گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی ، ممدوح سوزنی :ستوده شان و نکوسیرت احمدبن علی که چون علی است بسیرت چو احمد است به سان .سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن السرح . مکنی به ابوطاهر. محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدالخالق حافظ و محدث مکنی به ابوبکر و معروف به بزار صاحب مسند و پدر ابوالعباس محمد است . (تاج العروس ماده... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمرو شیبانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی عاصم و ملقب بحافظ کبیر. او راست : مسند که در آن قریب پنجاه هزا... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر هندی ملقب به شهاب الدین . او راست : شرحی بر کافیه ٔ ابن حاجب . و وفات او به سال 849 هَ . ق . است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمیربن خوصا. رجوع به ابوالحسن احمد ...در ذیل لغت نامه شود. احمد احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عوف بن جدیر. معروف به بزّار. محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیاش . رجوع به ابوبکربن عیاش موسوم بمحمد شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی مکنی به ابوالسلیل صاحب آمد. مؤلف تاج العروس در ماده ٔ «س ل ل » آرد. ابوالسلیل احمدبن صاحب آمد عیسی بن ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی . صاحب المدینة معاصر سعید بن عبدربه . (عیون الانباء ج 2 ص 44). احمد احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن عیسی بن احمدبن خلف بن زغبه . محدث است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۰۲ ۱۰۳ ۱۰۴ ۱۰۵ ۱۰۶ صفحه ۱۰۷ از ۳۱۸ ۱۰۸ ۱۰۹ ۱۱۰ ۱۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود