احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسحاق بن ابی خمیصة. معروف به حرمی بن ابی العلاء. مکنی به ابوعبداﷲ. مولد او مکه و مسکن وی بغداد بود. خطیب ذکر او آورده و گوید: وفات وی به سال 317 هَ . ق . است و او کاتب ابوعمر محمدبن یوسف القاضی است و از زبیر کتاب النسب و جز آن را حدیث کند و از او ابوحفص بن شاهین و ابوعمربن حیویه و بیش از همه ابوالفرج بن الحسین الاصفهانی روایت کنند. رجوع به حرمی ابوعبداﷲ احمد ... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بیرونی . رجوع به ابوریحان ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمد التاریخی الرعینی ۞ الأندلسی . یاقوت در معجم الادبا نسب او بصورت مذکور آرد و گوید حمیدی آورده است که : احمد...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمد تبریزی . او راست : تاریخ النوادر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد تلمسانی ، مکنی به ابوالعباس . وی مدونة فی فروع المالکیه ٔ عبدالرحمان بن قاسم و نیز فروع ابن حاجب را شرح ک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد تناء. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد التونی البشروی . وی برادر عبداﷲبن محمد التونی البشروی است .رجوع به عبداﷲ... و رجوع بروضات الجنات ص 368 شود...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثالث . چهاردهمین از سلاطین عثمانی . رجوع به احمدبن محمد پسر محمد ثالث شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعلبی یا ثعالبی ، مکنی به ابواسحاق نشابوری . صاحب تفسیر معروف به تفسیر ثعلبی و کتاب عرائس المجالس در قصص ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعلبی ، مکنی به ابوعبداﷲدمشقی ، کاتب و مشهور به ابن خیاط. وی ادیب و شاعر بود و ابتدا کتابت بعض امرا با او ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد جبارة مرداوی مقدسی حنبلی ، ملقب بشهاب الدین . او راست : شرحی بر عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد ابومحمد قا...