گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی بکر عبدری مکنی به ابوالعباس اندلسی ثم المیورقی ۞ او راست :بهجة المهج فی بعض فضائل الطائف و وج . (کشف الظنون ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۹ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن احمد کلواذانی مکنی به ابوالحسین و معروف به ابن قرعه وی از اهل ادب و صاحب فضلی عزیز است و کتب بسی... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن الحسن بن شقیرا البغدادی . مکنی به ابوالعلاء. حافظ ابوالقاسم ذکر وی در تاریخ دمشق آورده و گوید: او از اب... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن سیف سجستانی . رجوع به ابن سیف احمد ...شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن محمدبن عمار ثقفی کاتب . مکنی به ابوالعباس و معروف بحمارالعزیر. خطیب گوید: در مقاتل الطالبیین و هم کتب ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ اصفهانی . مکنی به ابوالعباس . خوندمیر در دستور الوزراء (ص 82) آرد که : وی در زمان خلافت المتقی ﷲ بمنصب وزر... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بلخی مکنی به ابوالقاسم . او راست : تحفة الوزراء. وفات بسال 319 هَ . ق . و رجوع به کعبی ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ سجستانی . رجوع به ابن سیف شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبید کوفی دیلمی مکنی به ابوجعفر. او راست : کتاب المذکرو المؤنث . و المقصور و الممدود. وفات او را حاج خلیفه ذیل ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عُتَیق . محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابراهیم صبیح ترکمانی جرجانی ملقب به تاج الدین . و معروف به ابن صبیح از فقهای حنفی . او راست : کتاب ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۷۹ ۸۰ ۸۱ ۸۲ ۸۳ صفحه ۸۴ از ۳۱۸ ۸۵ ۸۶ ۸۷ ۸۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود