احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مسلم بن قتیبة الدینوری الکاتب . مکنی به ابوجعفر. پدر او عبداﷲ یکی از مشاهیر اکابر علماء وقت خویش و صاحب تصانیف است ، اصلاً از اهل دینور و بقولی از مردم مرو و مولد وی و پسرش احمد هر دو به بغداد بود.وی در جمادی الاَّخره ٔ سال 321 هَ . ق . بمصر درآمد و هم بدانجا در آنوقت که منصب قضا داشت بسال 322 هَ . ق . بماه ربیع الاول درگذشت . او همه ٔ تصانیف پدر خود عبداﷲ بن مسلم را روایت کند. و از او ابوالفتح المراغی النحوی و عبدالرحمان بن اسحاق الزجاجی و غیر آن دو روایت کنند.ابویعقوب یوسف بن یعقوب بن خرّزاد نجیرمی فارسی گوید که احمدبن عبداﷲ در مصر همه ٔ کتب پدر خویش را از حفظ حدیث کرد و هیچ یک از آن کتب با وی نبود.یاقوت گوید گمان میکنم ابوالحسین المهلبی راوی این قول باشد. و ابوسعیدبن یونس گوید: احمدبن عبداﷲبن مسلم بن قتیبة در 321 هَ . ق . بمصر درآمد و همان سال تولیت قضاء مصر وی را دادند و در 322 در حالی که قاضی مصر بود درگذشت . رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 1 ص 160 و روضات الجنات ص 447 س 24 و الموشح چ مصر ص 364 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جلال الدین محمد معروف بسلطان ولد و ملقب به بهاءالدین . وی نافع (محمدبن یوسف حسینی ) را نظم کرده . وفات او به س...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جمال حنفی سرائی مکنی به ابومحمد ضیاء. او راست تذکرة الطالبین .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جمال عبداﷲ. رجوع به احمد شهاب بن جمال ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جمیل بن الحسن بن جمیل مکنی به ابومنصور. یاقوت گوید: او ادیبی اریب و فاضلی کامل و صاحب بسط ید در نظم و نثر بود...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جمیل المروزی مکنی به ابویوسف . محدّث است و از ابن المبارک روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الجنید. رجوع به کتاب الوزراء جهشیاری ص 123 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جوشن مکنی به ابوجعفر. صاحب طبقات الامم گوید او و علی بن احمر عیدلانی [ شاید: صیدلانی ] متبحرترین مهندسان زمان ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حاتم ابونصر باهلی ، صاحب اصمعی . او از اصمعی کتب وی را روایت کرده است و ابوالعباس محمدبن احمد القمری الاسکافی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحاج . رجوع به احمدبن محمد... و رجوع به ابن الحاج ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حاجب ملقب به مهذب الدین . ابن ابی اصیبعه آرد (ج 2 ص 181 ببعد): وی طبیبی مشهور و در صناعت خویش فاضل و در علوم ر...