احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال
998 هَ . ق . بودو در
1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عثمانی جلوس کرد و پس از
14 سال سلطنت راندن در
1026 در
28 سالگی وفات یافت . او در زمان سلطنت خویش از یک طرف با پادشاهان ایران و از طرف دیگر با دولت نمسه در جنگ بود و هم بروزگار وی چند تن از قبیل پسر معن و پسر قلندر [ معن اوغلی و قلندر اوغلی ] علم طغیان برافراشتند و او آن فتنه ها بنشاند و در تمام اصقاع ملک امن و آسایش اعاده داد. جنگ با نمسه بقصد انتزاع مجارستان از آلمان بوقوع پیوست و در این وقت پوچقائی
۞ بسمت قرالی در مجارستان شناخته شده بود و دولت عثمانی برای استقلال مجار و جدا کردن آن از دولت نمسه بجنگ پرداخت و عهدنامه ای با شرایطی نافع برای دولت عثمانی منعقد شد و مجارستان تحت حمایت دولت ترک درآمد و اجرای این عهدنامه بتعویق افتاد و سپس بعلل موانعی که پیش آمد قرار داد دیگری با اطریشیها بسته شد که بنفع دولت نمسه بود و در نتیجه اوسترغون و چند قلعه ٔ دیگر استرداد شد.
در روضة الصفا جلد هشتم در ذکر رکضت شاه عباس از اصفهان بجانب آذربایجان و بیان فتوحات آن اوان آمده است که : چون در بدو دولت شاه عباس و مصالحه ٔ با رومیه مقرّر شده بود که هر قلعه که در تصرف امنای دولت است کماکان متصرف باشند رومیه در حوالی نهاوند قلعه ای چون الوند برافراشته بودند و قرب پانزده سال در دست گماشتگان آنها بود چندانکه امرای قزلباشیه درباره ٔ آن حصار سخن راندند شاه بهدم قلعه و نقض مصالحه همداستان نگردید بعد از فوت سلطان مرادخان خواندگار روم که پسرش سلطان محمد خان جلوس فرمود در ممالک روم بعضی اجامره و اوباش بطغیان سر برآوردند و برخی مردمان لاابالی خود راجلالی خواندند و خودرایی گزیدند پاشایان نیز رفتارهای ناشایان کردند غلامان بغداد پاشای حاکم را بیرون کرده ازون احمد آقا نامی را بحکومت پسندیدند چون علوفه ٔ سپاهیان قلعه ٔ نهاوند از جانب پاشای سابق بغداد میرسید موقوف بماند و قلعگیان نهاوندی متفرق شدند و بعضی که درقلعه بماندند بقوافل و مترددین دست اندازی نمودند و محمد آقا نامی از بغداد بایالت آن قلعه آمد قلعه داران او را تمکین ندادند و اموال او را بغارت ببردند او بشاه عباس عرض کرده شاه بتقویت او عزم کرد ولی قبل از امداد شاه احشام و رعایای قریبه بقلعه که بستوه آمده بودند شورش کرده بر سر قلعه رفتند و بمدافعه پرداختند و محمد آقا فرصت غنیمت شمرده فرار کرده و قلعگیان یک برج را بتصرف اهل خروج دادند و مفتوح شد و رومیه متفرق شدند چون آن قلعه مایه ٔ فتنه و فساد بود حسن خان حاکم قلمرو علیشکر بپای قلعه رفته قلعه را تصرف کرده و شاه و تخریب و انهدام قلعه را تصرف کرده و شاه به تخریب و انهدام قلعه فرمان داد لهذابا خاک برابر شد شاه عباس از وقوع این اساس یورش بلخ را بتعویق انداخته مقارن این حال خبر رسید که حاکم وان تجار ایران را بقتل آورده اموال آنها را ضبط کرده و حکام سرحدات روم و دیار ارمنیه ٔ کبری بیکدیگر در افتادند و به احکام وزرای اسلامبول اعتنائی ندارند مخفی نماند که اگر چه حالات سلاطین عثمانیه و خوانین اوزبکیه را در تاریخ خاصه ٔ ایران نگاشتن مناسب نیست ولی گاهی بنا بر سوق کلام و رابطه ٔ صوادر اتفاقات ضرورت میباید لهذا اگر مجملی نگاشته شود که سر رشته بدست آید بزرگان خرده گیر معذور دارند و ازین نگارنده درگذارند در عهد دولت سلاطین اوایل روم نوکری تازه گرفته شد و آن قوم را که هر جائی بودند ینی چری
۞ نامیدند یعنی لشکر و چریک نو و تازه و این نام بر آن قوم بماند و کار آن طایفه روز به روز بالا گرفت تا قدرت وقوت تمام یافتند چون سپاه سلطان روم غالبا از آن طبقه بودند مداخله در امور سلطنت میکردند و چنانکه اتراک در دولت خلفای عباسی شاه نشان بودند ینگی چریک هم در عزل و نصب و رد و قبول سلاطین آل عثمان متصرف شدند خاصه در عهد دولت سلطان محمد خان بن سلطان مراد غلبه ٔ تمام کردند چنانکه در روز جلوس او آنقدر سوء ادب و جسارت نمودند که بیم ویرانی عمارات سلطانی بود تا آنچه دلخواه آنان بود از سلطان محمد خان بصدور و ظهور رسیدو چون سنجر موند حاکم طران زلوانیا
۞ بعضی قلاع عثمانیه را ضبط کرده بود سلطان دویست هزار نفر به طرف نمسا به جنگ سنجر موندی فرستاد و خود نیز بدانسوی حرکت فرمود و سپاه عثمانیه در آنجا مغلوب شدند و در اواخرعهد او مردم اسلامبول و اناطولی اظهار داعیه کردند وسلطان بدلخواه آنان تابع شد و اطراف روم اختلال یافت و طایفه ٔ یاغی شده خود را جلالی خواندند و فتوری تمام در امر آن دولت روی داد چنانکه در ضمن وقایع دولت ایران شمه ای از آن مرقوم خواهد شد لهذا پاشایان ارزنةالروم نیز بخودسری مایه ٔ نقض عهد و خلاف مصالحه ٔ دولتین میگردیدند و در این اثنا فیمابین غازی بیک کرد ازاولاد شاهقلی بلیلان حکاری و رومیه منازعه ای پدیدار آمد و او قلعه ای که در حدود سلماس بقارنیارق موسوم بود مستحکم کرده متابعت علی پاشا بیگلربیگی تبریز را که بجای جعفر پاشای مجبوب آمده بود نمی کرد و علی پاشابا لشکر تبریز و ایروان و نخجوان که مطیع رومیه بودند بر سر غازی بیک رفته و غازی بیک ابدال نام پسر خود را بخدمت شاه عباس فرستاده ملتجی شد و استمداد نمود و شاه دانست که بواسطه تخریب قلعه ٔ نهاوند رومیه در مقام مخالفت درآمده اند و بمدلول الوقت سیف قاطع فرصت را از دست نباید داد و بلاد موروثی آذربایجان و شیروان را بگروهی جلالی که باسلطان خودنیز اطاعت ندارند نباید گذاشت اگر درین اوقات که بیلگلربیگی تبریز با عساکر خویش بر سر اکراد رفته اند و قلعه ٔ تبریز از رومیه فی الجمله خلوت یافته است ایلغاری رود البته مفتوح شود، باحضار عساکر نصرت مآثر فرمان داد و آوازه ٔ سفر مازندران درانداخت در هفتم ربیعالثانی سال یکهزار و دوازده از شهر اصفهان بدولت آباد برخوار و از آنجا بکاشان ایلغار رفت و تا حدود قزوین به سه منزل گردیدو در آنجا حقیقت اراده ٔ پادشاهی بر امرا معلوم شد امیرگونه بیک قاجار حاکم قزوین را فرمود که با غلامان و قورچیان از دنبال باردوی شاهی برسد و ذوالفقارخان حاکم اردبیل نیز بتعجیل با سپاهیان آن ولایت در میانج به حضور سعادت ظهور آید و شاه از حدود قزوین حرکت کرده در شش روز به تبریز آمد و یازدهم روز وارد شهر تبریز شد و در روز ورود به شهر در قریه ٔ فهوسفنج مشهوربواسمج که سه فرسنگی تبریز است رعایا را چشم بر سپاه قزلباشیه افتاد بی آنکه از همراهی شاه مطلع باشند بمحض محبت و خلوص با دولت صفویه و موافقت بملت شیعه فی الفور تاجهای دوازده ترکی حیدری را که از خوف رومیه در نهانخانها مخفی کرده بودند بیرون آورده بر سر گذاشته اظهار بشاشت و خرمی کردند و هر کس از رومیه که دیدند بخواری تمام به قتل آوردند و پیشاپیش سپاه قزلباشیه رفته باتفاق اﷲاﷲ که از سنن خروج و اتفاق قزلباش است برمی آوردند و اهالی تبریز در کمال فرح و شعف بسعادت رکاب بوسی مستسعد شدند و حارسان قلعه ٔ رومیه هراس یافته درب قلعه را بربستند و بقلعه داری نشستند. تبریزی بنظر شاه درآمد که اصلا بشهر سابق مشابهة نداشت عماراتش ویران و خراب و قنواتش انباشته و بی آب . نظم :
نبود در همه آفاق خوشتر از تبریز
بایمنی و بمال و به نیکوئی وجمال
درو بکام دل خویش هر کسی مشغول
امیر وبنده و سالار وفاضل و مفضال
یکی بخواستن جام بر سماع غزل
یکی بتاختن یوز بر شکار غزال
فراز گشته نشیب و نشیب گشته فراز
رمال گشته جبال و جبال گشته رمال
کسی که رسته شد از مویه گشته بود چوموی
کسی که جسته شد از ناله مانده بود چونال .
زیرا که مدت بیست سال آن شهر جنت مثال کوثرجوی طوبی نهال در دست سپاهیان عثمانیه لگدکوب وپایمال بود شاه عباس را برحال آن شهر و شهریاران متفرق رقت شد و بشنب غازان رفته نزول فرمود تبریزیان از اطراف و جوانب آگاه شده حیاتی نو یافته باردوی شاه درمی آمدند و مستعد مخالفت عثمانیه می شدند و در هر جا تنی از ایشان بدست شهریان درمیافتاد سر او را میبریدند حتی بعضی که در عرض این مدت با اهالی آن شهر وصلت کرده بودند بی ملاحظه کشته و به نظر شاه میرسانیدند عثمانیه ٔ تبریز علی پاشا رااز وصول سپاه قزلباشیه آگاهی دادند علی پاشا امر قلعه ٔ غازی بیک را بمسامحه و مصالحه گذرانیده با سپاه آذربایجان و عثمانیه روی به تبریز نهاد لشکر نخجوان و ایروان در حدود مرند از او مفارقت کرده ببلاد خویش شتافتند و علی هذا علی پاشا بیدغدغه و تشویش بجانب تبریزمی آمد در موضع صوفیان شش فرسنگی تبریز نزول کرده بتهیه ٔ حرب پرداخت شاه از شنب غازان با غازیان ظفرقرین در دو فرسنگی شهر که بحاجی حرامی موسوم و نامی بود نزول فرمود و دیگر روز ذوالفقارخان را که امیری بود چون ذوالفقار برنده و چون ضرغام درنده مقدمه و هراول سپاه ظفرقراول کرده شاه نیز با پنجهزار کس از غلامان و قورچیان نهضت گزین شد و میمنه و میسره و قلب و جناح و ساقه ترتیب داده با غرش طبل و کوس رویینه خم و نفیر کره نای و گاودم و سپاهی جنگ را ساخته و رایات برافراخته همیرفت علی پاشای عثمانی نیز از کمال غرور و نادانی تجهیز و تشمیر عساکر جرار نموده بقانون بطارقه ٔروم و سرعسکران آن بوم عراده های توپ جهان آشوب را چون حلقه های زره بیکدیگر موصل و توپچیان وینگچریان تیرانداز آتشبار آتشباز را پشتیوان توپخانه ساخته با محمودپاشا و خلیل پاشا و سایر بزرگان و سترگان رومیه بنظام و ترتیب تمام بمحاربه تقدیم جست تا کار بتلاقی و تقارب انجامید ذوالفقارخان و ایوبه سلطان که با سواران اردبیل پیشاپیش همیرفتند بر طریق متداول چرخچی بودند بنیاد محاربه و مضاربه استوار کردند پای تبادر پیش نهاده و دست تجاسر برگشاده نرم نرم و گرم گرم دیده ها ز آزرم بشستند و تیغهای تیز از نیام ستیز برآوردند صمصام هندوانی چون هندوان بازیگر در سرافشانی گوی بازی همیکردی ونیزه های خطی چون مارهای ارقم خوزستانی در لسع و لدغ اعدا جانگزائی همینمودی سپاه رومیه آثار جلادت و تغلب ظاهر کرد حمله های قوی آوردند و ایوبه سلطان ولد اولامه ٔ کرد که مبارزی دلیر و مقاتلی گردبود مقتول گردید بیم آن بود که مقدمةالجیش منهزم گردند که رایات جلالت آیات پادشاهی از گرد راه پدیدار شدشعشعه ٔ رماح و قعقعه ٔ سلاح و همهمه ٔ رکائب و دمدمه ٔ کتائب در بنیان ثبات و بنیاد حیات اعادی زلزله و ولوله درافکند قزلباشیه شمشیرهای مصری بر کشیده سواران درانداخته چون برق سوزنده و آتش فروزنده تاختند عراده را بشمشیر بریدند وینگچریرا درخون کشیدند نظام سپاه رومیه از انتظام افتاد و قول پاشایان بهم برآمد. بیت :
چکاچاک برخاست از تیغ تیز
قضا مرگ آسوده را گفت خیز.
علی پاشا خواست که کروفری کند و دامن یلی بر کمر پردلی برزند ساروبیک بیکدلی که سارواصلان بیشه ٔ یکدلی بودسنان رمح بر پهلوی او نهاده بیک طعنه او را از کوهه ٔ زین بر خاک زمین افکنده پالهنگ در گردن اسیر آورد محمود نامحدود که از پاشایان نامی بود مرکب را بحرکت درآورده بعرصه ٔ میدان درآمد سواران اسب انداز او را بشمشیری از اسب درافکندند خلیل پاشا نیز در دست مبارزان جلیل قتیل گردید علی پاشا را پسری نوجوان چون ماهی بر سرو روان بود در هنگام گرفتاری پدر دل نگران داشت و از تشویش کشته شدن او مویه همیکرد و موی همیکند و خاک بر سر می پراکند بناگاه دلیری شیرخصال چشمش بر آن مشکین غزال افتاده خام خم درخم حلقه کرده پرتاب داد و حلقه ٔ کمند بر قذال آن زیبا غزال بند شده آن آهوی مشکین موی را بدام درآورده هدیه ٔ پیشگاه شاه نصرت پیشکار کرده در وقتی که پدرش بیقراری و سوگواری همی کرد آن جوان دیباروی زیباموی را که محمد امین نام داشت بحضور شاه و پاشا برسانید پاشا را دل برآسود و شاه را دل بربود فریاد نعم الاسیر از برنا و پیر برآمده مقدم او را گرامی داشتند شاه چون بر حلقه های کمند او نگریست بباز کردن دیگر کمند فرمان داد بالجمله هزیمتیان سپاه عثمانیه را تا مرند تاخته اغلب را اسیر ساخته بیاوردند و شاه بمعاونت سپاه حکم کرده بجانب شهر باز آمد و شب هنگام قرین فیروزی و سرور تا بامداد بعیش و عشرت دمساز بود و باشاهد فتوحات همراز دیگر روز باظهار وعده و وعید و ظهور بیم و امید قلعه ٔ تبریز مفتوح آمد و آوازه ٔ این فتوح تازه باقصی ممالک مقروع مسامع و مسموع مجامع شدایالت تبریز بذوالفقارخان و حکومت مرند بجمشید سلطان دنبلی مفوض شد الکای خوی و سلماس بغازی بیک اختصاص یافت ومراغه به شیخ حیدر سپرده آمد سلطان کرامپاء استاجلو بمحافظت کنار رود ارس رفت که از لشکر نخجوان وایروان مستحضر بوده باشد و اخبار نماید و امیرگونه بیک قاجار که دلیری بود جلادت شعار بلقب ارجمند خانی ملقب شد و مقرر گردید که با جمعی از طالشیه و سوکلن بارسبار رفت که ایل و آلوس و اویماقات با ناموس آن سنور و حدود را جمع کرده بر لب رود ارس مستقیم بوده قاجار و ترکمانیه که در قراباغ توطن دارند بدلالت او بدین سوی آب آیند و به محافظت ممر و معبر اشتغال ورزندو از رومیه ٔ گنجه و شیروان باخبر باشند که دست اندازی و ترکتازی ننمایند و علی پاشای سر عسکر و محمد امین بیک فرزند نیک اختر او را ببسطام آقا میهمان دادند و ابواب عزت و کرامت برروی او گشادند و جمیع اموال او که در قلعه بود بدو مبذول افتاد و غالب اوقات در مجلس خاص بمصاحبت و منادمت شاه بسر میبرد.
ذکر حرکت شاه عباس بجانب نخجوان و فتح کردن و رفتن بر سر ایروان و محاصره فرمودن : اما سیدمحمدپاشا حاکم نخجوان و ایروان که بواسطه ٔ سعادت سیادت او را شریف پاشا میخواندند با دوازده هزار لشکر جرار گوش بر راه اخبار تبریز داشت تا از کار علی پاشا چنانکه گذشت مطلع گشت قلعه ٔ نخجوان را بیکی از معتمدان خود سپرده روی بایروان نهاد و چون ایروان گنجایش آنقدر سپاه نداشت در طرف قبلی قلعه عتیق حصاری جدید طرح انداخته در بیست روز باتمام رسید آذوقه و سامان دو سه ساله با ادوات قلعه داری در آن قلعه های قدیم و جدید آماده و مهیا کرده منتظر قزلباشیه بودند بر حسب مقرر ذوالفقارخان چرخچی شده حرکت نمود و سپاه و شاه نیز از تبریز با ترتیب و تجهیز بیرون آمده روی براه نهادند سردار محمود چمشکزکی که سالها در میان رومیه ٔجلالی بشجاعت معروف و ببسالت موصوف بود حسن خدمتی خواست از شاه اجازت گرفته با سیصد کس از اوباش و قلاش متوجه ایروان شد چون وی بفرط شرب معتاد بود و شبی بی باده و ساده بر وساده نمی غنود در منزلی از منازل راه بتجرع اقداح راح افراطی تمام کرده بی حزم و احتیاط بلکه در عین بدمستی و خباط فروخفت رومیان خبر یافته با یک هزار کس بر سر وی آمدند او را سرمست مقتول و کسان او را مقید و مغلول کرده بمقامگاه خود بازگشتند القصه شاه بجانب نخجوان همیرفت قلعه داران از ذوالفقارخان استیمان نموده و پس از اطمینان قلعه را خالی کردند و شاه بچراغ سلطان استاجلو سپرد و درین منزل مصطفی بیک محمودی از اعاظم امرای کرد و صاحب قلعه ٔ ماکو بخدمت شاه ظفرهمراه آمد و بایروان مرخص شد و در منزل دیدی جمعی از اویماقات سعدلو وپازوکی که در زمان قزلباشیه در آن حدود بودند برکاب بوسی سعادت یافتند و ده دوازده هزار پیاده مقرر شد که باتفاق اردو بایروان آمده و در سیبه ها کار کنند و شاه از دامنه ٔ کوه بجانب ایروان شد رومیه ٔ مستحفظین قلاع درهای قلعه را بسته در بروج و باره نشسته بخالی کردن توپ و بادلیج غریو رعد بهاری در کوه و صحاری درافکندند و گلوله های توپ مانند قطرات مطرات نیسانی بجانب اردوی سلطانی همی باریدن گرفتند اردوی شاهی بمیان دیواربست و بساتین قلعه درآمده در محال مناسب ارتحال جستند خیمه ٔ پادشاهی را برابر قلعه بر پای نمودند و پناهی در پیش آن حایل کردند که از گلوله مانع باشد پوشیده نماند که ایروانرا سه قلعه بود یکی اصل قلعه ٔ عتیق که فرهادپاشای سردار رومیه در سال نهصد و نود و یکم که شاه سلطان محمد صفوی بخراسان رفته بود در کنار رودخانه ٔ موسوم بزنگی چائی بساخته و در غایت متانت و کمال حصانت بوده قلعه دیگر قلعه ٔ کوچکی است که بر فراز پل بزرگ ما بین جنوبی و غربی قلعه واقع است و آن را گوزچی نام نهاده فاصله ٔ میانه ٔ دو قلعه تخمیناً دو سه تیر پرتاب خواهد بود که مستحفظین آن قلعه باستظهار متوطنین قلعه ٔ بزرگ بیرون آمده آب از رودخانه و آذوقه از خارج بقلعه گوزچی میبرند و دیگری قلعه ٔ جدید است که در آن ایام بتعجیل بنا کردند و در جنب قلعه ٔ عتیق بساختند اما مجال حفر خندق و تعمیر شیر حاجی نیافتند. شاه بنظر دقت در قلاع ثلثه نگریست هر سه قلعه را در محافظت سپاهیان قلعه دار معاون و ممد یکدیگر دید همه ٔ بروج حصون سه گانه به اذخار آذوقه مشحون و بقلعه داران باثبات مقرون و در آن روزگار چنان اشتهار داشت که قلعه ستانیدن از رومیه از جمله ٔ امورات ممتنعه است چه حصاری از اروام گرفتن و چه برحصار سپهر رفتن توکل بر خالق جزو و کل و توسل بر صانع خار و گل کرده ذوالفقارخان که شمشیر برنده ٔ او بود به محاصره ٔ قلعه گوزچی مقرر شد و قرچغای بیک را با غلامان خاصه و دیگر امرا را هر یک بر جائی معین مواظب فرمود دلیران ایران بمحاصره مشغول شدند و غالب روزها رومیه از قلعه بدر آمده بمقابله و مقاتله میرسید و جمعی از طرفین مجروح میشدند. و در یکی ازین معارک نامبارک شیخ حیدر مکری که دلیری جسور بود بزخم گلوله تفنگ رومیه رحلت نمود شاه عباس صفوی بتدبیر این کار پرداخت و حکم شاهانه صادر شد که در میان فضای حوالی قلاع جری عمیق کنده شود و به تفنگچیان قادرانداز دشمن گداز مملو و آکنده گردد که رومیه نتوانند از دروب قلاع بیرون آمده اظهار مبادرت نمایند و بامر پادشاه بساختند و تفنگ اندازان در آن بنشستند رومیه از آمدن بخارج قلاع ممنوع شدند ناچاردر قلعه خزیدند و بمحارست برج و باره مشغول گردیدند و بحکم شاه توپهای بزرگ از تبریز بیاوردند و در آنجا نیز توپهای بسیار ریختند و باتمام رسانیدند و بر قلعه گوزچی بستند غرش توپ پرده ٔ صماخ ساکنین ملأ اعلی را بردرید و برجی که خمهای بزرگ در آن نهاده و انبار آب متوطنین قلعه بود از گلوله ٔ توپها منهدم شد خمها بشکست و آبها ریخت و ذوالفقار خان تجلد کرده بمیانه ٔ دو قلعه سپاه درآورد و راه تودد و تردد قلعگیان مسدود شدو کار بر اهالی قعله سخت شد و عطش بر آنها غلبه کرداز بی آبی بیتابی یافتند با تیغهای آخته از قلعه بیرون تاخته بهوای آب در آتش شمشیر مغازیان کباب شدند و قلعه گوزچی که در معنی دیده بان دو قلعه دیگر بود بدست غازیان قزلباش درآمد و در این ایام فصل دی دررسید و بهمن و اسفندار سپاه خاصه خود در تسخیر قلاع و دیار منتشر کردند انهار جوشن پوشیدند و کهسار مغفر نهادند ابدان آبدان روئین آمد و اعصاب آبار آهنین شد زمین روئینه تن بود و هوا ناوک افکن و در چنین فصلی پیادگان نقب زن حفرکن را دستها از کار بماند و میتین فولاددل در زمین آهنین تن رخنه نمیکرد لهذا کار بگردن توپهای آتشبار و تیغهای خاراگذار افتاد و قزلباشیه از اطراف سیبه ها را پیش برده دایره ٔ محاصرت را تنگ مینمودند و احیانا در هنگام از دو سوی به جنگ میپرداختند از هیچ جانب در کار امهال و اهمال نمیرفت در هر خیمه ای از خیام اهالی اردوی پادشاهی گلوله های مرسوله ٔ از قلاع مذکوره توده توده بود.
در بیان فوت سلطان روم و آمدن ایلچی هند و بعضی سوانح این سال : و از نوادر صوادر این ایام یکی آن بود که سلطان محمدخان بن سلطانمرادخان ثالث عثمانی را بعد از قتل فرزند اکبر خود که او رابداعیه ٔ سلطنت متهم کرده بودند ملالت بسیار حاصل و بیمار شده وفات یافت و سلطان احمدخان فرزند او را بجای پدر بر تخت سلطنت جلوس دادند و او جوانی بود شانزده ساله و کارگذاران دولت عثمانیه برتق و فتق امور مملکت پرداختند و وصول این اخبار نیز باعث انقلاب و اضطراب حال عساکر رومیه و مایه ٔ قوت قلب سپاه قزلباشیه آمد دیگر آنکه میرمعصوم خان فرستاده ٔ جلال الدین اکبر پادشاه هندی بابری درین وقت دررسید و هدایا و تحف گوناگون بجهة شاه عباس فرستاده بود از جمله شمشیری بود هندوانی . بیت :
بشبه چرخ وبلطف هوا و صورت آب
بلمع برق و بفعل سحاب و لون خضر.
نعوذ باﷲ اگر یاد آن کند یاجوج
بریده گردد صد جای سد اسکندر.
و قبضه آن چون تاج پرویز از یواقیت رمانی همیتافت و از قائمه و غلاف تا نعل سراسر بالماس و لعل بدخشانی ترصیعداشت و دوال و غلافه آن معلاق لالی شهوار بود امرای دولت قزلباشیه در چنین وقتی آن اخبار روم و این هدیه ٔ هند را از آثار اقبال و امارات اجلال شمرده تفأل بنصرت و شوکت کردند سایر تحف و هدایا با فرستاده ٔ پادشاه ذیجاه هندوستان از حضورشاه گیتی ستان درگذشت و بارها همچنان نگشاده بگشادن حصار معلق ماند هم درین احیان الکسندرخان والی گرجستان بعزم عتبه بوسی شاه عباس دررسید و دو طبق زر ناب که به نام نامی شاه والاجاه مسکوک کرده بود بر پیشگاه شاه نثار کرد و مورد توجهات شاهی شد گرگین خان ولد سیمون خان گرجی والی بلاد کارتیل نیز درین ایام بحضور اعلی آمد و دو هزار خانوار از اویماقات روم که بسیل سپرن ملقب بودند از آن ولایات بطاعت و خدمت شاه ایران دررسیدند و در ری و خوار و فیروزکوه متوطن شدند و جماعتی از ایل شمس الدینلو و حاجیلر که در آن حدود میبودند بخدمت شاه آمدند و تاجهای سرخ دوازده ترکی حیدری بر سر نهاده قزلباش شدند و اﷲویردی خان حاکم فارس که با دوازده هزار از ایلات فارس والوار و خوزستانی بتسخیر بغداد رفته بود و بر اوزون احمدآقا والی بغداد غلبه کرده او را محصور داشت بحکم احضار بجانب ایروان روان شد و اندرین ایام محاصره ٔایروان شاه بتخریب قلعه ٔ تبریز که رومیه ساخته بودند فرمان داد تبریزیان در روزی آن قلعه کوه بنیان را با خاک راه یکسان کردند و در زمان محاصره دو زنجیر توپ قازغان بزرگ که هر یک بوزن سی من تبریزی سنگ و گلوله می انداخت باتمام رسید و فرمان بتسخیر قلعه های ایروان صادر شد و یک توپ بزرگ را بطرف شرقی قلعه عتیق بردند و امیر گونه خان قاجار که تازه از حکومت قراباغ باردو آمده با قاجاریه و سایر قورچیان مأمور شد که فیمابین قلعه جدید و قدیم مراسم قلعه گیری تصمم دهد وجمعی بشرقی قلعه جدید معین شدند و یک توپ را در برج بزرگ برابر حصار جدید نصب نمودند هر یک از سرداران سیبه ٔ خود را پیش برده مورجلها و حفرها و نقوب و ثقب بپایان بردند و اسباب یورش قعله ٔ جدید آراسته شد ولی چون ادوات جنگ از توپ و تفنگ با سپاه رومیه و فرازبروج قلاع بسیار بود یورش مایه ٔ قتل بسیار می گشت ده روز پادشاه دین پناه در این باب بمشاوره و مسامحه گذرانید و خود شاه تهور کرده از تیرهای قلعگیان نیندیشیده اطراف قلعه ها را بدقت تمام ملاحظه کرده بترتیب و قانونی که دستورالعمل داد سپاه چهار جانب مستعد شورش و یورش شدند نخست مقرر بود که از طرف قلعه ٔ عتیق طرح جنگ دراندازند و توپ و تفنگ رها کنند ولی بجانب قلعه تقدم و سبقت ننمایند تا اهالی آن قلعه بخود مشغول شده نتوانند بمعاونت اهل قلعه جدید پردازند آنگاه سپاهیان بر قلعه ٔ تازه یورش انداخته مسخر سازند.
در بیان تسخیر و فتح قلاع بقاع ایروان و قراباغ و انهزام رومیه و گرفتاری شریف پاشا سرعسکر و سردار عثمانی : در شب جمعه ٔ بیست و هشتم شهر ذیحجة الحرام یکهزار و سیزده هجری مقرر شد که علی الصباح قلعه ٔ جدید افتتاح یابد چون طلیعه ٔ کتیبه ٔ صبح کاذب آشکارا شد چاکران صادق العقیده صافی طینت روشن سجیت قزلباش بعزم یورش و پرخاش ساخته و پرداخته شدند پنداشتی بامداد روز قیامت است و رجفه ٔ صور را آغاز علامت . بناگاه چنانکه ممهد و معهد بود نخست شیپور توپخانه بنعره خواب آلودگان بسترغفلت را خبردار وبیدار کرد توپچیان برسر توپهای خودآمده فتیله ها برافروختند سواران و پیادگان در چهار سوی قلعه جابجا مترصد کار ایستاده و چشم و گوش در راه دیدار و گفتار نهاده بیکبار چندین توپ بزرگ و کوچک و خمپاره و بادلیج و چندین هزار تفنگ و شمخال بجانب قلعه و قلعگیان شنلیک یافت دود آسمان را سیاه کرد ونفیر طبل و نای و کوس و کرنای بماه برآمد قزلباشیه بسنت خود سوران درانداختند و یکدیگر را مخبر ساختند آنگاه بهیئات مجموعی اﷲ اﷲ گرفتند و از اطراف بجوانب حصار رفتند گلوله ٔ توپها بروج مشیّده را اوهن من بیت العناکب کرده بود تا رومیه سراسیمه برها کردن توپ و تفنگ اشتغال جستند و دلیران پیاده ٔ قزلباشیه از رخنه های بروج عروج و از مداخل معابر خروج کرده بودند دلیران ایران که همیشه چون شیران نر بودند امروز چون مرغان تیزپر شدند چون طیور بهوا همیرفتند. رومیه وقتی از خود خبردار شدند که حصار از دلیران قزلباشیه مشحون بود و هریک تن بچنگال جمعی گرفتار آمده خلقی انبوه بضرب شمشیر غازیان مریخ شکوه بقتل رسیدند و بقیه امان خواستند و اموال و اثقال سراسر منهوب شد بعد از تسخیر حصار جدید گرد قلعه ٔ عتیق را دایره کردند ذوالفقارخان سیبه را بدروازه برده و دروازه را بآتش بسوخت امیر گونه خان و دلیران قاجار از مکمن خویش پای پیش نهاده بشیرحاجی رسیدند از آنجا ببرج برآمدند غو و غرنک و توپ و تفنگ زلزله در بنیاد آن حصار و حصن استوار درافکند حصاریان متوهم شده ابواب امید بر روی خودبسته دیدند از در استیمان در آمدند شریف پاشای عساکر رومیه وسایل برانگیخته معفو شد و با جمعی اعاظم و اعیان رومیه ببارگاه نصرت پناه آمده استمالت و تسلیة یافت و هر دو حصار استوار بتصرف درآمد و در دو قلعه سه چهار هزار کس بقتل آمده بودند رومیه در حوالی اردوی شاهی در خیام خود مقام و قیام کردند هر کس ملازمت رکاب شاهی خواست بماند و مورد التفات شد و هر که عزم رفتن کرد رخصت یافت و دوازده هزار تومان پاشا و رومیه پیشکش دادند شاه نگرفته شاه نگرفته همه را خلاع شایسته داده و از وهم و هراس بیرون آورده قرچغای بیک بکوتوالی قلعه ها رفت و توپ و توپخانه و تفنگ و اسلحه رومیه را ضبط نمود و چون شریف پاشا را اصل از ایران واصفهان بود با سیصد کس از منسوبان خواهش اعتکاف در مشهد مقدس رضوی نمود بسالی سیصد تومان نقد و سیصد شتروار غله در آن ولایت موظف شد و در آنجا وفات کرد و محمدپاشا ولد خضرپاشا با سایر رومیه بقارص رفتند و ایالت ایروان بامیر گونه خان قاجار مفوض شد و الکسندرخان والی گرجستان را بملاحظه ٔ آمدن سپاه رومیه ببازگشت بلاد خود رخصت دادند و شاه و سپاه از ایروان کوچ داده در منزل فرخ بلاغ به فرخی و سعادت نزول کردند.
دربیان ذکر امیر گونه خان قاجار حاکم ایروان و قراباغ و مدافعه حسین خان قاجار با داود پاشا والی گنجه : چون در عهد خاقان مغفور ایالت گنجه و امیرالامرائی قراباغ بخانواده ٔ زیاداوغلی قاجار متعلق بود و در عهد شاه عباس حسین خان قاجار زیادلو در آن حدود ایالت داشت شاه او را قراباغی خطاب میکرد و در این وقت که ایالت آن صفحات بامیر گونه خان قاجار مفوض گردید حسین خان قاجار قراباغی بایالت استراباد و گرگان مامور شد ولی فرمایش رفت که در قراباغ مانده کنار ارس را محارست کند و بعد از مراجعت امیر گونه خان از قراباغ بحکومت ایروان حسین خان از لب ارس باردوی شاهی پیوندد اما امیر گونه خان بحکم پادشاه چون از پل خداآفرین عبور کرده ببلاد قراباغ رفت جمعی کثیر از ایل و اویماق قاجاریه و تراکمه و الوار ساکنین قراباغ شاهسونی کرده بر گرد امیر گونه خان جمع شدند و او باظهار کفایت و ابراز درایت و اصابت رای و محاسن اخلاق در آن صفحات اقتدار تمام حاصل نموده و در آنطرف آب ارس در کمال جلال سکونت گزید و در ایام اقامت امیر مذکور اصلا چشم زخمی بجنود ظفرآمود قزلباشیه نرسید و بر حسب امر شاه امیر گونه خان بایالت ایروان آمد و حسینخان قاجار قراباغی زیادلو در قراباغ بماند و حسینخان اگر چه مردی دلیر باصلابت و مهابت بود ولی در ریاست و سیاست مساهلتی میکرد و ثبات رای نداشت و از صفت تکبر که خلقی است مذمومه خالی نبود داودپاشا والی گنجه در ایامی که سپاه بمحاصره ٔ ایروان مشغول بودند هفت هزار کس برداشته بقراباغ آمد حسینخان بی آنکه از او و جمعیت او اطلاعی کامل حاصل کند بنه و آغروق را گذاشته و قدری سوار برداشته از قورلوچائی ایلغار نموده با چهار صد سوار دچار هفت هزار سپاه نامدار شد ناچار مقابله کرد و رستم بیک سوکلن مجروح و زخمدار و گرفتار آمد حسینخان و غلامان قدرانداز دست بتیر و کمان برده جنگ و گریز نموده ازپیش سپاه رومیه بسلامت بدر آمدند زیاده از سه چهار نفر از ایشان تلف نگردید و رومیان مراجعت کردند و حسینخان بمنزل خود باز آمد و بنه غازیان بدست بعضی از طوایف دونک قارباغ که با رومیه مخالطت و مرافقت داشتند بغارت رفت و حسینخان شرح حال بر شاه بیهمال عرضه کرد و اظهار تقصیر و انفعال نمود و شاه چون از وفور شجاعت و بسالت وی آگاه بود در مقام انتقام برنیامده ظفر و هزیمت معارک را معلق بر تقدیر ایزدی دانسته او را استمالت فرمود و از فرخ بلاغ اﷲقلی بیک قاجار قورچی باشی با دوازده هزار سوار بقراباغ مأمور شد و بگنجه رفته با سپاه رومیه مبارزتی نمود بعضی را کشته و بعضی را اسیر کرده مراجعت باردوی پادشاهی کرد کیجوک حسن نام رومی در سلک اسرا بنظر شاه درآمد و چون اسرای مسلمانان از اهالی قراباغ آورده بود شاه از قورچی باشی خوشدل و مشعوف نگردید و باطلاق مغلولان حکم داد.
ذکر آمدن اوزون احمدآقا پاشای بغداد بحدود ایران و محاربه ٔ او با سلاطین افشار و گرفتار شدن و آوردن پاشا بحضور شاه و مرخصی یافتن پاشا: درین ایام اوزون احمدآقا پاشای بغداد بر سر قلمرو علیشکر آمدن خواست و دوازده هزار سوار و پیاده آراست قاسم سلطان افشار و شاهقلی سلطان حاکم هرسین از آمدن پاشا خبردار شدند بحسین خان حاکم لرستان خبر دادند با دو هزار کس بیامد ایشان نیز سه هزار کس جمع نموده در زهاب مقاتله کردند بغدادیان بگریختند و پاشا اسیر شد او را روانه ٔ خدمت شاه کردند در ییلاق گوگجه تنگیز بنظر شاه رسید با آنکه جسارت و خیانت و جنایت داشت او را عفو فرموده مخلع نمود مرخص کرد که به بغداد گراید و او در راه مریض شده جهان را بدرود کرد و محمدبیک پسرش محمدپاشا شده از جانب دولت رومیه بحکومت بغداد برقرار شد و میر محمد معصوم خان سفیر جلال الدین اکبر پادشاه هندوستانی بابری گورکانی با جواب نامه ٔ مودت ختامه و هدایای شاهانه رخصت انصراف یافته به جانب دهلی شتافته فرستادگان امرای اکراد خاصه غازی بیک کاری و مصطفی بیک محمودی نیز مرخص شدند و طهمورث وداراکشیش پسران داودخان ولد الکسندرخان گرجی بعد ازفوت پدر خود با مادر خویش بگوگجه تنگیز آمده تشریف حضور پادشاهی یافتند و احمد پاشای حاکم وان که سابقاً از جانب جعفرپاشای محبوب والی تبریز تربیت یافته بود و در وان جنت نشان حکومت داشت استقلال تمام و سپاهی بسیار یافته تا آنکه او را از جانب امنای دولت عثمانی معزول و احضار کرده بودند چون فتوری در دولت روم میدید و غروری در وی بهم رسیده بود تمکین بحکم احضارنکرده بخودسری و خودرائی در آن حدود امارت و ایالت مینمود طرفه تر این که باهل سنور و ثغور دولت ایران نیز تطاول و تعدی پیشه داشت و دوازده هزار لشکر را از خود علوفه میداد و تا دیاربکر بتصرف درآورده بود در تجدید سلطنت روم بنوشته جات کذب آیات خود را دولتخواه دولت عثمانی جلوه کرده بود و توقف خود را در وان صلاح وقت بخرج داده داشت و درین ایام بتسخیر ارجیش آمده آنجا را محصور نموده و شاه اﷲویردی خان حاکم فارس را که در رکاب مستطاب بود بگوشمال وی و تصرف وان مأمور فرمود اﷲویردی خان سه روزه راه یک هفته سپرده ایلغامیشی کرده وقتی بدانجا رسید که او از غایت بیم از ایلغار پادشاهی از ارجیش مراجعت کرده بوان درآمده بود چون خان به بمحاصره ٔ وان مأمور نبود مراجعه نمود.
در بیان تسخیر قلعه ٔ شوره گل که در دست بعضی از روسیه بود: قلعه شوره گل که از قلاع متینه و بقاع حصینه است در زمان فرصت بدست سپاهیان روسیه درافتاده جمعی در آن بگردنکشی و مردم کشی معتاد و مایه اختلال حال اهلی چخورسعد و سایر بلاد گردیده بودند و فی الحقیقه از جانب دولت خویش نیز باین کار نامزد و مأمور نگشته بودند شاه در ایام بهار و اوان شکار بسوی آن حصار رفت و به تنبیه حصاریان سفیه حکم یورش فرمود و در شب نخست سپاه پیاده و سواره بر اطراف آن باره محیط گشتند و رخنه در بنیان آن حصار درافکندند آن گروهی بکلیسائی که از سنگ سیاه در غایت متانت و رصانت ساخته بودند و در معنی ارگ آن قلعه بود تحصن جستند سپاه شاه بر آن نیز مستولی شده آن بیچارگانرا بدست آورده بشمشیر یمانی سرفشانی نمودند و بسیاری را از کنگره حصار درآویختند حصار و ارگ و کلیسای سنگ رخام بحکم پادشاه در یکروز بالتمام با زمین هموار یکسان گردید و شاه در آن حوالی لختی صید افکنده عازم قارص شد و در این ایام سلمان بیک محمودی حکمران خوشاب و قراحصار که خود را سموری و از امرای سنجق روم بیگلربیگی آن مرز و بوم میدانست ازصیت صلابت و مهابت پادشاه تشویش خاطر یافته بنا بر مصلحت وقت و دوروئی مردمان ابن الوقت در کمال ادب بخدمت شاه آمده اظهار اطاعت و ارادت بسیار کرده شاه نیز پرده از روی کار برنگرفته او را بلقب خانی و خلعت سلطانی مفتخر فرمود رخصت داد هم در این ایام و شهور ازجانب پادشاه بزرگ اسپانیا و پرتکال ایلچی بزرگ با پنجاه نفر نایب و صاحب منصب معظم و نامه ٔ محبت توام در حدود قارص شرفیاب حضور شاه عباس گردید نامه نامی و تحف گرامی را رسانید مورد الطاف و اعطاف گردیدند جواب نامه صادر کرده مراجعت نمود.
ذکر آمدن سنان پاشای چغال اغلی صدر اعظم روم بجانب ایروان و مراجعت کردن بوان : جواسیس سریعالسیر و خبرگیران صادق القول که از جانب شاه حکمت پناه باسلامبول در خفایا رفته بودند خبر دادند که کارگزاران دولت قوی الحشمة عثمانی بعد از استماع احوال و اوضاع پاشایان رومیه و تصرف قلاع تبریز و نهاوند و ایروان و نخجوان و چخور سعد و مغلوبیت سپاه عثمانیه کنکاش کرده مقرر داشتند که سرداری اعظم باسترداد این بلاد روانه ایران نمایند لهذا همه همداستان شدند که مختار عساکر بحری سنان پاشای چغال اغلی که پدرش چغال بحسب نژاد از اهالی فرنگستان بوده و بشجاعت و تهور و تدبر شهرت نموده بدین کار اقدام کند چه که او در کارهای خطیره و محاربات عظیمه پایمرد و دستیار دولت روم بوده و امارت بحر و اختیار جهازات جنگی دریائی در دست داشته درین اوقات او را بمنصب صدارت اعظم و سرعسکری کل مفتخر کرده و جمع کثیری از قاپوخلقی و ینگی چریک و سپاه قرامان و اناطولی و شام و حلب و طرابلس و طرابزون و دیاربکر و ارزروم و اخلاط و وان و ارجیش و سطان و اکراد و غیرهم ابوابجمع و محکوم او ساخته بانتزاع بلاد و استخلاص قلاع بلکه تخریب ایران و تسخیر تمام این ممالک مأمور گردید و چغال اکنون بصحرای موش رسیده عازم دیاربکر است بعد از استماع و اطلاع شاه اسلام پناه بتهیه و سامان کار آن صفحات اشتغال ورزید و مقرر فرمود که غازیان شیرشکار دسته دسته و فوج فوج و جوق جوق بتاخت و تازالکای قارص و بلاد واقعه ٔ در معابر و شوارع رومیه فرستاده و حکم شد که هر کس را که اظهار دولتخواهی کند بدین سوی آید و آسوده بماند و الا از نهب و غارت بری و عری نگذارند و غلات و نبات عرض راه را بسوزانند و چاههای آبرا بینبارند. در تاریخ عالم آرای عباسی نوشته اند که دو سه هزار نفر از ایلات و احشامات و الوس اکراد وارامنه کوچانیده بیاوردند و بیست هزار غیر ملت را از آب بگذرانیده بعراق عجم برده سکنی دادند و غالباً بتدریج دین اسلام یافتند و شاه و سپاه زبده ٔ نخبه منتظر ورود چغال اغلی در آن ییلاقات بماندند گویند ازقوانین سلسله ٔ عثمانیه یکی آن است که در ایام سپاه کشی بجهة ترفیه ٔ حال عساکر قرار داده اند و چنان است که در روز سیزدهم عقرب که قاسم گونی گویند یعنی روزی که قوچ داخل گله میشود در هر سرحدی باشند باوطان خود مرخص گردند که در فصل زمستان و ایام سرما و شدت برف وباران در منازل و مواطن خود بامور معیشت و استراحت پردازند و اگر این قرار تخلف کند با سرعسکر تخالف کنند و طناب خیمه ٔ او را با تیغ تیز ببرند و خیمه بر سر او خراب کنند و بروند و اگر در رکاب خواندگار باشند بطریق ادب علاماتی که دلالت بر استرخاص کند بنمایند که معلوم شود قاسم گونی است و باید معاف گردند و مقصود ازین معترضه که درین محل از بیانات مفترضه است آنکه شاه عباس و سپاه قزلباشیه تا ایام قاسم گونی در صحراها همیبودند و هوا بسردی پیوست و فصل معین مبین شد و هنوز چغال اغلی در صحرای موش توقف داشت شاه چنان دانست که درین سال چغال عزیمت آذربایجان نخواهد کرد و در زمان تغییر فصول روی بحصول مقصد خواهد آورد لهذا سپاهیان اطراف را رخصت رجعت نمود و خود با قلیلی از قورچیان بقشلاق اراده فرمود و بناگاه خبر حرکت چغال اغلی دررسید وبارزنة الروم درآمد و لشکرهای اطراف بدو پیوستند و نامه باحمدپاشا نگاشته بوعده ٔ حکومت آذربایجان او را نواخته وی مستمال گردیده با لشکر آن صفحات که بر سر وی اجتماع داشتند بچغال اغلی پیوست و سپاه آن حدود نیز سراسر ضمیمه ٔ عساکر او شد و از ارزنةالروم بیرون آمده بسوی قارص عزیمت کرد و شاه عباس از این اخبار قدری متحیر و متفکر شده و احضار عساکر درین فصل و پس از رخصت خالی از صعوبتی نمینمود زیرا که از شدت برد و کثرت برف راهها مسدود و روستاها مفقود گردیده سهول و حزون یکسان شده و طلال و وهاد برابر آمده بالاخره شاه باقچه قلعه نزول کرد تا معلوم شود که چغال بکدام طرف عزم رزم دارد آنگاه بر وفق صلاح وقت عمل شود درین اثنا خبر رسید که وی روی بنخجوان و ایروان آورده شاه بفرمود که رعایای آن محال را کوچ داده ببلاد بعیده فرستاده باشند و آذوقه آنچه توانند حمل کنند و آنچه بماند بسوزانند که ویرا استعداد توقف و محاصره ٔ قلاع نباشد و بعد از گذشتن از آب بشمشیرهای آتشبار از عساکر وی دمار برآورند آغروق را جدا کرده بطرف النجق فرستادند و امیرگونه خان قاجار بحکم پادشاهی مردم ایروان را بقراباغ بکوچانید واردوی پادشاهی در اوچ کلیسیا نزول اجلال گزید و چغال اغلی بقارص اندر آمد و چون عسکر رومیه بایروان رسیدند موکب همیون در رودخانه و والی نزول داشت و اهالی جولاه و کنکرلو را کوچانیده بقراباغ بردند و بسیاری بعراق یعنی اصفهان رفته در آنجا ساکن شدند و در اطراف زنده رود بماندند و طایفه ٔ جولاهی در عراق معروف شدند الحاصل شاه دو دسته از دلیران ایران بدو سوی اردوی چغال اغلی فرستاد که همه روزه اخبار را ابلاغ نمایند و در هنگام فرصت دست بر رزم و غارت بگشایند و جنگ مواجهه را با سردار روم ننگ خود دانسته و شاه بطرف نخجوان میل فرمود و بجهةویرانی توقف نشد و از معبر جولاه از ارس عبور فرمود که بنه کریوه که معبریست تنگ درآمده بنیاد جنگ کنند چند تن از سپاه عثمانی اسیر قزلباشیه شده بخدمت شاه آوردند و از حال چغال تفتیش کردند معلوم شد که آذوقه در میان آنقوم کمیاب و در حالت اختلال و اضطرابند و جماعتی از طوایف ینگیچری و قول با پاشایان معارضه کرده و ما را در فصل قاسم گونی بخلاف قانون معموله بایران در آورده اید و علاوه براین که ظلمی کرده اید آذوقه در میان نیست و پادشاه قزلباش بر لب آب مصمم جنگ و پرخاش نشسته ما را نه قدرت محاصره است و نه قوت محاربه چون چغال اغلی چاره نداشت لوای عزیمت بجانب وان برافراشت و بقلاوزی احمدپاشا از راه چرس بماکو روانه شده و بجهة غلبه ٔ برف سپاه و دواب بسیار در راه ضایع و تلف گردیده بمشقت تمام و محنت بی فرجام ضعیف وناتوان خود را بوان رسانیده اند که زمستان در آنجا قشلامیشی کرده آغاز بهار و زمان تساوی لیل و نهار با استعداد وسامان بدین بلاد و سامان روی آورند و اکنون چغال اغلی باقابوتلی قشلاق گرفته و پاشایان متفرق شده اند واکراد آن حدود بنزدیک او آمده چنانکه با شاه قزلباش اظهار اطاعت کرده بودند اکنون ویرا متابعت می نمایند شاه عباس چون بتحقیق این اخبار رسید بجانب تبریز معاودت گزید و ارامنه ایروانرا بنا بر کمال رأفت باصفهان فرستاد و سه هزار تومان بجهة سرانجام مکان و معاش ایشان التفات شد و با خانه کوچ بعراق رفته در قرای اصفهان ساکن شدند و امیر گونه خان قاجار حاکم ایروان با مقصودسلطان حاکم نخجوان در النجق و گنجعلی خان حاکم کرمان در مراغه قشلاق گرفتند و چون حکومة شیروان بکستندیل میرزا پسر الکسندرخان وعده شده بود استدعا کردند که بگرجستان رفته با سپاه گرج بتسخیر شیروان شوند از این میانه بدین بهانه استخلاص وا ستعفا یافتند و شاه نیز تعمداً منع نفرموده رخصت داد بگرجستان برفتند و به اعاظم طالش و اردبیل در اعانت ایشان مثالی نگاشته شد که موافقت در تسخیر شیروانات نمایند.
رزم امیر گونه خان قاجار حاکم ایروان و قراباغ باپاشایان رومیه : امیرگونه خان قاجار حاکم و امیرالامرای قراباغ که به حکم شاه در النجق قشلاق کرده بود و بمحافظت آن حدود میپرداخت محمد تکلو که از امرای چغال اغلی سردار رومیه بود با جمعی از ابطال رجال رومیه در کولجه داغ مترصد فرصت جنگ بود فخرپاشا و مصطفی پاشا باگروهی از شجعان رومیه اراده ٔ نخجوان کرده از وان بدر آمدند و مقصود ایشان اضمحلال امیرگونه خان قاجار بودو امیرگونه خان با سواران قاجار و دیگر دلیران نصرت شعار بر لب رود ارس رفته پاشایان رومیه صرفه در جنگ ندیده بباز گشتن آهنگ کردند اما محمد تکلو از رفتن امیرگونه خان بلب رود ارس خبردار شده بخیال دست برد حوالی النجق با جمعی از سپاهیان احمق حرکت نموده بحدود نخجوان آمده امیرگونه خان مراجعت مینمود و ملتزمین رکاب خود را با یدکها و جنیبتهای خویش از پیش روانه کرده داشت . و گمان محاربتی نمیکرد و در اینحال بعضی از سواران مقدمه با محمد تکلو بازخوردند و جنگ درپیوستندو بعضی از ایشان فرار کرده بامیرگونه خان رسیدند و متعاقب ایشان طلیعه ٔ لشکر محمد تکلو پدیدار شد امیرگونه خان با آنکه معدودی سوار داشت بملاحظه ٔ نام و ننگ چاره بجز نبرد و جنگ نداشت و محمد تکلو بیک حمله سپاه قزلباشیه را که با امیرگونه خان بودند در هم فروشکست امیرقاجار تکیه بر لطف پروردگار کرده با معدودی که موجود بودند بمحاربه ایستاد و از طرفین جنگ گرم گردید و بسیاری از قزلباشیه مجروح گردیدند و اسب سواری امیرگونه خان نیز جراحات منکر یافته بیم افتادن داشت مقصود سلطان کنگرلو نیز زخمدار گردید و کار صعب سخت ونیک بد شد درین اثنا غلامان و رکابداران خان قاجار که بحوالی النجق رسیده بودند اثری از وصول خان ندیده متوحش شده بازگشتند و در بحبوحه ٔ جنگ رسیدند رکابدارجنیبت کشیده امیرسوار شد و این معنی را مقدمه ٔ ظفر دانسته و یسر بعد العسر شمرده بافوجی که مراکب آسوده تازه نفس داشتند بر قلب اعدا حمله بردند بضرب سیوف صفوف را بردریدند و ابطال رجال محمد تکلو را بقتل آوردند محمد تکلو زخمدار فرار کرده سر و اسیر و غنیمت بسیار در آن هزیمت بدست سواران قاجار درافتاد با فتح و اقبال بالنجق عطف عنان کرده از آن رؤوس واسلحه نزد شاه فرستاده شاه چند لوله تفنگ رومی و چند رأس اسب را قبول فرموده و درباره امیرگونه خان التفات و توجه بیغایات بظهور آورده و از جمله وقایع این سال که یکهزار و چهارده هجریست آنکه مصطفی پاشا از جانب چغال اغلی بتاخت و تاراج خوی و مرند مأمور شد و چون ایلغارهای شاه عباس را شنیده داشت که از ساوه یک شبانه روز به بروجرد و از اصفهان دوازده روزه به تبریز ایلغامیشی میکند واهمه کرد که شاید از تبریز بیخبر بر سراو آید خود در خوی متوقف شد و امرای محمودی که سلمان بیک خوشاب رئیس آن طایفه بود با جمعی اجناد اکراد بتاختن مرند و غارت کردن آن نواحی مامور کرد جمشید سلطان دنبلی حاکم مرند از عزم ایشان شاه را آگاه کرده شاه عباس اﷲقلی بیک قاجار قورچی باشی سرکار را با بسیاری از قورچیان و دیگر سواران بمقاتله ٔ مصطفی پاشا وسپاهیان اکراد و محمودی فرستاد اما آن طایفه بحوالی مرند آمده اندک دواب و اغنام تنی چند از رعایا را بچنگ آورده درنگ ننموده بمراجعت شتاب گرفتند جمشید سلطان دنبلی منتظر مدد نگردیده و ملاحظه عدد نورزیده سیصد سوار برداشته و مدافعه آنان را سهل پنداشته از قفای ایشان تاخت و سپاه رومیه دو سه دسته شده بودند جمعی بغارت رفته و مصطفی پاشا و سپاهیان بسیار در سه فرسنگی انتظار آنها میبردند بناگاه جمشید سلطان دنبلی با سیصد سوار دچار آنها شده رزمی بیصرفه نمود جمعی سواران بکشتن داد و یک دو برادر بگرفتاری فرستاد و خود ننگ فرار بر خود نهاده چون برق مراجعت کرد درین اثنا قورچی باشی قاجار دررسید و ازین کار با او عتاب وخطاب کرده ولی حاصلی نداشت و رومیه بازگشته بودند وجمعی سواران قزلباش الپاق را تاخت نموده با یکهزار نفر از طایفه ٔ نصرانیه که بمحاربه ٔ سپاه اسلام پیش آمده بودند با نسوان و صبیان اسیر کرده بنظر شاه رسانیدند.
ذکر حال کستندیل خان بن الکسندرخان و کشتن گرگین خان برادر خود را و قتل الکسندر: سابقا سمت نگارش و صورت گزارش یافت که حکومت شماخی و شیروان از جانب شاه عباس نامزد کستندیل خان شد وبا پدر خود الکسندرخان و جمعی از سپاهیان قزلباشیه بگرجستان رفتند که در آنجا بتدارک و تهیه ٔ محاربه با رومیه بپردازند و شیروان را مسخر سازند چون بگرجستان رفتند الکسندر بملاحظه ٔ وقت و تصور مآل درین امر اقبال ننمود و بدفعالوقت و مساهله و مماطله و معاذیر مموهه می گذرانیدندکستندیل مدتی صبوری کرده معلوم شد که الکسندرخان ، گرگین میرزا نام پسر دیگر خود را ولیعهد کرده و او بانتظام امور کستندیل خان و تسلط بر شیروان همداستان نخواهد بود روزی شاه میرخان و علیخان و بکتاش سلطان که از جانب شاه عباس با او مأمور بودند گفتند که در این صورت توقف ما در گرجستان مثمر ثمری نخواهد بود اولی ̍ آنکه باز گردیم کستندیل خان با ایشان نزد الکسندرخان پدر خود آمده که کار خود را بگذراند در باب شیروان سخنان در میان آمد الکسندرخان و گرگین خان اعتنائی باین گفتار نکردند کستندیل برنجید و در نزد قزلباشیه شرمگین شد الکسندر بسخن او گوشی نداده از مجلس برخاسته بدرون خانه ٔ خود رفته گرگین خان نیز او را تنها و حیران گذاشته از قفای پدر بدرون رفت کستندیل از حالت طبیعی بیرون رفته از دنبال برادر بدرون آمده با او عتاب و درشتی آغاز کرد او نیز سخنان درشت گفته کستندیل شمشیر ازنیام برکشیده زخمی چند بر گرگین خان زده او را بکشت و فی الفور بخلوتخانه ٔ پدر رفته با او عتاب کرد پدر او را دشنام داده و در این اثنا از کشتن گرگین باخبر شده و از جانب امرای قزلباش دانسته بکشتن و گرفتن آنها حکم کرده گرجیان در مقام امتثال امراو درآمدند علیخان ملقب بموافق شمشیری برو انداخت وشاهمیرخان باتمام کار الکسندر پرداخت چند تن از ناموران که در آنجا حاضر بودند کشته شدند چون گرجیه دانستند که الکسندر و گرگین هر دو کشته شدند بجز تمکین بکستندیل خان چاره ای ندانستند متابعت گزیدند خزاین و دفاین پدر بتصرف کستندیل خان درآمد و سپاهیان را علوفه و مواجب داده بسفر شیروان رغبت افزود و با ده هزارلشکر قزلباشیه و گرجیه عزیمت شیروان نمود اکثر اعاظم و اعیان باطاعت او درآمدند و سپاه قزلباشیه و شاهمیرخان حاکم شکی که مقدمةالجیش بودند در حدود قبله بامحمدامین پاشا حاکم شیروان جنگ کرده او را بکشتند و محمدامین پاشا و جمعی رومیه قتیل شدند و بقیه بقلعه گریختند و کستندیل و امرای قزلباش بمحاصره مشغول شدند.
رزم کستندیل خان گرجی با محمود پاشا پسر چغال اغلی و انهزام محمود پاشا: چون حاکم شیروان محمود پاشا ولد چغال اغلی سرعسکر اعظم رومیه از کار کستندیل خان و قتل محمدامین پاشا و محاصره ٔ قلعه ٔ قبله ٔ شیروان استحضار یافت عساکر رومیه را که در اطراف پراکنده بودند بشماخی جمع کرده با توپ و عراده و سواره و پیاده بمحاربه ٔ کستندیل خان شتافت و کستندیل خان گرجی جمعی را بر سر قلعه ٔ قبله نهاده با قزلباشیه لشکر رومیه را استقبال نموده در کنار رود آقسو تلاقی فریقین روی داد رومیان جلادت نموده بر برانغار و جوانغار و چرخچیان غلبه کرده قریب بدان بود که صف قول نیز بهم برآید قزلباشیه را جای تحمل و تأمل نمانده سواران قول را با خود حرکت داده میسره و میمنه را از پراکندگی جمع کرده بازگردانیدند و دست بتیر و سنان و شمشیر جان ستان برآوردندمانند کوه پای ثبات افشرده بر رومیه حمله ٔ سخت بردند گرد و غبار بلند و رشته ٔ آمال کوتاهی گرفت سرها برتنها زیادتی نمود مانند برگ رزان بباد خزان دلیران رومیه از اسبها درافتادند شکسته رکاب و گسسته عنان هزیمت را غنیمت شمرده روی بگرداندند و چنان واقع شد که محمود پاشا حاکم شیروان در مقابل کستندیل خان گرجی اتفاق افتاد و خان گرجی قصد او کرده نزدیک بود که طعن نیزه بدو رساند و خود را از زحمت رهاند درین وقت زخمی کاری بر اسب سواری کستندیل خان رسید و محمود پاشااز چنگ آن ببر بلا رها گردید چون قزلباشیه چنین دیدند اسبی بکستندیل خان رسانیده از تعاقب رومیه عنان کشیدند بجمع غنایم پرداختند و درین معرکه هزار نفر از گروه رومیه مقتول شدند و همه ٔ حکام قلعه ها قلاع شیروان را خالی گذاشته از بیم در شهر شماخی که دارالملک شیروانات است جمع شدند الا شماخی و باکوبه و دربند حصنی در تصرف افواج رومیه نماند و چنانکه شاه عباس مقرر کرده بود هر یک از امرای قزلباشیه در دارالحکومه ٔ خود استقلال یافتند و اهالی شیروان منقاد شدند و شرح وقایع گرجستان و شیروان در تبریز معروض رای شاه عباس شد و سرهای قتلی ̍ از نظر گذشت و کستندیل خان بتاج مرصعو کمرشمشیر مکلل و اسب زرین ستام مخلع شد و بامرا نیز التفاتها رفت و ابوتراب بیک بجهة توپ ریزی بشیروان رفت و درین سال برای احتیاط اوقات جنگ وجدال در تبریز قلعه ای مستحکم ساخته شده و شاه عباس بزیارت مرقد جدامجد قطب الاَّفاق شیخ صفی الدین اسحاق اردبیلی قدس سره رفته و در مراجعت از راه اهر و مشکین بمقبره ٔ شیخ شهاب الدین اهری که از اکابر اهل ریاضت و مقامات بود رفته بشرایط زیارت و استمداد همت پرداخته به تبریز مراجعت کرد.
رفتن اﷲ ویردی خان سردار قزلباشیه بر سر چغال اغلی به وان و انهزام چغال اغلی : رای مملکت آرای شاه عباس صفوی بر آن شد که سپاهی بر سرچغال اغلی که در وان انتظار عساکر اروام می برد فرستدلهذا بسرداری اﷲویردی خان قوللر آقاسی سی هزار سوار با جمعی امرای نامدار مامور فرمود چغال اغلی وقتی خبرشد که اسبان رومیه که در مراتع میچریدند بیغمای قزلباشیه درآمد و چرخچیان قزلباشیه از یک منزلی وان قدم دلیری پیش نهاده مصمم نبرد شدند چغال دانست که مقابله ٔ با سپاه قزلباشیه مقرون بصرفه و صواب نیست در قلعه ٔ وان خزیده و طریقه ٔ قلعه داری گزیده پاشایان دیگربا سپاه خود بیرون آمده پشت بر حصاربند وان زده روی بر قزلباشیه نمودند ولی نزدیک نمی آمدند چرخچیان ایرانی اندک اندک آنها را پیش کشیده تا حوالی نیم فرسنگی می آوردند تا سپاه قول و سردار کل نیامده بودند رومیه جسارتی بحرب مینمودند روز دیگر که سپاه قول و علامات سر بسپهر افراشته و طبل و نای و دلیران آهن خای دررسیدند رومیه چون میش از چنگال و دهان گرگ برمیدند چرخچیان قزلباشیه بر سر ایشان تاختند و جمعی را مقتول کردند رومیه راه شهر برگرفته سواران را بحوالی شهر کشیدند بناگاه از برج و باره ٔ حصار بادلیجها و تفنگهای آتشبار رها کردند سواران قزلباشی پروا نکرده چون سمندر در دل شرار و آذر رفتند در کنار خندق جمعی را گردن زده و اسیر کرده باردو بازگشتند چند کس از آن معارف و معتبرین رومیه بود که خندان آقای متفرقه آقاسی و پسرش از آن جمله بودند القصه مظفر و منصور مراجعت کردند و سپاه قزلباشیه در برابر شهر خیمه و خرگاه برپا کرده جابجا آرام گرفتند و خیمه ٔ اﷲویردی خان سردار را در برابر خیمه ٔ سردار رومیه برافراشتند دیگر روز خبر رسید که محمد پاشا مشهور بشش گاو با دو هزار سوار بنزد چغال اغلی می آید قرچغای بیک و بعضی دلیران ایران بر سر او تاخته جنگی قوی کردند و جمعی را مقتول ساختند و بسیاری اسیر گردیدند زخمی منکر بر محمدپاشارسیده زنده بدست آمد ولی بواسطه جریان خون از راه به منزل نرسیده درگذشت و در روزی که قرچغای بیک با سواران قزلباش از اردو بیرون میشد رومیه گمان کردند که بغارت میروند و امروز اردوی قزلباشیه خالیست لهذا قدم دلیری پیش گذاشته و بر اردو آمدند اﷲویردی خان که احتیاط این کار را کرده بود و قراولان معین و مستعد رزم داشت حکم بجنگ داد رزمی بزرگ به ظهور آمد و سپاه رومیه انهزام یافته روی بشهرستان کردند چون بازدحام از یک دروازه درون شدن خالی از تعطیل و تشویش نبود از کنار خندق روی بدروازه ٔ دیگر نهادند و قزلباشیه برآنها حمله کرده و جمعی را بکشتند و جمعی را اسیر کردند و بسیاری به خندق درافتادند و بعضی بباغات حوالی شهر متفرق شدند تا بحدی که اهالی اردوبازار پنجاه کس از سواران رومیه در میان باغات اسیر کرده باردوی سردار ایران آوردند و همه را گردن زدند دیگر رومیه تمنای خروج از دروازه و برابری با سپاه قزلباشیه ننمودند چغال اغلی دست خود را از هر چاره کوتاه دیده توقف در شهر وانرا مایه ٔ محصوریت خود دانسته بدریاچه ای که یک طرف آن بقلعه قریب است و سابقاً بدان اشاراتی شدکه آن را بحیره ٔ ارمن نامند درآمده با جمعی رفقا درسفاین نشسته بجانب موش روانه شد لهذا چغال اغلی بتزویرات ابن آوی از چنگ پلنگان قزلباشیه بدر رفت و اﷲوردی خان شرح حال بشاه عرضه کرد و جمعی سپاه تا عادلجوازو ارجیش رفته از او اثری بظهور نه پیوست و شاه در هنگام خروج از تبریز واراده ٔ وان از این اخبار مسرت آثار اطلاع یافت و اﷲوردی خان در حوالی خوی و چالداران مظفر و منصور با اسرا و سرهای رومیه بحضور شاه آمد و خندان آقای متفرقه آقاسی با پسرش سعادت بخش بحاکم قراچه داغ سپرده شدند و بحکم شاه عباس قلعه ای مستحکم در خوی بنیاد کردند کوتوالی قلعه و اولکای خوی بسیدی سلطان خبوشلو مفوض شد و در این ایام شیخ احمدآقا که سابقاً داروغه ٔ قزوین و مردی سفاک و بیدین بود از غایت غرور مردی را بکشت و بحکم شاه بقصاص رسید و منصب و سپاهیان او به پسرش شحنه بیک تفویض یافت هم درین ایام خبر فوت باقی خان حاکم ترکستان و جلوس ولیمحمدخان برادرش در بخارا بر مسند خانیت ماوراءالنهر رسید.
ذکر مخالفت امرای اکراد محمودی و تحصن مصطفی سلطان درقلعه ٔ ماکو و تاخت و تاز سپاه قزلباشیه ایل محمودی و اکراد را: و درین اوقات که هوا اعتدالی یافت شاه به تنبیه بعضی اکراد محمودی که در پسک و ماکو متمرد بودند عزیمت فرمود و مصطفی سلطان حاکم ماکو با اقربای خویش در قلعه متحصن شدند و ماکو از قلاع مشهوره ٔ آذربایجانست که در پای کوه و میانه ٔ دره واقع است و هیچ صاحب شوکتی بتسخیر آن قادر نبوده و جز یکه تاز طارم چارم دیگری از تیغ زنان گیتی بضرب شمشیر آن حصار را تسخیر ننموده . بیت :
تو گفتی كه تن بد مگر چرخ ماه
مراو راسر آن کوه و آن دژ کلاه .
و قلعه ای دیگر در دامنه ٔ آن کوه داشتند که استحکام داده خیول و احمال و اثقال خود را در آنجا گذاشته حارس و حافظبرآنجا گماشتند شاه طوایف قراداغلو مقدم را بتسخیر قلعه ٔ دامن کوه و غارت مواشی و مراعی وایل و الوس آن گروه مأمور کرد در اندک مدتی آن قلعه را محصور و مفتوح کردند و هر چه یافتند بغارت بردند و جمعی بر سرطوایف محمودی رفته چندان دواب و اغنام بیاوردند که گوسفندی به نیم درهم که پنجاه دینار عراقی باشد و گاوی بدو درهم فروختند و شاه بحوالی نخجوان که فیمابین راه ارزنةالروم و راه وان است انتظار قدوم سپاه روم همی کشید و کستندیل خان حاکم گرج و شیروان چون بشرف اسلام مشرف شده بود مطبوع طباع اهالی گرجستان نگردید وقطع نظر از این امر قتل پدر در هیچ ملتی محمود نیامده طوایف گرجیه با یکدیگر معاهده نموده بالاتفاق شبی در خیمه ٔ کستندیل خان ریختند و کستندیل خان بگریخته اردو بهم برآمده گرجیه دو نفر از نبایر الکسندرخان بدست آورده اردو را شکسته روی بگرجستان نهادند و قزلباشیه و کستندیل منهزم شده اما از رود ارس گذار نکرده باردوی همیون پادشاهی در نیامده باردبیل رفته از آنجاقصد گرجستان کرد و کار محمود پاشا والی شیروان قوتی تمام پذیرفت و اهالی گرجستان عریضه ای بشاه عباس فرستاده از سوء سلوک کستندیل شاکی شدند و طهمورث بن داودخان را بپادشاهی خود خواستند و شاه بنا بر استمالت گرجیه قبول فرموده بایشان مناشیر و احکام فرستاد و کستندیل بخودسری بگرجستان رفته در محاربه ٔ گرجیان مقتول شد و حکومت گرجستان بر طهمورث خان مقرر شد و خبر مراجعت چغال اغلی وزیر اعظم رومیه دررسید و اردوی شاهی دردره یکفرسنگی صوفیان تبریز اقامت فرمود.
ذکر مراجعت سنان پاشای چغال اغلی وزیر اعظم روم با سپاه بیشمار بتسخیر آذربایجان و انهزام یافتن رومیه از قزلباشیه : چون خبر بازگشت سنان پاشای صدراعظم مشهور بچغال اغلی بتحقیق پیوست و اتفاق پاشایان و بیگلربیگیان و میران سنجق و اکراد متفرق و میرشرف خان حاکم جزیره و پسر و برادر زکریاخان و میران محمودی و بطحی و سایر قبایل بمرافقت و همراهی او واضح گردید شاه عباس بجانب خوی وسلماس حرکت فرمود و در خوی سرادق اقبال و خیام جلال راه عبور بر صبا و شمال مسدود کرد و پیربداق خان حاکم تبریز را بشهر مامور فرموده که طریقه ٔ حزم مرعی داشته قلعه و شهر را منظم کند و او فرمایشات پادشاهی رابانجام رسانید قراولان قزلباش بحوالی اردوی رومیه رفته در اوقات کوچ و اتراق و نزول و ارتحال عسکر رومیه را بدقت سنجیده و تخمیناً از یکصد هزار متجاوز دیده معالقصه شاه بطرف مرند آمده بر محلی از قلل جبال شامخه برانده بنظر تأمل اردوی رومیه را تماشا فرمود، کمتر از صدهزار نبودند و از هر حیثیت در سامان و اسباب و استعداد جنگ کمال آراستگی داشتند شاه تکیه بر فضل و رحمت ایزدی کرده «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اﷲ» را پیشنهاد همت عالی بنیاد ساخته اﷲویردی خان بیگلربیگی فارس را بسرداری و سالاری سپاه کینه خواه قزلباش مامور کرده که خود پیوسته در قلب و قول بوده باشد و ذوالفقارخان روملو و گنجعلی خان حاکم کرمان و سایر سلطانان میرمقدم چرخچی و منقلای سپاه قول باشند امیر گونه خان قاجار را در میمنه ٔ میمون و جمعی امرا را میسره ٔ همیون مقرر فرمود و پس از سپارش سردار مذکور و قشون های مامور از موکب نصرت کوکب پادشاهی در جنبش آمده چون دریای آرمیده بتمکین و وقار رفتار گزین شدند اﷲویردی خان در حوالی قریه ٔ صوفیان نزول کرده شاه نیز بجهة تماشای کارزار و استظهار لشکر نامدار از دنبال حرکت فرمود و بنزدیکی آمده بر فراز قله با جمعی سواران کوه ثبات بایستاد و آنروز که سه شنبه ٔ بیست و چهارم جمادی الثانی سنه ٔ
1014 هَ . ق . بود در آن صحرا جنگ بزرگ سلطانی فیمابین رومیه و قزلباشیه اتفاق افتاد و شاه عباس خود در طرف دست راست سپاه برفراز قلل در تدابیر صائبه و ملاحظات صافیه بامداد و تعاون سپاه اشتغال میکرد قرچغای بیک را که در اصابت رای و شجاعت نفس منفرد بود با جمعی به معاونت منقلای لشکراﷲویردی خان روانه کرد و قنبربیک استاجلو را نیز با برخی سواران بتقویت قرچغای فرستاد بعد از غایت لوازم تدابیر تکیه بر فضل خالق قدیر کرده بتوکل و تسلیم صابر شد اما از آن طرف سرعسکر رومیه با سپاه بیشمار وجیش گردون طیش خونخوار همی آمد تا بحوالی قلعه ٔ سیس شش فرسنگی تبریز رسید در آن محل نزول نموده باستحکام بنیان محاربه استقدام ورزید عراده و زنجیر را بطرزیکه قاعده ٔ مقرره ٔ رومیه است از جانب برابر لشکر قزلباش بیکدیگر اتصال داد و حصنی آهنین بر پای کرد ینگیچریان باتوپ و تفنگ در پشت عراده مصمم جنگ شدند و پاشایان عظیم الشأن با عساکر خود فوج در فوج و کتیبه درکتیبه و سنجق در سنجق و حزب در حزب از اردوی بزرگ بیرون آمده در برابر سپاه قزلباشیه صف آرائی نمودند. کوسه صفر بگلربگی ارز روم و عثمان پاشا حاکم شام و علی پاشای ملقب به زنجیر قرن منقلای سپاه رومیه شده در نهایت دبدبه و غایت کبکبه چون کوه آهن بایستادند شاه عباس تعجیل در منازعه را جایز نمیدانست و انتهاز فرصت میکرد و به امرا پیغام میفرستاد که جنگی بیصرفه ننمایند و چون امرای رومیه اقدامی در قزلباشیه ندیدند خیرگی کرده قدم جلادت پیش نهادند قرچغای بیک و قنبربیک از اسبان پیاده شده با همراهان در پناه اسبان بماندند و گلوله مانند تگرگ بر ایشان بارنده شد و باﷲویردی خان پیغام دادند که درنگ مامزید شتاب رومیه شده و صرفه ٔ کار از دست بیرون خواهد شد؛ اری الحلم فی بعض المواضع ذلة. چون شاه از صورت حال استحضار یافت با سپاه قلب از مقام خود حرکت کرده رخصت جنگ داد و جمعی را با علی قلی خان شاملو بمیانه ٔ پاشایان منقلای و اردوی سردار بکارزار فرستاد که قوت سپاه رومیه همگی بیکسوی منجر نگردد واﷲ قلی بیک قاجار و قورچی باشی را بمعاونت او مامور کرد و ساعت بساعت بسوار و سپاه و کرنا و کوس دو جانب امرا را مدد و معاون تازه بتازه میفرستاد سپاهیان رومیه که بر حوالی تل با قرچغای بیک برابر شده بودند فغان کرنا و هیاهو و گرد و غبار از طرف اردوی سردار بنظر درآوردند متوهم شدند که مبادا سپاه قزلباشیه از قفای آنها درآیند و فیمابین ایشان و اردوی سردار حایل شوند و مدد ایشان را مانع آیند عزیمت کردند که آهسته آهسته خود را باردو اقرب سازند و ازدو جانب احتیاط ورزند تابجانب دنبال و قرب اردو میل کردند قرچغای بیک و همراهان او از حوالی پشته مانندسیلاب مرگ بیکباره اﷲاﷲ گویان جلو ریز خود را بر صف سواران رومیه زدند اﷲویردی خان سردار نیز از آن سوی حمله کرده سپاهیان برانغار و جوانغار و قول و منقلای با سپاه رومیه درآویختند کار از ناوک و نیزه درگذشت وبشمشیر و خنجر رسید تلهای کشته در دشت صاف ظاهر آمدو جویهای خون در فرغر خشک روان شد خروش توپ و تفنگ از اطراف اردوی چغال اغلی بر افلاک میرسید و نفیر کوس و نای از سپاه قزلباش در کوهسار چون رعد می پیچید گردو خاک پرده ٔ انظار و مانع ابصار بود بجز برق شمشیر و بارش خون چیزی بر دیده جلوه نمی کرد. بیت :
ز بس گریه چشم فلک نم گرفت
ز بس کشته پشت زمین خم گرفت
بهر گام بی تن سر ترک دار
بر افتاده چون مجمر زرنگار
فکنده سر نیزه ٔ جان ستان
یکی را نگون دیگری را ستان .
سپاه رومیه متوحش گشته پای قرار ایشان بی ثبات گشت و راه فرار ایشان بی نجات ماند راه بباز گشت اردو نیافتند ناچار سراسیمه بوادی و روستا شتافتند مردمان گمنام چندان کشته شدند که رومیه نیز ندانستندی و نشناختندی اما معارف پاشایان و حکام جلیل الشأن و سرداران و بیلگربیگیان بسیار بودند که برخی در کارزار طعمه ٔ شمشیر آبدار شدند و بعضی منهزم گردیده گرفتار آمدند کوسه صفر بیگلربیگی ارض روم که از مشاهیر و شجعان زمان بود در آن مصاف مقتول گردید همچنین علی پاشای زنجیرقرن و عثمان پاشا بیگلربیگی شام و قریب بهفتاد تن از پاشایان و سنجق بیگیان و میران نامی کشته و گرفتار شدند و مصطفی پاشا وزیر دویم دولت عثمانی و شیراحمدپاشا حاکم قارص و قوچی خان کرد برادر غارتگرخان و محمد بیک پسر خندان آقای متفرقه باشی زنده بدست آمدند و تا هنگام غروب معرکه نبرد از رونق نیفتاده بود شیران مردخای و نهنگان شیرربای از دنبال هزیمتیان همیرفتند و سر و اسیر همیگرفتند تا کار بجائی رسید که آن شب تار جمعی از اهل فرار بروستا و قرای تسوج و سایر مواضع درافتاده ایشان را اسیر کرده بحضور می آوردند معالقصه چون شب درآمده بود شاه در آن حوالی نزول فرموده بمشاعل زرین و سیمین سرادق پادشاهی را چون عرصه ٔ افلاک از ثواقب کواکب رنگین ساختند و از سرهای بریده پیشگاه شاه را باغی پر نار شکافته و شکسته کردند و امرا هر یک از رزمگاه بازگشته بر بساط محفل ارم مشاکل آرمیده بالطاف و اعطاف شاهانه اختصاص می یافتند شاه پیمانه ای چند از راح بسر درکشیده عرصه ٔ رزم را بمجلس بزم تبدیل کرده و از کوهه ٔ زین بگوشه ٔ مسند تحویل فرموده و مقارن این حال که هر کس اسیر و سر می آورد یکی از قورچیان استاجلو که حقیرالجثه بود اسیری قوی هیکل با دست گشاده بحضورآورده شاه باو انعامی فرمود از حال اسیر استفسار کرده مرد عظیم الجثه پاسخ داد که از طایفه ٔ مکریم شاه فرمود که او را برستم بیک مکری بسپارند که هر چه خواهدکند و بصحبت دیگران توجه فرمود آن مرد مکری چنان دانست که حکم بقتل او شده دل از جان برگرفته بغتةً خنجر برکشیده بر شاه حمله کرد شاه وقتی متوجه شد که نیش خنجر قریب به پیکر شاه شده بود تجلد فرموده بی اضطراب دست آن مکری را بگرفته مکری خود را بقوت تمام بر روی شاه افکنده در تلاش درآمدند حاضران از غایت دهشت مبهوت مانده چراغ فرونشسته امرا برخاسته برگرد شاه ستاده شمشیرها کشیده ولی چون خفتان مکری و شاه بیک گونه بود و در یکدیگر پیچیده زیر و زبر میشدند امرا میترسیدند که شمشیر بر شاه آید و دست فرود نمی آوردند تا بخت مدد کرده شاه بر آن دیوسارغلبه کرده زانو بر سینه اش نهاد و خنجر از دستش بیرون آورد چاکران او را گرفته قدری واپس بردند شمشیر در او نهادند تن پیلوارش ریزه ریزه کردند و شاه بهمان متانت که نشسته بود بتجرع اقداح از دست ساقیان ملاح اشتغال فرمود و در اواسط شب باردوی خوابگاه که یکفرسنگ مسافت داشت مراجعت فرموده تا علی الصباح بغنود.
ذکر متفرق شدن اردوی سرعسکر رومیه و غارت کردن آنها و رفتن چغال اغلی و از غصه جان دادن او: دیگر روز معلوم شد که توقف سنان پاشا با عراده و توپ بانتظار آمدن جان فولاداغلی سردار عساکرحلب است که از دنبال با پنجهزار سوار باعانت سردار خواهد آمد شاه عباس دانست که اگر مددی بسردار رومیه برسد بقوت جنگ عراده و توپ و تفنگ مایه ٔ مزاحمت دلیران قزلباشیه خواهد بود جمعی بر سر جان فولاداغلی که قریب بطسوج رسیده بود فرستاده و میرشرف حاکم جزیره را به پیغام مودت فرجام از پهلوی سردار بحرکت درآورده رفتن میرشرف و انهزام خان فولاد همهمه و واهمه ای غریب دراردوی سردار افکند چنان متوحش و مضطرب بر هم خورده فرار کردند که تصور آن نتوان کرد شب هنگام از صرصر سبقت ربوده احمال و اثقال بگذاشته به وان روان شد و بسیاری راه گم کرده باطراف افتادند و گرفتار آمدند و حوالی صبح مردم مطلع شده باردوی سردار ریختند خیام برقرار و قیام و مجالس مفروش و صنادیق مرتب و ستور و اجمال در حوالی بار خفته و فرصت حمل و نقل نکرده بودند. پیری بیک بخرگاه خاصه ٔ سردار رفته نظاره کرده که پاره ای زر مسکوک سرخ و سفید در آنجا ریخته و انگشتری سنان پاشا بر کنار مسند افتاده و شمشیر مرصعی که سرعسکر و وزرا در پهلوی خود نهند در آنجا نهاده بصندوقخانه رفته همه را جابجا چیده دید و درها مقفل کرده یافت . یک قطار شتر از اشتران آنجا بار کرده باردوی شاه آورد مردی دیگر بدانجا رفته اسباب بسیار یافته از جمله یرلیغ سرداری سنان پاشا بود که منشیان روم نگاشته و در کمال تزیین اتمام یافته در آنجا افتاده معلوم شد که در رفتن و فرار کردن کمال اضطراب و دهشت و تعجیل داشته اند الحاصل موازی صد توپ و ضربزن که نتوانسته بودند بهمراه برند بتصرف توپچیان شاه عباس درآمد وبجز این هر چه نصیب غازیان نصرت کسیب شد بدیشان بخشید و دیناری از کسی نگرفت و شاه بجانب سلماس حرکت فرموده تمام رؤسا و حکام آن صفحات بحضور پادشاه درآمدند و بخلاف سابق اظهار ارادت کردند از جمله مصطفی بیک محمودی صاحب قلعه ٔ ماکو شمشیر بگردن افکنده شرمسار بحضرت شهریار آمده همچنین حاکم خوشاب و امیرخان چولاق وزکریاخان چگنی همه بخدمت آمدند و مورد التفات پادشاهانه شدند با خلعتهای خاص و کمرشمشیرهای مرصع مرخص گردیدند و سنان پاشا بوان رسیده در آنجا نیز توقف ننموده بدیاربکر روی کرد و پسرجان فولاد حاکم حلب را که بحمایت او نیامده بود در راه بکشته طایفه ٔ او نیز عاصی شده برفتند و چغال اغلی
0از این هزیمت چنان بیقدر و قیمت شد که مدقوق گردیده باندک روزی بمرد و حسرت تسخیر تبریز و آذربایجان را بعالم باقی برد و شاه بعضی امرا را رخصت منازل خود داده و حکام فارس و خراسان رابمرکز حکومت خود فرستاد با بعضی از سپاهیان باردبیل رفته بعد از زیارت شیخ صفی الدین اسحاق و آبا و اجداد بزرگوار بکنار رود ارس رفتند و بعد از رمضان قصد گنجه فرموده منزل بمنزل میرفتند و گرجیه ٔ کاخت در کورک آمده استدعای طهمورث بن داودبن الکسندرخان که در رکاب بود کردند شاه او را طهمورس خان نموده خلعت داده با گرجیان بحکومة گرجستان فرستاد و در آغاز تحویل حوت در حوالی گنجه آمده قریب بمزار شیخ نظامی گنجوی صاحب خمسه رحمة اﷲ علیه مخیم عساکر نصرت مآثر گردید و بتدارک ریختن توپ قلعه کوب و سایر لوازم امر شاهانه جاری گردید و در این ایام خبر رحلت پادشاه هندوستان جلال الدین محمد اکبرشاه بابری گورکانی و جلوس شاهزاده سلیم بعرض پادشاه ایران رسید درآغاز سال فرخنده فال یونت ئیل یکهزار و پانزده که سال بیستم جلوس شاه عباس بود عیدنوروز فیروز در ملک قراباغ بترتیب و زیور و زیب وقوع یافت و در حوالی مزار شیخ مذکور لوازم و شرایط جشن و سور بظهور آمد و سپاه قزلباشیه از اطراف و اکناف ممالک محروسه بتدریج در گنجه اجتماع کرده بمحاصره ٔ شهر اشتغال جستند و عساکر رومیه که در گنجه بودند بجهة اعلای کلمه ٔ نفاق و تسدید ابواب وفاق رستم سلطان سوکلن را که چندی قبل اسیر کرده بودند مقتول نمودند و در قهر و غضب مزاج پادشاه فزودند و یکی از سادات عالی نسب مازندران که قرابت با سادات سلسله میر بزرگ جد امی شاه عباس داشت و در آنجا بود نیز بشهادت رسانیدند و مدت سه ماه از طرفین تنور مصاف گرم بود و دوبار رومیه برسنگرها ریخته چند کس را بقتل آوردند درین ایام اﷲویردی خان حاکم فارس با سپاه آن سامان دررسید و در طرف شرقی گنجه منزل گزید.
در ذکر محاصره و تسخیر قلعه گنجه و گرفتاری محمد پاشای عثمانی و سایر اهالی گنجه : بحکم پادشاه گیتی پناه سپاه قزلباشیه از اطراف گنجه سیبه ها را پیش برده و نقبها را از خندق گذرانیده بزیر بروج و باره رسانیدند و از جانبی قریب بپانصد زرع دیوار قلعه را خالی کردند چوبها و ستونها در آن تعبیه کرده چوبها را آتش زدند ستونها سوخته و افروخته گردید دیوار حصار منهدم آمده ثقبه ها در آن بظهور رسید رومیه ٔ قلعه هجوم کرده که سد آن باب مفتوح نمایند از تواتر گلوله های توپ و تفنگ و تهاجم مردان عرصه ٔ جنگ صورت امکان نیافت قورچیان جلادت پیشه ببرج چهارطاق یورش برده بر فراز آن برج استیلا و استعلا یافتند رومیان بنفطاندازی و آتشبازی درآمده موی و روی بعضی را سوختند هنگام عصر ببروج دیگر عروج کرده از دست رومیه بیرون آورده و صد و پنجاه نفر از اهالی قلعه زخمدار گردیدند و هفتاد کس کشته شدند محمدپاشا حاکم قلعه همچنان رومیه را ترغیب بقلعه داری مینمود وقتی خبردار شد که قزلباشیه قلعه را تصرف کرده اند در این وقت تاسف و تلهف سودی نداشت پاشا واهالی قلعه ناچار بیرون آمده اظهار انفعال کردند چون سابقاً از شاه بدیشان پیام و نامه رفته بود و آنچه صلاح حال آنها بود اظهار فرموده اثری نبخشید کسی را مجال تشفع و توسط آن طایفه نبود لهذا بعد از فتح قلعه ٔ گنجه دو هزار و پانصد کس از قلعگیان عرضه ٔ شمشیر تیز گردیدند و محمد پاشا را بمازندران روانه فرمود که ورثه ٔ سید مازندرانی قصاص نمایند و شعرا تاریخ فتح گنجه گفتند و از آن جمله : «تاریخ فتح گنجه کلید شماخی است »، از طبع موزونان صادر شد و چون مردم قراباغ از رفتار و هنجار حسنخان قاجار شکایتی راندند شاه حکومت و ایالت آن بلاد را بمحمدخان زیاد اغلی قاجار دادو روی بجانب تفلیس نهاد.
در ذکر تسخیر قلعه ٔ کوری و تومانس و تفلیس . رفتن شاه عباس بتماشای شهر تفلیس محمدپاشای قزاقلو حاکم شهر کوری که از دولتخواهان رومیه بود چون از حرکت اردوی پادشاهی اطلاع یافت عریضه و فرستاده روانه ٔ خدمت اعلی کرده اظهار ارادت نمود و خود نیز شرفیاب حضور والا شد و بمراحم خاص اختصاص گزید و مقالید قلعه کوری را بملازمان شاهی سپرد و بتصرف قزلباشیه درآمد شاه بقلعه تومانس عزم کرد آن نیز بتصرف درآمده رومیه بعضی مطیع و برخی مرخص شده برفتند چون رودخانه ٔ الکیت گرجستان محل نزول شاه گیتی ستان شد عبداللطیف پاشای حاکم تفلیس بی خدعه و تدلیس اطاعت و ضراعت پیشه کرده علی قلیخان شاملو بدانجا رفته تفلیس را تصرف نموده و پاشا را بدربار شهریار آورد مورد التفات و مخلع و مرخص شده برفتند و شاه عباس بتماشای آن قلعه ٔ سپهراساس روانه ٔ تفلیس گردید.
در ذکر شهر تفلیس و سایر وقایع آن ملک نفیس : مخفی نماناد که تفلیس از اقلیم پنجم واکنون دارالملک گرجستان است و قلعه ٔ تفلیس در دامنه ٔ کوهی بلند واقع است و نارین قلعه در جانب اعلای آن جبل در کمال علو است رودی در میان آن شهر جاری است که از جانب غربی آمده بجانب شرقی جاری میشود و آن رود خوشگوار روان در جوار شیروان با آب رود ارس اتصال جسته ببحر خزر میریزد. اما بحوالی تفلیس که میرسد پیچیده شده چنانکه گوئی از شمال آید و بجنوب رود و درهمان حوالی قلعه از جانب جنوب گردیده و بطرف شرقی افتد و در حریم شهر و قلعه که آب گذار است زمین سنگ بستی مرتفع واقع شده و در مقابل آن کوه بلندی پیش آمده تخته پلی در کمال استحکام در آنجا ترتیب یافته که بولایات گرجستان از تفلیس بدان تخته پل عبور کنند و رودخانه بآن عظمت که از انهار مشهور آفاقست در زیر آن تخته پل میگذرد و بلده ٔ تفلیس در جانب غربی آن تخته پل افتاده چشمه های بسیار و عیون بیشمار از آنکوه جریان مییابد که تخمیناً هشتاد چشمه ٔ آن آب گرم است و در زمان هر یک از سلاطین نصاری و مسلمان بر فراز هر یک از آن چشمه های آب گرم گنبدهای رفیع ساخته شده و حمام مردم آن دیار بدان گرمابه ها انحصار دارد چند حمام در درون قلعه است و بیشتر در بیرون و ارتفاع بروج قلعه مذکوره در آن وقت در نهایت علو بوده و سلاطین را تسلط بر آن دست نداده زیرا که از سه طرف آن کوههای بلند سر بفلک کشیده است و در یک سوی آن رودخانه ٔ کر می گذرد بدین جهة مکانی که لشکر تواند ماند و آن را محاصره کرد صورت وقوع و امکان ندارد و رود کر از جبال گرجستان و ارمن برمیخیزد و آب اطراف در آن میریزد و چنانکه ذکر شد از میان شهر تفلیس گذشته از کنار ملک اران عبور کرده داخل رود ارس میشود و از کنار سالیان گذر کرده بدریای مازندران و حاجی ترخان که نامش بحرخزر است میریزد و شمالیش خاک شیروان و جنوبیش زمین مغان است معالقصه سکنه ٔ آن شهر اغلب نصاری و گرجی ارمنی و قلیلی مسلمان بوده اند وکلیسیا در آنجا متعدد بوده است و در این ایام که شاه عباس در آنجا بوده گرگین خان ولد سمیونخان والی کارتیل درگذشت و لوارصاب فرزنداو را که جوانی چارده ساله بود بخدمت شاه آوردند و او را بجای پدر خان و والی گرجستان کردند و بهمه ٔ اعاظم و اعیان و میرزازاده های گرجستان از جانب شاه عباس خلعت و التفات بیقیاس مبذول شد و کوتوالی تفلیس بمحمدسلطان شمس الدینلو مخصوص گشت و شاه مراجعت فرموده بتسخیر شیروان و تعمیر ایروان قصد و عزم ثابت کرد و از راههای صعب بمدت ده روز بگوگچه تنگیز نزول اجلال اتفاق افتاد و امرای هر مملکت و سپاهیان هر ملک دررسیدند مجموع امرا و سپاه اﷲویردی خان حاکم فارس و سردارخاص مأمور بتعمیر قلعه ٔ ایروان شدند و اﷲقلی بیک قورچی باشی بانجام آن خدمت متصدی گشت و شاه با جمعی مخصوصین از ساحل گوگچه تنگیز شکارکنان بطرف نخجوان توجه فرمود و درین اوقات بعضی نوشتجات در باب مصالحه از دولت عثمانیه دررسید اجمال آن تفصیل این که از جواری حرم شاه طهماسب گلچهره نام پرستاری گرجیه بعد از رحلت شاه و آزادی خویش با سمیونخان والی گرجستان همیزیست چون سمیون اسیر شده بروم رفت مادر سمیون گلچهره راکه زنی عاقله بود نزد سمیونخان فرستاد گلچهره گرجیه ٔ مذکوره در خانه ٔ والده سلطانمحمدخان خواندگار راهی داشت درین ایام که محاربه ٔ ایرانی و رومیه واقع شد و هزیمت بچغال اغلی درافتاد بعضی مفاسد دیگر در دولت روم روی داد که در این وقت منازعه با دولت ایران مصلحت حال خواندگار نبود و اظهار مصالحه را از آن جانب دلیل بر ننگ و وهن دولت میشمردند لهذا باشاره ٔ درویش پاشا وزیر اعظم والده ٔ سلطان مراسله ای بعمه ٔ شاه عباس نگاشته و گلچهره از جانب سمیون خان آن نوشته وسایر مراسله ها را برداشته بایران آورد و چاوشی رومی نیز با وی آمده بود عریضه ٔ سمیونخان که باشاره ٔ صدر اعظم درویش پاشا نوشته بود شاه بخوانده جوابی صریح داد. مضمون آنکه بهمان مصالحه که فیمابین سلطان سلیمان خان وشاه طهماسب بود برقرار باشد مع القصه امیرگونه خان قاجار که بتاخت بلاد رومیه رفته بود تا عادلجواز و وان تاخته مراجعت کرد از امرای اکراد آن صفحات عبداﷲ بیک محمودی حاکم خوشاب و زینل خان حاکم قراحصار و مصطفی بیک حاکم ماکو و زینل حاکم چورس همه بخدمت شاه آمده و فرستادگان پاشایان و میرسنجقان توابع روم همه با عرایض چاکرانه بحضور شاهنشاه زمانه شرفیاب شدند و بجهة میرشرف خان و زکریاخان خلعت التفات شد و شاه باردوباد آمده بعیش و شکار تفرج پرداخته .
در ذکر آمدن شاه عباس به اردوباد تبریز: اردوباد قصبه ٔ دلنشین و آباد در جانب شمالی رود ارس در دامنه ٔ کوه قبان واقع بوده و بخوبی آب و هوا و وفور چشمه های خوشگوار معروف و خلقش چند بار بقتل عام رفته اند و طایفه ٔ نصیریه از دودمان استادالبشر خواجه نصیرالدین محمد طوسی قدس سره العزیز که در آنجا میزیسته اند صدمات خورده اند و حاتم بیک اعتمادالدوله وزیر شاه عباس از آن ولایت بوده که قریب بیست سال باستقلال وزارت ایران نموده و چون شاه باردوباد رسید روزی چند گماشتگان اعتمادالدوله بخدمات کمر همت بستند و بعیش و عشرت گذشت و امرای قزلباش از تعمیر ایروان فراغت یافته بانجمن حضور پادشاهی شتافتند وبعد از روزی چند از راه دره علی که راهیست محتوی برمضایق جبال قشون پادشاهی بتدریج رفته در جلکای جولدر و برکشاط مجتمع شدند و پس از ده روز شاه عباس از همان راه بتماشای قلعه ٔ ایروان روان شد و انتظامی تمام در امور آن ساحات داده یاساق یورش شیروان فرمود و محمد بیک روملو باستمالت آنها روانه شد عظمای رومیه و شمس الدین پاشا که اصلش از شیخ زادگان شیروان بود بحیله مهلت خواستند که مددی از عثمانیه بایشان رسیده باشد پادشاه بمضمون «ارباب الدول ملهمون » منظور آن را دانسته بعزم شیروان حرکت فرمود در سیم رمضان در کنار آب کر نزول نموده چو شیروانیان جسرجواد را بریده بودند و در آن حوالی گذار دیگر نبود شاه اغروق را درین سوی کر گذاشته کوچ داده بقراسو منزل گزیدند از راه عقبه یا سلمال ببلده ٔ شماخی متوجه گردیدند و بازماندگان اغروق و بنه بمشقت بسیار از آب گذار کردند و اردوی کیوان پوی در حوالی قلعه ٔ شماخی خیمه ٔ سراپرده بر پای نمودند بواسطه قلت علیق الدواب بیشتر ستور و اجمال و خیول اهالی اردو بمراتع و مرابع کنار آب کر مرخص گشتند و قرب دو سه ماه چهره ٔ خورشید در نقاب سحاب نهفته بود و از کثرت باران در خیام اردو عبور یاران متعذر بود مع هذا شاه ببازدید حصار و اسباب محاصره و کارزار اشتغال میفرمود.
در ذکر محاصره قلعه ٔ شماخی دارالملک شیروانات و یورش بردن امرای قزلباش بر تسخیر آن قلعه : بر دانشوران دقیقه یاب مستور مباد که شماخی که دارالملک شیروانست فیمابین دره ای واقع شده و کوهی که بر جانب شمال است محل سرا و عمارات حکام و سلاطین ذوی الاحترام آن ولایت بوده و ارض آن مکان بالنسبه باراضی شهر ارتفاع کلی دارد و رومیان هر یک خانه را قلعه ای ترتیب داده هر دو را بیکدیگر متصل کرده و در قلعه ٔ طرف شمالی که محلی مرتفع است بروج عالی اساس گردون مماس از سنگ و آهک ساخته اند که از غایت ارتفاع با قله ٔ ایوان کیوان برابری کند و از کمال استحکام و تشیید کلنگ و میتین حدید بضربه های شدید در آن رخنه نیفکند و از طرف شمالی و برابر این بروج عالی نزدیک بردن سیبه و محاصره ٔ قریبه کمال امتناع دارد و گویند این شهر از ابنیه ٔ نوشیروان و از اقلیم پنجم بوده و ملوک آن چنانکه سبق ذکر یافت سلسله ٔ خود را بنوشیروان منسوب میکنند علی ای حال شاه عباس بنظر تعمق و تدقق آن قلعه را ملاحظه کرده جانب شمالی بجناب اﷲوردی خان و جانب غربی باﷲقلیخان قورچی باشی قاجار سپرده شد و سیبه اطراف دیگر بذوالفقارخان و لشکر آذربایجان محول گردید و بعد از ایشان سیبه گنجعلیخان حاکم کرمان و همچنین بعلیقلیخان اشیک آقاسی و دیگر امرا قسمت یافت و بحفر و نقب مشغول شدند و از غایت سختی زمین ، مصراع :
شکست تیشه ٔ حفار و بازوی نقاب .
و شاه ایالت شیروان را ضمیمه ٔ امیرالامرائی ذوالفقارخان قرامانلو فرموده او را باهتمام در تسخیر شماخی تأکیدات فرموده سپاهیان اسبان خود را از علفزار بخواسته بنای محاربه نهادند و سیبه ها را از اطراف بقلعه قریب کردند و اهالی قلعه مانند ماهی بی آب در شبکه ٔ اضطراب فروماندند چون خبر محاصره ٔ شیروان به مسامع اهالی بادکوبه رسید تشویش خاطر یافته بتفکر مآل خود افتادند و ابواب حزم و دوربینی بر روی خویش گشادند.
در ذکر مخالفت اهالی بادکوبه با عساکر رومیه و متابعت کردن با شاه عباس و مفتوح شدن بادکوبه : مخفی نماناد که باد کوبه بندری است بر ساحل دریای خزر و بمسافت سه مرحله از شهر شماخی دور. قدل طولش لطل عرضش و از اقلیم پنجم است عمارات آن شهر رااز سنگهای تراشیده طرح انداخته اند و سطوح خانه ها رابقیر اندوده اند هوایش بگرمی مایل و ناسازگار است و زمینش ریگ زار. سه طرف آن بدریا اتصال دارد و جانب شمالی آن خشک و ساحل است و حصار محکم دارد گویند آن نیز از بناهای انوشیروان بن قباد ساسانی بوده و ملوک شیروانیه سه حصار تو بر تو از سنگ رخام در کمال متانت و استحکام در آنجا باتمام آورده اند فیما بین دو حصارخندقی عمیق فروبرده اند حاصلش زعفران و نفط سیاه و سفید که باطراف میبرند و در ممالک فرنگستان بنرخ اعلی میخرند و در سه فرسنگی بادکوبه آتشکده ای است که چون خواهند آتش برافروزند زمین را قدری خراشیده شعله ازخارج بر زمین نمایند فی الفور مشتعل خواهد گردید چون قدری خاک بر آن ریزند آتش خاموش شود و اگر خواهند آتش را بجای دیگر برند نیم زرع زمین را بکنند انبانی را محاذی زمین کنده بدارند چون پر باد شود سر انبان را به بندند و نقل نمایند و در هر جا که آتش ضرور شود لوله ٔ آهنین بر لب انبان مذکور نهاده شعله از خارج بر لب انبان نمایند مادام که باد در انبانست سر لوله مانند چراغ روشنی دهد و هنوز از هندوستان بزیارت این آتشکده آیند. مع القصه ولایت بادکوبه در این ایام در تصرف عثمانیه بود و حاکم موروثی سابقه داشت ناچار برومیه مدارا میکرد چون اخبار هزیمت سپاه روم و استخلاص بلاد مغان و قراباغ و محاصره ٔ شماخی و غلبه ٔ بر قلعگیان عثمانیه بشنید از وخامت مآل حال بادکوبه بترسید مردم شهر را بخود راغب و از عثمانیه هارب کرده بعد از مواضعه ٔ با اهالی شهر بر سر کوتوال عثمانی تاخته ایشان را مقهور و مقتول ساخته رئوس کشتگان را با عریضه ٔ ارادت ضمیمه بحضور شاه عباس فرستاد شاه چنین فتحی بزرگ و آسان را از نتایج اقبال و تفضلات ایزد متعال شمرده او را و فرستادگان را بخلاع فاخره و توجهات زاهره بنواخت و خورسند و خشنود روانه فرمود. کل اموال رومیه و کوتوال را بصاحب بادکوبه مبذول فرمود و حارس و نگهبان در آنجا تعیین شد و چون این خبر بساکنین در بند باب الابواب رسید اندیشه نمودند که ما نیز چنین خدمتی بظهور آوریم و سبقت متابعت را مایه اعتبار کنیم پسر خواجه محمد دربندی که پدرش در زمان شاه طهماسب صفوی اناراﷲ مرقده در شیروان بخدمت گذاریهای بسیار منظور نظر عاطفت پادشاهی شده بود بملاحظه ٔ قدمت خدمت درین امر سبقت کرده اهالی دربند را به نویدات الطاف پادشاهی خورسند ساخته چون در هنگام توقف شاه عباس در شهر گنجه اوسمی خان لگزی داغستانی حاکم قیتاق را که بحضور آمده بود وعده حکومت دربند داده بود و او ازیورت الکیت حرکت نموده با منشور ایالت دربند رفته بود صاحبان در بند متابعت فرمان شاه قزلباش کرده او را بدربند طلب کردند.
در ذکر تسخیر قلعه ٔ باب الابواب دربند بدست اوسمی خان قیتاقی که از جانب شاه عباس حاکم گردیده بود: بر نکته دانان حدود و سنور دانائی واضح است که فتح شماخی و بادکوبه و دربند از آثار بخت بیدار و طالع بلند آن پادشاه اسلام پناه بود و الا باین آسانی و سهولت چگونه این بلاد و امصار مستحکمه بدست توان آورد زیرا که دربند حصاری متین و حصنی حصین است و یکطرف آن قلعه که درجانب خشکی است چنان عالی و مستحکم است که مرغ وهم را طیران و عروج بر خاکریز آن محال و در غایت اشکالست و یکطرف آن بدریای خزر اتصال دارد و آن سمت که بباب الابواب مشهور است و بسد سکندر اشتهار دارد از غایت ارتفاع نارین قلعه با خانه مهر و ماه همسایه و جدار و دیواربست شهر تامیان دریا کشیده شده بر یکطرف آن سد سدید و حد حدید کوه البرز است که هزار برابر سد اسکندر است و عبور مترددین دشت خزر و قبچاق و روس و تاتار و سکنه ٔ آن دیار که بشیروان آیند جز از یک دروازه که در میان سد سدید واقع است ممکن نیست و آن را باب الابواب نامند. معالقصه اوسمی خان قیتاق باسیصد سوار بدربند رسید اعاظم شهر دروازه بگشاده او را بشهر درآوردند و شعار شاهسونی ظاهر کردند حسین پاشا حاکم دربند که تقبل نگه داشتن آن شهر جنت مانند کرده بود مضطرب شده بنارین قلعه درآمد جمعی رومی الاصل نیز با وی متابعت کردند پسر خواجه محمد دربندی و جمعی از اعاظم دربند بخدمت شاه عباس آمده شرح حال عرضه کردند مجدداً رقم حکومت اوسمی خان قیتاقی نگارش یافته باخلاع فاخره ارسال رفت و منوچهربیک غلام خاصه با جمعی از تفنگچیان عراقی و خراسانی و جغتائی و بافقی مأمور بمحارست آن حصار شدند و بعضی امرا مثل شاه نظربیک جغتائی وشاهقلی بیات و نعمت سلطان میر صوفی بتسخیر نارین قلعه و تقویت اوسمی خان داغستانی برفتند جرها و نقبها وحفرها بزیر برج وباره ٔ نارین قلعه برسانیدند و کار بر محصورین حصار تنگ شد از در استیمان در آمدند حسینخان را باستدعای او بحضور پادشاه نصرت پیشگاه رسانیدند معزز و مکرم گردید و چون بعرض شاه رسید که وقتی کاروانی بشیروان میرفته شب بر پشت دروازه رسیدند و دروازه بسته بود به آب زده گذارا گردیدند قنبربیک سلحدار باشی با معماران سنمارپیشه و مهندسان اقلیدس اندیشه مأمور شدند که از میان آب برجها ساخته و سدها پرداخته بدیواربست سابق اتصال دهند و از آن برج تا دامن البرز کوه که منتهای آن سد سدید است تجدید عمارت برج و باره نمایند که راه معبر مسدود باشد و حسب الامر پادشاهی در کمال انضباط ساخته شد و معلوم شد که قبل از اسلام در آنجا آثار برج و سد بوده و بتصاریف زمان از لطمات آب خراب گردیده یا سلاطین ذی شوکت بجهة گذشتن از آنجا آن برج و سد را خراب کرده و از پهلوی در بند به آب زده گذشته اند که محتاج بباب الابواب نباشند چه جانی بیک خان پادشاه دشت قبچاق در عهد ملک اشرف چوپانی گرگی کرده از ان راه بر سر آذربایجان آمد و امیر صاحبقران تیمور گورکان هنگام عزیمت دشت قبچاق از ایران و مجادله با تقتمش خان از این راه عبور کرد و گویند که سد اسکندر همین است و یاجوج و ماجوج مغولیه و تاتاریه اند و گفته اند که انوشیروان عادل این سد را تاحوالی گرگان و دشت ترکمان کشیده و هنوز بعضی از آثار آن در دریا و صحرا ظاهر است و العلم عنداﷲ لاعلم و لنا الا ماسمعناه .
درذکر بعضی واقعات ایام محاصره ٔ شماخی که در سال یکهزار و شانزده اتفاق افتاد: در تحویل حمل و نوروز سال هزار و شانزده شاه عباس صفوی بمحاصره اشتغال داشت و چون اهالی شماخی آوازه ٔ دروغ درافکنده بودند که لشکرتاتاریه بمعاونت ما خواهند آمد و درین وقت فرستاده ٔغازیگرای خان تاتار آمده اظهار ارادت و امتنان کرد ومذکور نمود که من اسیر و در قهقهه محبوس بودم بالتفات سلطان حمزه میرزا برادر شاه عباس آزاد شدم و ابدا ترک مصادقت و مخالصت این دودمان نخواهم کرد و اهالی قلعه ازین خبر نیز از تاتاریه نومید شدند و حسینقلی خان قاجار برادر امیرگونه خان نیز از گنجه توپهای بزرگ را بشماخی رسانید یک توپ را در سیبه اﷲویردی خان و دیگری را در سیبه ٔ قرچغای خان حاکم تبریز که با سپاه تبریزی و آذربایجانی تازه آمده بود بردند و بعد از انقضای سردی زمستان از هر جانب در اردوی شاهی ازدحام تمام بود یکهزار نفر از گرجیه و همچنین از داغستان و قیتاق و چرکس و هکاری و مازندران در اردو ازدحامی بیحد و حصر بود و در روز عید اضحی ایوانی از چوب و تخته ای که برای سلام ساخته بودند قبل از آمدن شاه خراب شده جمعی صدمه خوردند و بعضی از حاضران بمردند. چون ایالت ایروان بامیر گونه خان قاجار مفوض شده بود وی درنخجوان و النجق به آبادی آن بلاد مخروبه و زراعت و فلاحت اشتغال داشت و غالباً بتاخت و تاز الکای ارزنة الروم اظهار استیلاء و استقلال مینمود و چون حکام قارص و حسن قلعه سی با وی قدرت مخالفت و منازعت نداشتند قلعه معاذبرد از توابع چخورسعد بتصرف او درآمد و چند بار با اهالی رومیه که در قارص ساخلو بودند محاربه کرده مظفر شد و با مصطفی بیک و الوندبیک محمودی مصاف داده هر دو مقهوراً بوان گریختند و قلعه ٔ ماکو و بایزید بتصرف قزلباش درآمد و بعد از این فتوحات عظیمه قلعه ٔ قارص را تصرف نمود و قارص ولایتی است مابین ایروان و ارزن الروم که اکنون بارض روم شهرت کرده و ارمنیه ٔ صغری جزو حدود ایران است و قارص فیمابین دو سرحد یعنی روم و ایران واقع شده بود و ما به النزاع دولتین بود و در مصالحه ٔ اول ویران بود و رومیه بخلاف معاهده آبادان کردند و تصرف نمودند و بعد از سی سال درین ایام اظهار شاهسونی کرده از اضطرار بایروان آمدند و قلعه ٔ قارص بتصرف امیر گونه خان قاجار درآمد و یراق قلعه از توپ و سایر لوازم سراسر بایروان نقل شد و خبر خدمات و فتوحات امیرگونه خان در ظاهر قلعه ٔ شماخی بعرض شاه عباس رسید و امیرگونه خان قاجار در آن سرحدات کمال حشمت و اقتدار حاصل کرد و درین ایام گذشته که خبر فوت باقیخان حاکم ماوراء النهر رسید امیرزادگان ترکستان که چند سال در پناه شاه بودند بتقویت شاه و حکام خراسان روانه غرجستان شدند و بقدر ده هزار کس بر سر جهانگیرخان و محمدسلیم سلطان و یارمحمدمیرزا اجتماع کردند و چون ولیمحمدخان برادر کوچک باقی خان بر سریر سلطنت ماوراءالنهر متکی بود در وقتی که جهانگیرخان بمحاصره ٔ بلخ اشتغال داشت بیست هزار کس بر سر جهانگیر فرستاده بعد از محاربه جهانگیرخان را ظفر بود ولی در مقابله ٔ لب جیحون یارمحمدمیرزا مقتول گردید و جهانگیرخان هزیمت یافت و بغرجستان بازگشت و ولی محمدخان سپاهی به تاخت و تاراج خراسان فرستاد و بطرف ماروچاق و بادغیس آمده متفرق شدند و حکام و امرای خراسان مطلع گردیده در هر جانبی باسواران اوزبک جنگ کرده جمعی را کشته و برخی را اسیر نموده روانه ٔ حضور شاه عباس کردند و در پیش قلعه ٔ شماخی بحکم پادشاهی بسیاست رسیدند و مایه ٔ عبرت رومیه و سایر قلعگیان شدند.
ذکر تسخیر قلعه ٔ شماخی و بازگشت شاه به تبریز و مشهد و اصفهان و وقف کردن اموال خویش علی الاجمال : چون اسباب قلعه گیری از هر جهة آماده شد امرا یورش بردند و توپهای بزرگ که از ایروان آورده بودند و سی من تبریز سنگ می انداخت ببرج و باره فرو بستند و کار بر قلعگیان تنگ کردند و روز بیست و پنجم شهر صفر از سیبه ٔ قرچغای بیک چند تن بر برج بر شده و از جانب سیبه ٔ ذوالفقارخان قرامانلو نیز یکصد و پنجاه نفر از رخنه های دیوار شکسته داخل قلعه شدند از اطراف کرنا نواخته یکدیگر را خبر کردند بهیأت مجموعی دلاوران دلیر و بهادران قلعه گیر بر برج و باره چون برق تاختند و خود را بشهر شماخی درانداختند رومیه قدرت دفاع و نزاع نداشته بخانه های رعایای شهر گریختند در اندک فرصتی و قلیل مدتی سه هزار کس از عثمانیه و شیروانیه عرضه ٔ شمشیر شدند پاشایان رومیه از شهر بقلعه ٔ بالا جمع گردیده در کار خود فروماندند از قاروره ٔ نفطاندازی کاری برنیامد زیرا که خس و خاری عبور سیل را مانع نتواند بود احمد پاشا کسی بنزد اﷲویردی خان فرستاده الحاح و انابه کرد و اظهار اطاعت نمود و احمدپاشا و شمس الدین پاشا و برادر و پسر او و کیچوک حسن بحضور شاه آمدند و در شرار قهر پادشاه دهر خشک و تر بسوختند و اموال قلعگیان بمضمون آن که رندان گویند «مال موذی نصیب غازی » بغازیان قلعه گشا انتقال یافت و از اهالی شیروان بسیار مقتول شدند و حکومت آن ولایات بذوالفقارخان قرامانلو تفویض یافت و قریب سی و هفت کس از زن و مرد و اطفال که خواهرزاده و داماد و برادرزاده ٔ ذوالفقارخان در این قلعه بودند با آنکه شاه عباس آنها را امان داده بود ذوالفقارخان در یک شب همه رابکشت و این امر شنیع در نظر شاه بس زشت و قبیح آمد و از ذوالفقارخان برنجیده و بر حسب اقتضای زمان مکنون خاطر بماند و شاه بعد از انتظام امور آن صفحات مظفر و منصور بدارالسلطنه ٔ تبریز آمد و سپاه نصرت همراه را که چند سال در رکاب بودند باوطان رخصت فرمود.