احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابی بکربن بصیص الزبیدی ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس . صاحب روضات از بغیة و او از خزرجی آرد که احمد در نحو و لغت و عروض عالم وحید دهر خویش و متفننی متقن و لوذعیی در علوم و صاحب حسن سیرت و سهولت اخلاق بود. نحو را از جماعتی فرا گرفت و مردم عصر از وی نحو آموختند و ریاست این علم بدو منتهی شد و طلاب ادب از اقطار یمن برای کسب علم نحو نزد او می شتافتند. او راست : شرحی نیکو بر مقدمه ٔ ابن بابشاذ، لکن این شرح ناتمام مانده است و نیز منظومه ای در قوافی و عروض .و او دریائی بیکران بود و تدریس او را مبارک و فرخنده می شمردند. و وفات او بروز یکشنبه ٔ بیست و یکم شعبان سال 768 هَ . ق . بوده است . (روضات الجنات ص 85).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب مصری .او راست : کتاب اخبار بنی العباس یا اخبارالعباسیة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف . از وزاری مأمون عباسی .هندوشاه در تجارب السلف آرد که : او مولی زاده است و فضل و کتابت و ادب و شعر و ذکاء ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف . یکی از علمای ریاضی و نجوم . او راست کتابی در نسبت و تناسب و کتاب شرح ثمره ٔ بطلمیوس . (طبقات الامم قاضی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن ابراهیم ، مکنی به ابوجعفر. رجوع بعیون الانباء ج 1 ص 119، 190، 207 شود. و او راست : حسن العقبی .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن یوسف بن ابراهیم اذرعی مالکی ، ملقب به شهاب الدین . او راست : روضةالاحباب فی مختصر الاستیعاب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن احمد تیفاشی قفطی ، مکنی به ابوالعباس قاضی . متوفی به سال 651 هَ .ق . او راست : الدرةالفائقة فی محاسن ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن الپ ارغون هزاراسف . رجوع به احمدبن یوسفشاه ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسن بن رافع الکواشی الموصلی المفسر الفقیه الشافعی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بامام موفق الدین . صاحب طب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن دایة. او راست : سیرة احمدبن طولون . وفات او334 هَ .ق . بوده است . و رجوع به احم-دبن یوس-ف بن یعق-وب بن ...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبدالدائم بن محمد الحلبی المقری النحوی ، ملقب بشیخ شهاب الدین و معروف به سمین ، نزیل قاهره . صاحب طبقات ...