احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عیسی خراز مکنی به ابوسعید. صاحب صفة الصفوة گوید: جنید گفت اگر از ما آن خواهند که ابوسعید خراز بر او بود هر آینه همگی هلاک شده ایم . علی گوید: از ابراهیم از حال ابوسعید پرسیدم گفت : او چندین سال خرازی کردی یعنی مشک دوختی و هیچگاه میان دو خرزه [کوک ] حق از اوفوت نشد. نقل است که او گفت : من ظن انه ببذل الجهد یصل فمتمن و من ظن انه بغیر بذل الجهدیصل فمتعن . و هم او گوید: ذنوب المقربین حسنات الابرار و هم او گفت : المعرفة تأتی القلوب من جهتین من عین الجود و من بذل المجهود. و هم گفت : العافیة سترت البر و الفاجر فاذا جأت البلوی یتبین عندها الرجال .و ابوسعید از عبداﷲبن ابراهیم غفاری و ابراهیم بن بشار صاحب ابراهیم بن ادهم باسناد روایت کند و او صحابت بشربن الحارث و سری و ذوالنون و ابوعبداﷲ الساجی و ابا عبید بسری و امثال آنان کرده است و وفات او در 277 هَ . ق . و بعضی گویند بسال 286 بوده است . (صفةالصفوه ج 2 ص 245). و نیز وفات او را به سالهای 285 و 287ذکر کرده اند و رجوع به ابوسعید خراز احمد... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فرات بن خالد ضبی . مکنی به ابومسعود رازی . از اعلام محدثین . مصنف مسند و تفسیر. رجوع به ابومسعود احمد ... شود. وفا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فرات رازی . رجوع به احمدبن فرات بن خالد ... و رجوع به ابومسعود احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفرج المعروف بالحجازی . مکنی به ابوعتبه . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فرح اشبیلی ، امام محدث . وی از عزالدین بن عبدالسلام فقه فرا گرفت و در جامع دمشق حلقه ٔ درس داشت . رجوع به ابن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فضل . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 319) آرد: محمدبن طاهر چون پدرش وفات یافت بمقتضاء حکم و اشارت مستعین در بلاد خ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفضل بن شبابة الکاتب الهمذانی النحوی . مکنی به ابوالصقر و ملقب به ساسی دویر. وفات او به سال 350 هَ . ق . بود....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالرحمن السامری . در زمان المستکفی باﷲ و بروزگار المطیع ﷲ نیز روزی چند بسرانجام مهام وزارت اشتغال داشت ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفضل بن محمدبن احمدبن محمد بن جعفرالباطرقانی المقری . وفات او ببیست و دوم صفر 460 هَ . ق . به اصفهان بود.سمعان...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فضل اﷲ، حاکم اردبیل ، که پدر در مکتوبی که بدو نوشته توصیه کرده است که در معامله ٔ خود با مردم چنان کند که شی...