احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی مرشدی . ادیب و فاضل مکی . سید علیخان در سلافه ٔ ترجمه ٔ او آروده است : وی در مکه بزمان شریف احمدبن عبدالمطلب منصب قضا داشت و چندی مورد غضب شریف واقع شده محبوس و مقیدبود سپس آزاد گردید و قصاید و اشعار نیکو از او نقل شده است . و حسن التخلص وی در این بیت بی نظیر است :
صهباء تفعل بالالباب سورتها
فعل السخاء بشهوان بن مسعود.
و مطلع قصیده این است :
فیروزج ام وشام القادة الرود
یبدو علی سمط در منه منضود.
و وفات او به سال 1047 هَ. ق . بوده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی یمنی . رجوع به ابن فلیتة ابوالعباس شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن عمادبن علی العراقی المصری الهائم المقدسی الفرضی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین ومشهور به اب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن مهدی بن ابراهیم المقری المهدوی ، مکنی به ابوالقاسم . حمیدی ذکر او آورده و گوید: از مردم مهدیه ٔ ق...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر، معروف بشهاب الدین خفاجی مصری .از بزرگان علمای دولت آل عثمان است . در ادب و فقه وسایر علوم از افرا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمربن ورد تمیمی ، مکنی به ابوالقاسم . او راست : شرح صحیح بخاری .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر الحنفی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ناطقی . او راست : واقعات الناطقی و خزانة الواقعات فی الفروع و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمرالعتابی ، ملقب بالامام و مکنی به ابوالقاسم . یکی از شُرّاح زیادةالزیادات محمدبن حسن شیبانی است و نی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمران بابلی . او راست : اسئلةالقرآن و اجوبتهاموسوم به فتح الرحیم لکشف ما یلبس من کلامه القدیم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمروبن خره ، مکنی به ابونصر. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عیسی . قاضی ابوالعباس بونی حنفی . صاحب مسند محدث و فقیه است . وفات او به سال 280 هَ .ق . بود.