احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (مولای )بن محمد الشیخ ابوالعباس منصوربن الخلیفة مهدی بن ابی عبداﷲ القائم بامراﷲ شریف حسنی ، سلطان مراکش و فاس . جد او شیخ ابوالعباس در نواحی سوس منصب قضا داشت و هوس ملک کرد و بر بنی حفص از ملوک مغرب بتاخت و ملک آنان بگرفت و در 964 هَ . ق . درگذشت . پس از وی پسرش عبداﷲ و بعد از او پسر عبداﷲ محمد برادر صاحب ترجمه بر سریر سلطنت نشستند و پس از محمد فرزندش علی برملک مستقر گردید و خواست اعمام خویش را بقتل رساند احمد صاحب ترجمه بر وی بشورید و از سلطان عثمانی مراد مساعدت خواست و برادرزاده را براند، علی به ملک فرنگ متوسل شده با لشکری بار دیگر بجنگ عم آمد در این بار نیز هزیمت شد و خویش را در دریا غرق کرد.احمد ملقب بمنصور ارتباط خویش با دربار عثمانی را مستحکم کرد و پیوسته هدایا و رسولان میفرستاد و دائره ٔسلطنت او وسعت یافت و تمام شمال افریقا جز مصر در تحت اطاعت او بودند. پایتخت او مراکش بود. ابتدای ملک او به سال 985 هَ . ق . و وفاتش در 1012 بوده است .
مولای احمد مردی ادیب و شاعر است و علما را تشویق و ترویج میکرده . گویند روزی این ابیات ابیوردی در حضور او قرائت گردید:
و لوانی جعلت امیر جیش
لما حاربت الا بالسؤال
لان الناس ینهزمون منه
و ان ثبتوا لاطراف العوالی .
سلطان گفت اگر این بیت من گفته بودم چنین میگفتم :
و لوانی جعلت امیرجیش
لما حاربت الا بالنوال .
و نیکو گفته چه بسیار سرداران سپاه بطمع مال لشکر خود فروگذاشتند. و او راست :
لا و لحظ علم السیف فقد
و قوام کقناالخط مید
و ومیض لاح لما ابتسمت
من ثنایامثل درّ او برد
ما هلال الافق الا حاسد
لعلاها و بهاها و الغید
و لذا صار علیلا ناصلا
کیف لایفنی نحولا من حسد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر کاتب ، مکنی به ابوعلی حلبی . متوفی به سال 352 هَ .ق . او راست : تهذیب البلاغة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر المروزی . از فقهای شافعی ، و از اوست : کتاب اختلاف الفقهاءالکبیر. کتاب اختلاف الفقهاء الصغیر. (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، مشهور بالمقوم . رجوع به احمدبن نصر مکنی به ابوالحسن ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر نیشابوری ، مکنی به ابوعمرو خفاف . محدث خراسان . وی از اسحاق بن راهویه حدیث شنیده است . وفات او به سال 299 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصیر دفوفی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الدین احمد شیرازی . رجوع به احمد (خواجه سید...) غیاث الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الدین احمد اندخودی . رجوع به احمد (خواجه سید...) غیاث الدین شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الدین شیخ محمود. رجوع به احمد نظام الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظامشاه . اولین از نظامشاهیان در احمدنگر (896 تا 914 هَ .ق .).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک . رجوع به احمد ضیاءالملک و حبط ج 1 ص 364 شود.