احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بنداری . شاعری فارسی . مکنی به ابوالعباس . رجوع به کتاب محاسن اصفهان مافروخی ص 33 شود. ما فروخی او را جزء شعرای فارسی معاصر خود می آورد و او کتاب محاسن اصفهانرا دراوائل قرن پنجم هجری تألیف کرده است و بندار شاعر معروف نیز بر حسب روایاتی که در دست است در 401هَ . ق . وفات کرده است . و نام او را کمال الدین ابوالفتح بنداربن ابی نصر خاطری رازی گفته اند و گمان نمی رود که بندار معروف ، بنداری صاحب این ترجمه باشد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ثابت ازجی دنّابی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بجمال الدین و پدر او محمد شمس ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بجائی . او راست : صدق المقلتین فی شرح بیتی الرحمتین .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بخاری . محدث است و نسبت او به بخار عود است که وی در خانات بخور میکرد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بغدادی حنفی ، مکنی به ابونصر. او راست : فرائض ابی نصر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی جوهری . سید علیخان در سلافه ذکراو کرده است . ولادتش در مکه بود و بدانجا پرورش یافت و در شعر و ادب برآ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی شافعی حجازی مصری شاعر، ملقّب به شهاب الدّین . وفات 875 هَ .ق . او راست : مجموعه ای ادبیه موسوم بروض...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی العطار الدنیسری ، مکنی به ابوالعباس . متوفی 794 هَ .ق . او راست : حسن الاقتراح فی وصف الملاح . المسلک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن علی الفیومی المصری ثم الحموی . او راست :المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر. وفات به سال 770 هَ .ق . (...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الهمدانی ، معروف به ابن آل و ملقب بحافظ. یکی از صاحبان سُنن است .