اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور المنجم . مکنی به ابوالفتح منجم . یاقوت گوید: او یکی از کسانی است که در طرق آداب ، راه و رسم پدران خویش سپرد و براهنمائی روش و سیرت آنان بفضائل هر فنی راه یافت . ابوعلی تنوخی در نشوار از وی روایت بسیار کرده و از فضل وی وصفی بسزا آورده است و گوید: ابوالفتح احمدبن علی بن هارون یحیی المنجم قطعه ٔ ذیل را از شعر خود خطاب بوزیر ابوالفرج محمدبن عباس ابن فسانجس مرا بخواند و این شعر بدانگاه که وزیر او را عمل اهواز داده گفته است .
قل للوزیر سلیل المجد و الکرم
و من له قامت الدنیا علی قدم
و من یداه معا تجدی ندی وردی
یجریهما عدل حکم السیف والقلم
و من اذا هم ّ ان تمضی عزائمه
رایت ما تفعل الاقدار فی الامم
و من عوارفه تهمی و عادته
فی رب بداته تنمی علی القدم
لانت اشهر فی رعی الذمام و فی
حکم التکرم من نارعلی علم
و العبد عبدک فی قرب و فی بعد
وانت مولاء ان تظعن و ان تقم
فمره یتبعک اولا فاعتمده بما
تجری به عادة الملاک فی الخدم .
و هم تنوخی گوید: احمدبن علی بن هارون سه بیت زیرین را از شعر خویش مرا انشاد کرد و گفت قافیه ٔ چهارمین که در حلاوت از جنس این سه قافیه باشد یافت نشود:
سیدی انت و من عادته
باعتداء و بجور جاریة
انصف المظلوم و ارحم عبرة
بدموع و دماء جاریة
ربما اکنی بقولی سیدی
عند شکوای الهوا عن جاریة.
و هم این شعر خود که همه قافیت عود دارد مرا قرائت کرد:
العیش عافیة و الریح و العود
فکل من حاز هذا فهو مسعود
هذا الذی لکم فی مجلس انق
شجارة العنبر الهندی و العود
وقینة و عدها بالخلف مقترن
بما یؤمله راج و موعود
و فتیة کنجوم اللیل دأبهم
اعمال کاس حذاها النار و العود
فاعدوا علی ّ بکأس الراح مترعة
عوداً و بدءًافان احمدتم عودوا.

(معجم الادباء ج 1 ص 232).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ملا علی الأسترآبادی ، ملقب بقطب الدین . رجوع بکتاب مازندران تألیف رابینو ص 74، و 25 ع شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجم کاتب ، مکنی به ابوعون ، یکی از خاندان آل ابوالنجم . متکلم و شاعری مترسل . و کتاب التوحید و اقاویل الفلاسفه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجوف .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منجویه . محدث و صاحب تصانیف است . وفات او در 428 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مندویه . رجوع به ابن مندویه شود. و او راست : کتاب الاطعمة و الاشربة [ ظ: کتاب الاغذیه ] .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصوربن خلف مقری نیشابوری ، مکنی به ابوبکر. از علما و محدثین مائه ٔ پنجم هجری . وی به نیشابور اقامت داشت و ابوز...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن منصوربن نوح ، برادرنوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان سامانی . یکی از م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصور ابودفافه . رجوع به ابودفافه احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصور اسپیجابی . فقیه حنبلی ، مکنی به ابونصر یا ابوبکر. او راست : شرح کافی فی فروع الحنفیة تألیف حاکم الشهید مح...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن منصور بیهقی ، مکنی به ابوبکر. یکی از علماء و محدثین مائه ٔ پنجم هجری است . او بنشابور میزیست و ابوزکریا یحیی بن عبد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.