احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالنوربن احمدبن راشد المالقی النحوی . او نحو از ابوالمفرج المالقی و ابوالحجاج بن ریحانة فرا گرفت . او راست : شرح الجزولیة. شرح مقرب ابن هشام الفهری و این کتاب ناتمام است و تا باب همزالوصل رسیده است . کتاب رصف المبانی فی حروف المعانی و این بزرگترین تألیف وی و دلیل تقدم وی در عربیت است . ونیز او را تقییدیست بر جمل و غیر ذلک . وفات وی به سه شنبه ٔ 27 ربیع آلاخر سال 702 (720 ؟) هَ . ق . بود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خیرون مصری . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داره ٔ خراسانی . ملقب به نانک . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داود ملقب به نظام الدین (خواجه ). از وزرای میرزا شاهرخ . مؤلف حبیب السیر آرد: در شهور سنه ٔ تسععشروثمانمائه میرزا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داودبن ونند مکنی به ابوحنیفه ٔ دینوری . رجوع به ابوحنیفه ٔ دینوری احمدبن داودبن ونند و روضات ص 448 س 5 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داودبن یوسف الجذامی . وی یکی از شرّاح مقامات حریری است و نیز او راست شرح ادب القاضی ابن قتیبه . وفات او به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داود الحدّاد مکنی به ابوسعید. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داود دینوری . رجوع به ابوحنیفه ٔ دینوری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داود قِربی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن دراج . رجوع به احمدبن محمدبن دراج شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن درویش خلیفه ٔ آقشهری . او راست : تحفة المشتاقین الی مناقب الصحابة والتابعین .