احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] ابن عطاء رودباری . مکنی به ابوعبداﷲ یکی از بزرگان صوفیه . او در عصر خود شیخ شام بودو مدتی در صور سکنی گزید و خواهر زاده ٔ ابوعلی رودباری صوفی معروف متوفی در سال 322 (هَ . ق ). میباشد واز وی نقل کرده است . وفات احمد بسال 369 هَ . ق . است . او در مائه ٔ چهارم هجریه از زمان المطیع ﷲ و طایع عباسی علم شهرت برافراشت . ولادت وی در شهر صور بود و هم در آن شهر نشو و نما کرد و تا آخر ایام زندگانی در آنجا ببود و او خواهر زاده ٔ شیخ ابوعلی رودباری است و خواهر شیخ ابوعلی فاطمه است که مادر اوست و خود در ملک شام بعلو رتبت و مزید فضیلت اختصاص داشت و به علم شریعت و علم حقیقت و علم قرآن آگاه بود و او صوفی بود در لباس اهل قرائت و در علم حدیث یدی طولی داشت و او را اخلاق و شمایل نیکو بود و موصوف بود به تعظیم فقر و دوستی درویشان و مدارا کردن با ایشان . در بدایت حال وی چون شیخ ابوعلی به نزد خواهرش آمدی روی به فرزندی کردی و گفتی هذا قراءُ خاله کان صوفیا (؟) یعنی این کسی است که ظاهر وی آراسته است و به باطن نی و خال وی صوفی بود که باطنش آراسته بود و این بیانرا چنین معنی کرده اند که حسن ظاهر و صلاح ظاهر چون حسن باطن و صلاح باطنی در آن جمع نباشد مرد پسندیده نخواهد بود. از شیخ ابوسعید مقری حکایت شده است که گفت وقتی با شیخ ابوعبداﷲ رودباری باقلا می خوردم دانه ای از آن پخته نبود پسندیده نیامد به جای خود نهادم شیخ نگاهی تند بمن کرده و گفت آن را بجای منه ، برای خود چیزی را نپسندی برای غیر مپسند بجهت هوای نفس غذا را انتخاب مکن که در شریعت و طریقت مذموم است . گوید من از کلام شیخ زیاده متنبه شدم و تغییر حالت از برای من پدید گردید. شیخ الاسلام که صاحب تاریخ عرفاست و قریب العهد بوده است با این عارف کامل گوید که من دو کس را دیدم که وی را دیده بودند و به صحبتش رسیده اول شیخ ابوعبداﷲ باکو، بعد شیخ ابی القاسم بن ابوسلمه باوردی و شیخ ابوعبداﷲ باکو گفته است که چون به صحبت وی رسیدم از او پرسیدم که تصوف چیست گفت : التصوف ترک التکلف و استعمال التظرف و حذف التشرف . یعنی تصوف گذاشتن تکلف و زحمت است و از خود انداختن نسبت شرف و بزرگی و کار فرمودن تظرف و مراد از تظرف نزاهت حقیقت و انائیت است از لوث اکوان همچنانکه شیخ ابوسعید ابوالخیر گفته که ظریف شیخ لقمان سرخسی است با آنکه جامه ٔ وی را نظافت ظاهری نبود (؟) و هم از کلمات او است که گفته : حدیث نوشتن جهل را از مرد ببرد و درویشی کبر از مرد برگیرد فاذا اجتمعتا فناهیک به نبلاً. پس چون در تو مجتمع شود نگاشتن حدیث و درویشی همین فضل تو را بسنده است . در ترجمه ٔ وی آورده اند که وی همواره در شهر صور روزگار زندگانی را می گذرانید تا آنگاه که به روایت یافعی در ذوالحجه ٔ سنه ٔ سیصد و شصت و نه در زمان خلافت الطایع ﷲ روزگار را وداع گفت و در همان شهر مدفون گردید. و قبر وی گویند در آن شهر مشهور و معروف بوده است . رودبار به ضم راء، و سکون واو و دال معجمه و باء موحده و آخر آن راء، از قراء بغداد است که یاقوت حموی می نویسد ابوعبداﷲ احمدبن عطا خواهرزاده ٔ ابوعلی رودباری منسوب بدانجاست ولی در کتبی که تراجم این طبقه مسطور است نشو و نما تا وفات او را به شهر صور نوشته اند. دور نباشد که اصل وی از رودباربغداد بوده و از آنجا به صور نقل کرده باشد و ممکن است هر دو را با هم جمع کردن . واﷲ تعالی اعلم . رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 65 و روضات الجنات ص 60 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکر سبعی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکرالعبدی مکنی به ابوطالب . صاحب کتاب شرح ایضاح ابوعلی فارسی . او عالمی نحوی و لغوی و قیم بقیاس و افتنان در ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکر مغربی . او راست ارجوزه ای در حدیث به نام معلم الطلاّب بما للاحادیث من الالقاب . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بَکروُن . از مردم دَسکره ، دهی به نهرالملک و او شیخ خطیب بغدادی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکیر الاسدی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 195).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بُن ّ. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن البنّاء. رجوع به ابن البنّاء، و احمدبن عثمان بن بناء ازدی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بندار الاَّذری . رجوع به ص 11 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بندار سفار. محدّث و فقیهی اصفهانی است . متوفی به سال 354 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بویه ابوشجاع بن فناخسرو مکنی به ابوالحسین ۞ . و ملقب به معزالدوله و منبوز به اقطع برادر عمادالدوله علی و رکن ا...