احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ابی عبید العبدی الهروی القاشانی مکنی به ابوعبید یکی از اکابر علماء و افاخر ادبا. سیوطی ذکر او در طبقات النحاة آورده است و گوید او شاگرد ربیعبن سلیمان و نفطویه و ابن السراج است و درک صحبت ابن درید نیز کرده بود لکن از او روایتی ندارد و او را قرامطه اسیر گرفتند و روزگاری دراز در اسارت آنان ببود و صاحب وفیات گوید احمد صحبت شیخ ابومنصور محمدبن احمدبن ازهربن طلحةبن نوح الشافعی اللغوی مشهور بازهری هروی را دریافت و تلمذ او کرد و فواید جمّه از وی فرا گرفت و تخریج احمد بدست او بود و از مصنفات اوست : کتاب النافعة در لغت عرب و کتاب الغریبین که در آن جمع میان تفسیر غریب القرآن و حدیث نبوی کرده است و این کتاب در همه ٔ آفاق اسلامی شهرت یافت و از او عبدالواحد الملیحی و ابوبکر اردستانی روایت کنند و صاحب طبقات النحاة، کتاب تفصیل ولاة هراة را نیز بدو نسبت کرده است و بعضی کنیت او را ابوعبداﷲ و برخی ابوالقاسم گفته اند و حق همان است که ابن خلکان گوید و در نسخه ٔ کهن از الغریبین که در کتابخانه ٔ مؤلف است نام او در اول کتاب بدین صورت است : اخبرنا الشیخ الادیب ابوعبید احمد بن محمد الهروی ... (روضات الجنات ص 67). و رجوع به ابوعبید احمدبن محمد ... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی یمنی . رجوع به ابن فلیتة ابوالعباس شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن عمادبن علی العراقی المصری الهائم المقدسی الفرضی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین ومشهور به اب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن مهدی بن ابراهیم المقری المهدوی ، مکنی به ابوالقاسم . حمیدی ذکر او آورده و گوید: از مردم مهدیه ٔ ق...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر، معروف بشهاب الدین خفاجی مصری .از بزرگان علمای دولت آل عثمان است . در ادب و فقه وسایر علوم از افرا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمربن ورد تمیمی ، مکنی به ابوالقاسم . او راست : شرح صحیح بخاری .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر الحنفی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ناطقی . او راست : واقعات الناطقی و خزانة الواقعات فی الفروع و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمرالعتابی ، ملقب بالامام و مکنی به ابوالقاسم . یکی از شُرّاح زیادةالزیادات محمدبن حسن شیبانی است و نی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمران بابلی . او راست : اسئلةالقرآن و اجوبتهاموسوم به فتح الرحیم لکشف ما یلبس من کلامه القدیم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمروبن خره ، مکنی به ابونصر. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عیسی . قاضی ابوالعباس بونی حنفی . صاحب مسند محدث و فقیه است . وفات او به سال 280 هَ .ق . بود.