احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن علی المالقی الانصاری اللغوی النحوی المقری معروف بفخام . او راویه ٔ حدیث و غیر حدیث است و از ابن ابی الاحوص و ابن الطباع و جماعتی و از او مسنداً صاحب بغیة در کتاب طبقات کبرای خود روایت کند. و او645 هَ. ق . چنانکه خود دعا کرده بود بموت فجاءة درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۶۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلفه ٔ اصبهانی .مکنی به ابوطاهر.رجوع به سلفی و احمدبن محمدبن ابراهیم بن سلفه ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان . رجوع به ابن سلیمان ابوالعباس احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان بن بشار کاتب . محمدبن اسحاق الندیم ذکر او آورده است و گوید او استاد ابوعبداﷲ کوفی وزیر است . و در ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سهل بن عطاء الاَّدمی الخراز. مکنی به ابوالعباس . او یکی از مشایخ تصوف و از کبار اصحاب ابراهیم المارستانی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سهل شیحی . از مردم شیحه قریه ای بحلب . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شبّره [ کبقمه ] عابدی نیشابوری است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شعبان طرابلسی مغربی . او راست : تشنیف المسمع فی شرح المجمع در دو مجلد که به سال 967 هَ . ق . از آن فراغت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شعیب ارّجانی . از مردم ارّجان فارس . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شنبذ. قاضی و محدثی است از مردم دینور.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شهاب . یکی از بزرگان دُعات اسماعیلیه و معاصر ابوریحان بیرونی است و ابوریحان از انتساب دروغین حدیثی بحض...