احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد الوکیل المعروف به ابن برهان [ ب َ ] و مکنی به ابوالفتح فقیه شافعی . او متبحر در اصول و فروع و متفق و مختلف بود و فقه از ابوحامد غزالی و ابوبکر شاشی و کیا ابوالحسن الهراسی فرا گرفت و در فنون علوم مهارت یافت و متولی تدریس مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد بود و به سال 520 هَ . ق . در بغداد درگذشت . او راست : کتاب الوجیز فی اصول الفقة. (روضات الجنات ص 71). و کتاب وصول الی الاصول و رجوع به ابن برهان ابوالفتح ... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن سعید القرطبی الاشونی . رجوع بروضات ص 64 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن صالح بن شیخ بن عمیرة، مکنی به ابوالحسن . یکی از اصحاب ابوالعباس ثعلب . مرزبانی در کتاب المقتبس ...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن علی بن حسن بن علی بن محمدبن سبعبن سالم بن رفاعة السبعی . فاضلی فقیه و مشهور، متوطن ببلاد هند غال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن معصب الجمال الفقیه المحدث . در تاریخ اصفهان ذکر او آمده است و وفات او310 هَ .ق . بوده است . (ر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن میمون القداح ، مکنی به ابوشلعلع. پس از محمد پدر خویش بجای وی نشست و بعض پیروان این فرقه عم ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن هارون ، مکنی به ابوالحسین عسکری . یاقوت گوید: گمان برم که از مردم عسکر مکرم است . او راست : کتا...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن یوسف بن محمدبن مالک السهلی الصفار الشافعی العروضی الأدیب . عبدالغفارذکر او در سیاق آورده و گوید:...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن ابی جعفر المغافری القرطبی ، مشهور به ابن قادم و مکنی به ابوالعباس نحوی . قیل و له نظم و روی ع...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ الاسکندری القاضی المالکی ، المقلب بفخرالدین بن المخلطه . از شاگردان ذهبی مشهور و یحیی بن محمد صنهاجی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ الزردی اللغوی العلامة النیسابوری ، مکنی به ابوعمرو. از مردم زرد قریه ای از اسفراین روستائی بنیشابور...