احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان ازدی مکنی به ابوالعباس و ملقب به ابن البناء از حکماء مملکت اسپانیا و علماء مائه ٔ هفتم هجریست در فنون معقول و مسموع لاسیما نجوم و هیأت و تفسیر و سنن تبحری عظیم و در سایر صناعات نیز از طب و کلام و رمل و حساب و عزائم و منطق و حکمت و اصطرلاب و فقه و اخلاق و اشتقاق و اعراب و غیرها یدی طولی داشته . فاضل حضرمی را در سیرت و اخبار وی تألیفی است مستقل و در کتاب فهرست نیز ازو نام برده و در تمجید او گوید: کان وقوراً صموتاً متواضعاً فاضلا متفنناً فی العلوم مصنفاً فیها حسن الالقاء لها. ابن شاط که از مشاهیر معاصرین وی بوددر صفت او گوید: له حظ وافر فی علوم السنة و النجوم و حافظ بن رشید گفته : ما رایت عالماً بالمغرب الا رجلین ابن البناء بمراکش و ابن الشاط بسبتة. یعنی در تمام اقلیم مغرب دانشوری ندیدم مگر دو کس یکی ابن بناء را در مراکش و دیگر ابن شاط را در سبتة. فاضل بجائی که شاگرد ابن بنا است در ستایش وی آرد: کان وقوراً حسن السیرة قوی العهد فاضلا مهذباً حسن الهیئة معتدل القد رفیعالثیاب طیب الماَّکل یسلم علی من لقیه ینصرف عنه من کلّمه راضیاً محبا عند العلماء و الصلحاء ذا اجادةمع قلة الکلام جداً لایغدر و لایتکلم بغیر علم یسکت جمیع الناس لکلامه محققا بلاخطاء. یعنی وی دانشوری بود باوقار نیک سیرت استوارپیمان پاکیزه خوی خوش اندام میانه قامت قیمتین لباس پاک خوراک هرکرا دیدی بسلام سبقت جستی و هر که با او سخن کردی خرسند بازگشتی علمای ظاهر وباطن هر دو گروه وی را دوست داشتندی هیچگاه عهد نمی شکست و ندانسته سخن نمی راند و چون بتحقیق لب میگشود مردم از پی استماع جمله خاموش میشدند. در تاریخ ولادت وی دو قول بنظر رسید یکی سال 649 هَ . ق . و دیگری عرفه ٔ 654 هَ . ق . و بر هر حال چون بعهد اشتغال فرارسید الکتاب سیبویه را بر قاضی شریف محمدبن علی بن یحیی قرائت کرد و هم در خواندن اقلیدس ملازم مدرس او گشت و کتاب جزولی از ابواسحاق عطار فراگرفت و صناعت عروض در حضرت شیخ قلوسی کسب کرد و علم حدیث نزد عبداﷲبن عبدالملک و برادر او استماع نمود و فن فقه از شیخ ابوعمران موسی زناتی بیاموخت و شرحی را که آن فاضل متفقه بر موطاء امام مالک نوشته بود نزد او بخواند و درکتاب ارشاد نزد قاضی مغیابی تلمذ جست و کتاب مستصفی و رساله ٔ حوفیه و مجموع تهذیب در خدمت فقیه اجل ابن حجاج بسر برد و علم سنن در محضر قاضی ابوالحجاج یوسف تجیبی و شیخ یعقوب جزولی و ابومحمد بستانی متقن ساخت و بصناعت طب در کنف حکیم ابن حجله که از مشاهیر پزشکان آن خطه بود حذاقت یافت و معرفت نجوم از علی بن خلوف که اخترشناس شهر سجلماسه بوده اخذ کرد و هم در تنجیم و طریقت مدتها ملازمت ولی وقت و قطب عهد ابوزید هزمیری را اختیار نمود. گویند عارف هزمیری در بدایت ارادت ابن البناء ذکری با او داد که ورد خویش قرار دهدابن بناء با آن ذکر بخلوت اندر شد و بر آئین مردم مرتاض مواظب اوراد گردید و تا یکسال بدان ذکر اشتغال جست چون آغاز دیگرسال شد هزمیری ویرا از اثر آن ریاضت و خاصیت آن ورد خبر داد و گفت مکنک اﷲ من علوم السماء کما مکنک من علوم الارض یعنی ایزد تعالی ترا بدانش آسمان و زمین هر دو دست داد پس یک شب ابن بناء را بر اوضاع فلکی و حرکات سیارات و سیر آفتاب واقف و کیفیت رفتار خورشید بالعیان با وی بنمود ابن بناء را از مشاهدت آن حال بنیاد احتمال روی در انحدار آورده سخت در هراس افتاد و هولی عظیم بر خاطرش مستولی گشت و استاد با او گفت بمان تا به رؤیت سیر کواکب و معرفت هیئت افلاک بقدرت صانع حکیم پی بری و از درجه ٔ اختر شماری بمقام خداشناسی دررسی ولی ابن بناء از آن بیش در حال خویش مساعدت نیافت پس هزمیری گفت قد فتح علیک فیما رایت یعنی علم اختر شناسی و فن ستاره شماری بر تو منکشف گشت ابن بناء از آن تاریخ صناعت تنجیم و استخراج احکام بنهایت اتقان وغایت استحکام رسانید و هم درهیآت عالم و تشریح افلاک مقامی بلند و رتبه ای ارجمندیافت . آورده اند که آن حکیم متبحر برای کشف استار اسرار نجومی و تصحیح دقایق رموز فلکی غالبا روزه میداشت و بیشتر عنایت خویش از جهت استنباط حرکات و معرفت قرانات در طریق ریاضت مصروف میساخت حتی وقتی در عالم ریاضت چنین مشاهده کرد که قبه ای از مس در پیش روی وی ایستاده است همچنان معلق نه در زمین قرار گرفته و نه از آسمان آویخته و در میان آن قبه مردی بر زی ّ مرتاضین جای دارد و از درون آن آوازهای هولناک شنید که او را ندا می کنند و میگویند: اُدْن ُ منا یابن البناءیعنی ای پسر بناء بما نزدیک شو. ابن بناء را از مغافصت شهود آنحال حال دیگرگون شد و در وقت مدهوش گشت خبر باستادش ابوزید هزمیری بردند ببالین وی حاضر شد وسینه ٔ او بدست خویش مسح نمود در ساعت آن دهشت از وی برفت و بخود باز آمد پس ابوزید با وی گفت آن کس که در قبه ٔ مسین مشاهده کردی من بودم مأمور شدم که در چنان حال اسرار افلاک و خفایای کواکب با تو بازنمایم و تو طاقت نیاوردی و از خود بشدی آنگاه از مشکلات آن فن و معضلات آن صناعت آنچه ابن بناء بپرسید ابوزید پاسخ داد و او را از حیرت شبهات آن علم نجات بخشید تا در احاطت علم افلاک رسید بمقامی که رسید. از فاضل معاصر وی ابن شاط سبتی نقل است که گفت : روزی مردی بخدمت ابن بناء آمد و گفت پدر من درگذشته و دفینه ای بر جای گذاشته ولی معلوم نیست که در کجا می باشد میگویند در خانه ٔ خویش بخاک اندر است خدا را اگر توانی آن نقطه معلوم فرمای و بر ورثه منت گذار. ابن بناء لختی سربگریبان فکرت فروبرد و در آن باب تأملی بسزا کرد آنگاه سر برآورده گفت صورت خانه ٔ پدرت بر سر این ریگ تشکیل کن و طرح آن بر وجهی که واقع شده اختطاط نمای آن مرد برسم هندسه وضع بیوت و صحن و زوایا و جوانب آن خانه بنمود و ابن بناء درآن شکل نظر کرد و بار دیگر بفرمود تا کیفیت آن بنیان باز نماید تا سه بار این چنین گذشت در کرت واپسین گفت مال پدرت در این نقطه بخاک است سائل بخانه باز گشت و آنجا را بکاوید و دفینه بیرون آورد. راوی گوید اخبار وی در اینگونه استکشافات دفائن و استخراجات خزائن و اظهار خفایاء و ابراز خبایا بسیار است . سال وفات وی از معجمی و تاریخی بدست نیامد تصانیفش در انواع علوم و شعب فنون از این قرار ثبث افتاده : تفسیر فی البسملة. حاشیة علی الکشاف . کتاب فی مناسبته الاف . و آخر فی مرسوم خط التنزیل .جزء فی تفسیر سورتی العصر و الکوثر. التقریب فی اصول الدین . منتهی السئول فی الاصول . تنبیه المفهوم فی مدارک العلوم . شرح تنقیح القوافی . مراسم الطریقة فی علم الحقیقة و شرحه ، لم یسبق لمثله . مختصر الاحیاء للغزالی . کلیات فی المنطق و شرحها. جزء فی الجداول و شرحه . رسالة فی الرد علی مسائل فقهیة و نجومیة و الرد علی من یقول یعلم الوقت بغروب قرص الشمس عن بصرالقائم المقابل لها و بین انه لایصح مطلقاً. کلیات فی العربیة. الروض المریع فی البدیع. و توالیف فی الفرائض ؛ کشرح الحوفی . جزء فی الاقرار و آخر فی المدبر. و التلخیص فی الحساب و شرحه . و المقدمة فی اقلیدس و المقالات الاربع و القوانین و الاصول و المقدمات . و جزء فی ذوات الاسماء و المنفصلات و آخر فی العمل بالرومی . مقالةفی مکاییل الشرع . و جزء فی المساحات . و منهاج الطالب فی تعداد الکواکب . و مقالة فی الاصطرلاب . و جزء فی العمل بالصحیفة الشکاریه و بالزرقالیة. و جزء فی ذکر الجهات فی بیان القبلة و النهی عن تغییرها. و جزء فی الانواء و صور الکواکب . و جزء فی الفلاحة. و جزء فی الجمل الست بجدول . و قانون فی عیوب الشعر. و قانون فی الفرق بین الحکمة و الشعر. و شرح لغز ابن الفارض . ورسالة فی ذکر العلوم الثمانیة. و جزء فی تسمیة الحروف و خاصیتها فی اوائل الغور. و رسالة فی طبایع الحروف . و اخری فی الاسماء الحسنی . و اخری فی الفرق بین المعجزة و الکرامة و السحر. و جزء فی الاوفاق . و جزء فی العزائم و الرقی . و جزء فی عمل الطلسمات . و جزء فی المناسبات و کلام فی الزجر و الفال و الکهانة. و جزءفی خط الرمل و غیرها. (نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 15). و نیز او راست : اصول الجبر و المقابلة. (کشف الظنون ).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی دمشقی مکنی به ابوالعباس او راست : التحریر (؟). وفات به سال 782 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی رازی حنفی . مکنی به ابوبکر و معروف به جصاص او راست : شرح اسماء الحسنی . رجوع به کشف الظنون چ استانبول ج ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی رحال . ملقب به حرارة. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی زبیری مکنی به ابوالحسین . او راست : جنان الجنان و ریاض الاذهان فی شعراء مصر. وفات وی به سال 563 هَ . ق ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی سبکی شافعی ملقب به بهاءالدین . او راست : شرح الحاوی الصغیر عبدالغفار قزوینی . وفات وی به سال 773 هَ . ق . ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی شبلی مکنی به ابوحامد. او راست : شرح تلخیص المحصل محقق طوسی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی شرغی مکنی به ابوالفضل . از مردم شرغ ، قریه ای به بخارا.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی صحاف الاسمهانی سامانی . از مردم سامان محله ای باصفهان . محدث است و از ابوالشیخ روایت کند. (تاج العروس ماده...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی الصفاری الخوارزمی . مکنی به ابوالفضل . محمدبن ارسلان گوید: وی از فضلاء خوارزم و بلغاء کتّاب آن ناحیت بود و...
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی صوفی . یکی از مشایخ تصوف . منشاء وی بغداد است و در 497 هَ . ق . درگذشته است .