احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالمؤمن شریشی القیسی النحوی . مکنی به ابوالعباس . صاحب بغیة گوید که : ابن عبدالملک آورده است که شریشی مبرز در معرفت نحو و حافظ لغات و ذاکر آداب و کاتب بلیغ و فاضلی ثقه بود. و در طلب علم سفرها کرد او از ابوالحسن بن نخبة و مصعب ابن ابی رکب و ابن خروف و خلق و از وی ابن الایار و ابن فرثون و ابوالحسن رعینی روایت کنند. واو درس لغت و ادب و عربیت و عروض کرد و وی راست : سه شرح کبیر و صغیر و متوسط بر مقامات حریری و شرحی برایضاح و شرحی بر عروض الشعر و علل القوافی و شرح جمل و مختصر نوادر قالی و جز آن . و وفات وی به شریش درذیحجه ٔ سال 619 هَ . ق . بود و رجوع به شریشی شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن شهر دارالمعلم الاصبهانی . یاقوت گوید: او ادیبی فاضل و بارع در ادب و فصیح و کثیرالسماع و نیکوخط و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد (قاضی ابوعبداﷲ)بن احمد بن عبدالملک الباجی مکنی به ابومروان . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 71 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن عثمان متبولی ملقب به شهاب الدین عالم مصری شافعی . او راست : شرح الجامع الصغیر و نیل الاهتداء و ن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن القاسم بن اسماعیل بن سعیدبن ابان الضبی المحاملی . فقیه شافعی مکنی به ابوالحسن . او درفقه تلمیذ ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن ابراهیم السلفی الاصفهانی مکنی به ابوطاهر. ابوالفضل بن عبدالکریم مهندس از او استماع کرده ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن خلف الشریشی النحوی الصوفی الامام العارف العلامة. یکی از علمای نحو و از اکابر صوفیه ٔ زمان...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمودبن دلویه استوائی نیشابوری . مکنی به ابوحامد. وفات او به سال 434 هَ . ق .وی از اهل استوا قری...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن نصربن میمون بن مردان الاسلمی الکفیف النحوی . مکنی به ابوعمرو. ابن فرضی گوید: او از اهل قرطبة و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن یحیی بن ابی العیش و منعوت به مقری از مردم تلمسان نزیل فاس و قاهره صاحب کتاب نفح الطیب عن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن یعقوب بن حمدویه [ ح ُ م َ د دُ وَ ی ْ ] محدث است .