احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی جعفر محمدبن ابی صالح بیهقی مقری لغوی . مکنی به ابوجعفر، معروف به بوجعفرک با کاف تصیغر فارسی . امام ابوالمظفر عبدالرحیم بن ابی سعدسمعانی از پدر خود روایت کند، که مولد بیهقی در حدود سنه ٔ 470 هَ . ق . است ، و وفات او به سلخ رمضان سنه ٔ 544 باشد. و وی در قرائت و تفسیر و نحو و لغت امام بود و تصانیف او در این فنون در بلاد منتشر است و گروهی از نجبا صحابت وی کردند و جماعتی نزد وی دانش فرا گرفتند و او ملازم خانه ٔ خویش بود و جز برای ادای فریضه در مسجد قدیم نیشابور از خانه بیرون نمیشد و بدیدن کس نمیرفت و مردم برای تعلم وتبرک بخانه ٔ او میشدند. او از ابونصر احمدبن محمدبن صاعد القاضی و ابوالحسن علی بن الحسن بن العباس الصندلی الواعظ و غیر آنان سماع داشت . تاج الدین محمودبن ابی المعالی حواری ، در مقدمه ٔ کتاب ضالة الادیب آرد که احمدبن علی بیهقی در ادب و قراآت امام بود و کتاب صحاح ، در لغت را، پس از قرائت بر ابوالفضل احمدبن محمد میدانی و کتابهای بسیار دیگر، حفظ کرد. و از جمله ٔ تألیفات اوست : کتاب المحیط بلغات القرآن . و کتاب ینابیع اللغة که در آن کتاب صحاح را، مجرد از شواهد، با بسیاری از فوائدو فرائد تهذیب اللغة و الشامل ابی منصور جبان ، و مقاییس ابن فارس جمع کرده است و آن کتابی بزرگ است و حجم آن نزدیک بحجم صحاح باشد. و نیز او راست : کتاب تاج المصادر (در لغت عرب مترجم بفارسی ). و کتاب المحیطبعلم القرآن و علی بن محمدبن علی جوینی در ستایش بوجعفرک گوید و در آن مدح کتاب تاج المصادر کرده است :
ابا جعفر یا من جعافر فضله
موارد منها قد صفت و مصادر
کتابک ذا غیل تأشب نبته
و انت به لیث بخفان خادر
لبست صدار الصبر یا خیر مصدر
مصادر لاتنهی الیها المصادر
فقل لرواة الفضل و الادب انتهوا
الیها و نحو الری منها فبادروا.
و رجوع به معجم الادباء ج 1 صص 414 - 416 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شهر دارالمعلم الاصفهانی رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شهمردان مکنی به ابوالفضل . مافروخی در محاسن اصفهان (ص 32) او را در زمره ٔ متقدمین اهل ادب اصفهان یاد کن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن الصاحب شرف الدین و او ملقب به شهاب الدین و مکنی به ابوالعباس است . او راست : تصحیح الحاوی و حاوی از ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن صاعد مکنی به ابونصر حنفی قاضی و رئیس نیشابور و او را شیخ الاسلام میگفتند. وی فقیهی سخت متعصب بود و خطب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن صالح المنصوری . رجوع به منصوری احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن صباح کبشی .و در تبصیر ابن الصباغ آمده است وی از معاذبن المثنی روایت کند و نسبت آن به کبش است و آن م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن الظاهری الحلبی مکنی به ابوالعباس . متوفی به سال 696 هَ . ق . او راست : اربعین البلدانیة.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمدبن عاص بن احمدبن سلیمان بن عیسی بن دراح قسطلی شاعری از مردم اندلس 374 - 421 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عاصم . مؤلف روضات گوید: او پسر برادر علی بن عاصم محدث است و او را ابوعبداﷲ عاصمی گفتندی و از فهرست شیخ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عاصم . ابوسهل حلوانی . محمدبن اسحاق الندیم ذکر او آورده و گوید: میان او وابوسعید سکری خویشی نزدیک است ا...