اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الخجستانی . نظامی عروضی در چهار مقاله (چ لیدن ص 26) آرد: احمدبن عبداﷲالخجستانی را پرسیدند که تو مردی خربنده بودی بامیری خراسان چون افتادی ؟ گفت ببادغیس در خجستان روزی دیوان حنظله ٔ بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسیدم :
مهتری گر بکام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی .
داعیه ای در باطن من پدید آمد که بهیچ وجه درآن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود خران را بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم و بخدمت علی بن اللیث شدم برادر یعقوب بن اللیث و عمروبن اللیث و باز دولت صفاریان در ذروه ٔ اوج علیین پرواز همی کرد و علی برادر کهین بود و یعقوب و عمرو را بر او اقبالی تمام بود و چون یعقوب از خراسان بغزنین شد از راه جبال علی بن اللیث مرا از رباط سنگین باز گردانید و بخراسان بشحنگی اقطاعات فرمود و من از آن لشکر سواری صد بر راه کرده بودم و سواری بیست از خود داشتم واز اقطاعات علی بن اللیث یکی کروخ هری بود و دوم خواف نشابور چون بکروخ رسیدم فرمان عرضه کردم آنچه به من رسید تفرقه ٔ لشکر کردم و بلشکر دادم سوار من سیصد شد چون بخواف رسیدم و فرمان عرضه کردم خواجگان خواف تمکین نکردند و گفتند ما را شحنه ای باید با ده تن . رای من بر آن جمله قرار گرفت که دست از طاعت صفاریان باز داشتم و خواف را غارت کردم و بروستای بست بیرون شدم و به بیهق درآمدم دو هزار سوار بر من جمع شد بیامدم و نشابور بگرفتم و کار من بالا گرفت و ترقی همی کرد تا جمله ٔ خراسان خویشتن را مستخلص گردانیدم اصل وسبب این دو بیت شعر بود. و سلامی اندر تاریخ خویش همی آرد که کار احمدبن عبداﷲ بدرجه ای رسید که بنشابور یک شب سیصد هزار دینار و پانصد سر اسب و هزار تا جامه ببخشید و امروز در تاریخ از ملوک قاهره یکی اوست . اصل آن دو بیت شعر بود و در عرب و عجم امثال این بسیار است اما برین یکی اختصار کردیم .
آقای قزوینی در حواشی چهار مقاله نوشته اند: در تاریخ گزیده (چ پاریس ص 20) حکایت شنیدن این دو بیت و بخیال امارت افتادن را نسبت بسامان جد ملوک سامانیه میدهد و گویا بی اصل باشد زیرا که سامان مدتها پیش ازمأمون (متوفی در سنه ٔ 218 هَ . ق .) بوده است و بودن شعر فارسی در آن عصر آن هم باین سبک و اسلوب بغایت مستبعد است و آنگهی حنظله ٔ بادغیسی از شعرای آل طاهر ذوالیمینین با اسدبن سامان معاصر بوده است . (تاریخ گزیده ص 22). و بعبارة اخری سامان قبل از طاهریه بوده است و حنظله معاصر ایشان . پس شنیدن سامان اشعار حنظله را فرضی است که اگر غیر ممکن نباشد بسیار مستبعد است .
خجستان ناحیه ای است از جبال هرات از اعمال بادغیس . (یاقوت ) (ابن الاثیر). و احمدبن عبداﷲ از امراء طاهریه بود و بعد از انقراض طاهریه بدست صفاریه او بخدمت صفاریه پیوست و از حسن تدبیر و فرط کفایت خود بمقامات عالیه رسید و بر اغلب بلاد خراسان مستولی گشت تا آنجا که با عمروبن اللیث در نیشابور مصاف داده او را بشکست و قصدفتح عراق نمود و دراهم و دنانیر به نام خویش سکه زدولی اجل بزودی هوای استبداد را از دماغش بیرون برده در سنه ٔ 268 هَ . ق . بدست غلامان خود در نیشابور کشته شد و فتنه ٔ او بخوابید و مدت تغلب او هشت سال بود.(ابن الاثیر ج 7 ص 204، 274 و غیره من کتب التواریخ ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۶ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالرحیم بن سعیدبن ابی زرعه ٔ قمی برقی مولی الزهری . او از موالی بنی زهر و مکنی به ابوبکر و از مردم برق...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عراربن کامل انصاری . او راست : الجواهر الحاصلة فی الافعال القاصرة و الواصلة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمر مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن الصفار. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2ص 40) آرد: ابن الصفار، وی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن ابی بکر طبری معروف به محب ّ طبری و ملقب به محب ّالدین مکی شافعی . مولد او در 615 هَ . ق . و وفات ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (مولای )بن محمد الشیخ ابوالعباس منصوربن الخلیفة مهدی بن ابی عبداﷲ القائم بامراﷲ شریف حسنی ، سلطان مراکش و ف...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد قلقشندی ملقب بشهاب الدین . او راست : شرح جامع المختصرات احمدبن عمربن احمدبن مهدی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مسلم بن قتیبة الدینوری الکاتب . مکنی به ابوجعفر. پدر او عبداﷲ یکی از مشاهیر اکابر علماء وقت خویش و صاحب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مسلم حرانی مکنی به ابوالحسن . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن میمون القداح . فرقه ای از قرامطه که پس از مرگ محمدبن عبداﷲبن میمون برادر او احمد را به خلیفتی برداشتند...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن واقد. مکنی به ابویحیی . محدث است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.