احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن علی بن هبةاﷲبن الحسن بن علی الزوال بن محمدبن یعقوب بن حسین بن عبداﷲ المأمون بن الرشید، معروف به ابن المأمون و اصل زوال در نسبت او زول بوده است بمعنی مرد شجاع و آن در السنه تغییر یافته و زوال شده است . یاقوت گوید: او درنحو شاگرد علی بن منصورالجوالیقی بود و خطی نیکو داشت و آنگاه که بحبس مستنجد بود 80 مجلد کتاب تألیف کرد و بر فصیح فی اللغةثعلب شرح نوشت و نیز کتابی جمع کرد بنام اسرار الحروف و آنگاه که مستضی ٔ بخلافت رسید احمد را رها کردند و مرتبت قضاوت پیشین او بدو محول داشتند مولد او 509هَ . ق . و وفات 586 بود. (روضات الجنات ص 82). رجوع به احمدبن علی بن مأمون و رجوع به ابن مأمون شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۷۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن احمد کلواذانی مکنی به ابوالحسین و معروف به ابن قرعه وی از اهل ادب و صاحب فضلی عزیز است و کتب بسی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن الحسن بن شقیرا البغدادی . مکنی به ابوالعلاء. حافظ ابوالقاسم ذکر وی در تاریخ دمشق آورده و گوید: او از اب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن سیف سجستانی . رجوع به ابن سیف احمد ...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن محمدبن عمار ثقفی کاتب . مکنی به ابوالعباس و معروف بحمارالعزیر. خطیب گوید: در مقاتل الطالبیین و هم کتب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ اصفهانی . مکنی به ابوالعباس . خوندمیر در دستور الوزراء (ص 82) آرد که : وی در زمان خلافت المتقی ﷲ بمنصب وزر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بلخی مکنی به ابوالقاسم . او راست : تحفة الوزراء. وفات بسال 319 هَ . ق . و رجوع به کعبی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ سجستانی . رجوع به ابن سیف شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبید کوفی دیلمی مکنی به ابوجعفر. او راست : کتاب المذکرو المؤنث . و المقصور و الممدود. وفات او را حاج خلیفه ذیل ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عُتَیق . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابراهیم صبیح ترکمانی جرجانی ملقب به تاج الدین . و معروف به ابن صبیح از فقهای حنفی . او راست : کتاب ...