگری نیز از مردم برقه ٔ قم هست احمدبن محمد و تمیز این دو بر من مشکل است لکن چنانکه یافتم نقل کردم و شک نیست که این دو از یک خاندانند و خدای تعالی داناتر است . و احمد را دو برادر دیگر بود و هر سه برادر از اهل علم باشند یکی ابوبکر احمد و دیگری ابوسعید عبدالرحیم و سومین احمد صاحب ترجمه و هر سه از عبدالملک بن هشام روایت مغازی کرده اند و در کتاب اصفهان حمزه در فصلی که ذکر اهل ادب و لغت کند گوید: احمدبن عبداﷲ برقی از رستاق برق رود قم است و او یکی از روات لغت و شعر است . وی در قم اقامت گزید و برادرزاده ٔ او ابوعبداﷲ برقی بدانجا خروج کرد سپس ابوعبداﷲ باصفهان رفت و در اصفهان توطن گزید. و باز یاقوت گوید در کتاب جمهرةالنسب خواندم که ابن حبیب گوید: مرا خبر داد ابوعبداﷲ برقی (و او اعلم مردمان قم بود به نسب اشعریین ) که ابن کلبی در سه حی از احیاء اشعریین بخطا رفته است و این سه این است : لسن ، و صحیح آن اسن است و مراطة،و صحیح آن امراطة است و زکاز و صحیح آن رکاز است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون النزلی النحوی . مکنی به ابوالفتوح . او از اقران ابویعلی ابن سراج و از شاگردان ابوالحسن علی بن عیس...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هاشم بن خلف بن عمروبن سعیدبن عثمان بن سلیمان بن سلیمان القیسی القرطبی الأعرج ، مکنی به ابوعمر. او از م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هاله ٔ مقری ، مکنی به ابوالعباس . یکی از فضلاء قراء شاگرد ابوعلی الحداد و ابوالعز الواسطی است و مردم بسیار...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هانی الاثرم ، مکنی به ابوبکر. وی یکی از صاحبان سنن است . و رجوع به اثرم احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن مبارک بن المغیرة العدوی الیزیدی . از عم خود ابراهیم بن یحیی بن مبارک روایت دارد. (روضات الجنات ، ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی الجعفی . ابن عقده از او روایت دارد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بلدی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الثلاج . ازاهل موصل از شهر بلد. او در صناعت طب فاضل و در ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزدادبن رستم طبری نحوی ، مکنی به ابوجعفر. وی به بغداد سکونت گزید و خطیب گوید، او به بغداد از نصیربن یو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزید یتاخی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یعقوب ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به بریدی . هندوشاه در تجارب السلف آرد که : او مردی متهور بود و شریف نفس و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.