اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فضل . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 319) آرد: محمدبن طاهر چون پدرش وفات یافت بمقتضاء حکم و اشارت مستعین در بلاد خراسان فرمانفرما شد .... و در ایام دولت او یعقوب بن لیث صفار در ولایت سیستان قوی شده لشکر بهرات کشید و عامل محمد را از آنجا بیرون کرده محمد از فوشنج که دارالملک طاهریان بود گریخت . در خلال این احوال احمدبن فضل با برادر خود و بعضی دیگر از اعیان سیستان از یعقوب بن لیث گریخته التجا بدرگاه محمدبن طاهر بردند و یعقوب ایلچیان جهت طلب ایشان به نیشابور فرستاد. محمدآن جماعت را مراجعت نداد ضمیمه ٔ کدورت خاطر یعقوب شده در سنه ٔ تسع و خمسین و مأتین روی توجه بجانب نیشابور نهاد و احمدبن فضل این خبر شنوده بدار الاماره رفت تا محمدبن طاهر را از کیفیت حادثه آگاه گرداند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکر سبعی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکرالعبدی مکنی به ابوطالب . صاحب کتاب شرح ایضاح ابوعلی فارسی . او عالمی نحوی و لغوی و قیم بقیاس و افتنان در ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکر مغربی . او راست ارجوزه ای در حدیث به نام معلم الطلاّب بما للاحادیث من الالقاب . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بَکروُن . از مردم دَسکره ، دهی به نهرالملک و او شیخ خطیب بغدادی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکیر الاسدی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 195).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بُن ّ. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن البنّاء. رجوع به ابن البنّاء، و احمدبن عثمان بن بناء ازدی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بندار الاَّذری . رجوع به ص 11 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بندار سفار. محدّث و فقیهی اصفهانی است . متوفی به سال 354 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بویه ابوشجاع بن فناخسرو مکنی به ابوالحسین ۞ . و ملقب به معزالدوله و منبوز به اقطع برادر عمادالدوله علی و رکن ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.