احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفضل بن محمدبن احمدبن محمد بن جعفرالباطرقانی المقری . وفات او ببیست و دوم صفر 460 هَ . ق . به اصفهان بود.سمعانی گوید: او مقرئی فاضل و متحدثی کثیرالحدیث بود و حدیث بسیار نوشت و نیکوخط و دقیق الخط بود. قرآن را نزد جماعتی از مشاهیر قدما بروایات درست کرد و مصنفات بسیار در امر قرآن نوشت و از جمله : کتاب طبقات القراء. کتاب الشواذ. و پس از ابن المظفربن الشبیب سالها امامت جامع الکبیر داشت . و از ابوعبداﷲ محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن عبداﷲبن خرشیده ٔ تاجر و جماعتی دیگر استماع حدیث کرد و از جماعت بسیار روایت دارد. و ابن منده گوید در محضر امام عمر رحمه اﷲ و شیخ حافظ ابومحمد عبدالعزیزبن محمد النخشبی و جماعتی دیگر از حضار ذکر باطرقانی میرفت عبدالعزیز گفت : باطرقانی را مسندیست که حاوی تمام صحیح بخاری است جز اینکه او متن را از اصل نوشته و سپس اسناد را به آن ملحق کرده است و این رسم اصحاب حدیث نیست و ارباب حدیث را برآن اعتراضات دیگر نیز باشد و اگر تنها باقراء و حدیث بسنده کردی وی را نیکوتر بودی . (معجم الادباء ج 2 ص 16).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن خصیب بن عبدالحمیدبن ضحاک القاسمی الجرجانی . خوندمیر در دستورالوزرا (صص 71 - 72) آرد که : چون منتصر بر سریر خلافت نشس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هج...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خضر اسکوبی علوی شاعر. او راست : ترتیب کتاب دقائق الحقائق تألیف کمال پاشازاده بر حروف تهجی .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن خضرویه . رجوع به احمدبن الخضر...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خطیب گنجه ای . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 383) آرد: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که امیراحمد پسر خطیب گنجه ای ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خلاد. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 119، 248، 286، 333، 335).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد سجستانی مکنی به ابوالعباس . او راست : تحفةالملوک فی التعبیر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلف المروالروذی استاد علی بن عیسی و یکی از صناع آلات فلکی است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلکان . رجوع به ابن خلکان و رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن خلکان شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل . از امرای عصر معتصم عباسی که در زمره ٔ برخی دیگر از امرا از افشین و اسباش برنجیده و دل بر خلافت عباس بن ...