گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مبارک نصیبی حوفی [ خزفی ] ۞ نحوی . مکنی به ابوالعباس و ملقب به تقی الدین . او راست : شرحی بر مقصوره ٔ ابن درید و شرحی بر ملحة الاعراب ابومحمد حریری . وفات او به سال 664 هَ . ق . بود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۵ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل بن سعادة ملقب بقاضی شمس الدین . او راست : ینابیع العلوم . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل خوئی شافعی . از مردم خوی آذربایجان و قاضی دمشق . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2 ص 171) آرد: شمس الدین ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل سبکی شافعی متوفی به سال 1037. او راست : فتح المقیت فی شرح التثبیت و فتح الغفور بشرح منظومة القبور که ه... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل صالحی . او راست : کتاب اخبار الاخیار. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل اللبودی . او راست : الروض البسام فیمن ولی قضاءالشام . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خمیس بن عامربن دمیح مکنی به ابوجعفر از اهل طلیطلة. یکی از علمای هندسه و نجوم و طب و در علوم لسان نیز ماهر و ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خنبش مکنی به ابورحی . محدث است . رجوع به ابورحی شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خواجه مودود (خواجه ). متولد به سال 507 هَ . ق . او پس از وصول بسن رشد و مرتبه ٔ تمیز در قصبه ٔ چشت قائم مقام پدر... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خون . محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خیرالدین آیدینی گوزل حصاری معروف بخواجه اسحاق افندی . وی شمائل النبی تألیف ابوعیسی و مقدمةالادب زمخشری را ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ صفحه ۵۰ از ۳۱۸ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود