اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الورد مکنی به ابوالحسن .برادر محمدبن محمدبن عیسی بن عبدالرحمان بن عبدالصمد.ابوالفرج جوزی در صفة الصفوة (ج 2 ص 223) آرد که از جعفربن محمد روایت است که گفت : احمدبن ابی الورد ولی خدا بود چون بر جاهش می افزود تواضع وی زیادت میشد و چون مالش فزون می آمد سخاوت او فزونی میگرفت و چون عمرش بالا میرفت بر اجتهادش می افزود و گفت مردان به پنج چیز بدرجات رسند: لزوم باب و ترک خلاف و نفاذ در خدمت و صبر بر مصائب و صیانت کرامات . و ابوعلی رودباری گفته است که احمد و محمد پسران محمدبن ابی الورد مصاحبت ابوعبداﷲ الساجی کردند و ابوعبداﷲ میگفت کسی که خواهد خدمت فقراء کند گو تا خدمت پسران ابوالورد کند که بیست سال مصاحب من بودند و هرگز حاجتی از من نخواستند و از آنان منکری ندیدم . احمدبن ابی الورد صحابت بشر حافی و حارث محاسبی و سری نیز کرده است . و پیش از برادرش محمد درگذشت ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عامربن فرقد القرشی الاندلسی . یکی از شاگردان شلوبین . او مدتی بمصر میزیست و سخت بعسرت معیشت دچار بود سپس ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن العباس مکنی به ابوطاهر و معروف به ابن البرخشی و ملقب به موفق الدین . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالجلیل حتشی . از مردم حتش ، موضعی بسمرقند. وی از علی بن عثمان الخراط و از او ابوسعد سمعانی روایت کند. ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالجلیل السجزی . مکنی به ابوسعید. از مشاهیر ریاضیین و معاریف منجمین قرن چهارم هجری از مردم سیستان . و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اند...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن سعید یا سعد الابیوردی ، مکنی به ابوالعباس . مؤلف صفة الصفوه گوید:وی فقیهی فصیح از اصحاب ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان شریف حسینی حلبی مصری ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بعزالدین . وی بر تکمله ٔ استاد خویش منذری ذی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان طوخی شافعی . او راست : نظم جمعالجوامع در اصول . وفات وی به سال 893 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان الهروی الباشانی المؤدب ، مکنی به ابوعبید. صاحب کتاب غریبی القرآن و الحدیث و یاقوت گوید تا آ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالسلام . فقیه شافعی منوفی مصری ، مکنی به ابوالخیر و ملقب به شهاب الدین . مولد اودر سال 847 هَ .ق . و ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.