اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن القاسم بن خلیفةبن یونس السعدی ملقب به شیخ موفق الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ابی اصیبعه ٔ خزرجی . صاحب روضات الجنات (ص 85) آرد که وی حکیم عالم کامل و طبیب فاضل معروف ، صاحب کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء است و من نسخ عدیده از او دیده و در مواضعی از کتاب حاضر نقل کرده ام و آن کتابی در موضوع خود جامع و شامل چند مجلد است و در آن به ترجمه ٔ حال اطبای بزرگ بلکه همه ٔ آنان و حتی احوال گروهی از علماء که بصناعت طب معروف نیستند پرداخته است از آن جمله شیخ شهاب الدین سهروردی و آمدی و فارابی و مانند ایشان . و این کتاب مشتمل بر فوائد جلیله است و در اثنای آن کتابهای دیگر به خود نسبت دهد از آن جمله کتاب اصابة المنجمین و کتاب حکایات الاطباء فی علاجات الادواء و کتاب معالم الامم و اخبار ذوی الحکم . و آن کتابی است مشتمل بر احوال جمیع حکایات و اصحاب تعالیم و ارباب نظر و غیر آنان و شیخ مذکور معاصر و تلمیذ آمدی متکلم صاحب ابکار الافکار و غیره است و کتاب آمدی مسمی به رموز الکنوز را نزد وی قرائت کرده چنانکه خود وی در ترجمه ٔ آمدی تصریح می کند و همچنین او معاصر است با مؤیدالدین عرضی رصدی معروف و نیز با خواجه نصیرالدین طوسی و از شیخ محیی الدین اعرابی ، چنانکه از کتاب مذکور وی و نیز از ریاض العلماء مستفاد میشود روایت کرده است . - انتهی . کتاب عیون الانباء وی در دو مجلد بانضمام یک مجلد فهرست اعلام باهتمام مولر به نام مستعار الشیخ المرؤ القیس بن الطحان چاپ شده است ۞ . رجوع به ابن ابی اصیبعه موفق الدین ... شود. و صاحب روضات نام او را احمدبن ابی القاسم آورده است . و وفات او به سال 668 هَ . ق . بوده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک ، مکنی به ابونصر. در هجدهم رمضان سنه ٔ ست عشرة و خمسمائة(516 هَ .ق .) مسترشد او را وزارت داد و در سنه ٔ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نعمة، مکنی به ابوالعباس . محدث و فقیهی بمائه ٔ هفتم هجری . او در حدیث شاگرد سخاوی و ابن صلاح و در فقه تلمیذ ابن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نعمةاﷲبن علی بن احمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی . او صاحب حواشی و قیودی بسیار و مؤلفاتی است ازجمله : کتا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نقنه ، مکنی به ابوجعفر. وزیر دولت علویان از بنی حمود در اندلس .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نقیب . یکی از سادات حلب و از قضاة دولت عثمانی است . او در فقه و ادب یدی طولی داشت و تألیفی در فقه و نیز عده ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوح ، مکنی به ابوالعباس . رجوع بتاریخ مازندران رابینو ص 138 شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نوح بن محمد الحنبلی الشافعی ، مکنی به ابوالعباس . فقیهی حنبلی است . (روضات الجنات ص 58).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوح السیرافی ، نزیل بصره . شیخ ثقه . او راست : کتاب المصابیح فی رجال الائمة (ع ) و کتاب الحدیثین المختلفین و کتاب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نورالدین محمد. رجوع به احمد قطب الدین بن مولا نورالدین شود...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوری ، مکنی به ابوالحسن . پیشرو فرقه ٔ نوریان از فرق متصوفه . (کشف المحجوب هجویری ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.