احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن حسن بن ابی نمی . شریف مکه . او از سال 1037 تا 1039 هَ . ق . امارت داشت و از قتل مردم و مصادرت اموال و ستم هیچ دریغ نداشت و حجازیان از وی بستوه آمدند و قانصوه پاشای مصری که بفتح یمن آمده بود ابتدا بعزم ادای حج بمکه آمده اوضاع آشفته ٔ مردم را بدید و بتدبیر شریف را به مخیم خود آورد و نطع شطرنج بگستردو هنگام سرگرمی بشطرنج او و تمام کسانش را دستگیر کرد و بکشت و منصب شریفی مکه به مسعودبن ادریس داد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد زبیدی حنفی ملقب به زین الدین . رجوع به احمدبن احمدبن عبداللطیف شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد سروجی ملقب به زین الدین . او راست : تحفة الاصحاب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد قربانی معروف به بیری رئیس . وی متن وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ اول را بترکی نظم کرده . وفات وی به سال 972 هَ ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد گیلانی . رجوع به احمدبن احمد جیلانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الاخشید. رجوع ابن الاخشید شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن یحیی ماردینی حنفی . لقب وی شرف الدین است . وفات او به سال 728 هَ . ق . بود و او را منظومه ای است به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس صنهاجی قرافی مالکی . کنیت وی ابوالعباس و لقب او شهاب الدین است . وی از فقهاء مذهب مالکی بود و صاحب کشف ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ارسلان . ملقب به نورالدوله . رجوع به آل افراسیاب شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الاسبر تکسینی ۞ مکنی به ابوالنصر و ملقب به سیف الدین . او راست ترجمه ٔ اسباب النزول ابن مطرف بفارسی . (کشف ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن اسحاق بن ابراهیم ماهان بن بهمن بن نسک ارجانی فارسی معروف بموصلی . رجوع به الفهرست چ مصر ص 201 شود.