احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یزید جوبری دمشقی .محدث است و از صفوان بن صالح روایت کند. (تاج العروس در ماده ٔ جبر). یاقوت در معجم البلدان ذیل کلمه ٔ جوبر آرد که : احمد ابن عبدالواحدبن یزید ابوعبداﷲ العقیلی الجوبری روی عن عبدالوهاب بن عبدالرحیم الأشجعی وصفوان بن صالح و عبدةبن عبدالرحیم المروزی و ظاهراً یکی از دو کلمه ٔ عبداﷲ و عبدالواحد تصحیف دیگریست .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالجناب . رجوع به نجم الدین کبری و رجوع به ابوالجناب و رجوع به احمدبن عمر خیوقی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به ابوحامد احمدبن اسحاق ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمدبن عبداﷲ... شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمدبن حسن نیشابوری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمدبن الخضر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمدبن علی شبلی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمدبن محمد اسفراینی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمدبن محمد صاغانی ... شود.
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. رجوع به احمد خضرویه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. در نامه ٔ دانشوران آمده است ، از فضلای منجمین اواسط مائه ٔ چهارم هجریه است و معاصر بوده است با الطائع ﷲ عباس...