اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن یونس المرادی النحاس النحوی المصری مکنی به ابوجعفر. یکی از فضلاء زمان خویش است و او را تصانیف سودمند است از جمله : تفسیر قرآن کریم . کتاب اعراب القرآن . کتاب الناسخ و المنسوخ . کتابی در نحوتفاحة. کتابی در اشتقاق و تفسیر ابیات سیبویه و این کتابی بی مانند است و کتاب ادب الکتاب و کتاب الکافی در نحو و کتاب المعانی و هم ده دیوان راتفسیر و املا کرده است . و کتاب الوقف و الابتداء صغری و کبری و کتابی درشرح معلقات سبع و کتاب طبقات الشعراء و جز آنها. وی از ابوعبدالرحمان النسائی روایت کند و نحو از ابوالحسن علی بن سلیمان اخفش نحوی و ابواسحاق زجاج و ابن الانباری و نفطویه و اعیان ادباء عراق فراگرفته است و بقصد صحبت بزرگان مذکور از مصر بعراق شده است . و در او خساست و تقتیر بود و بر خود تنگ گرفتی و چون وی را عمامه ای بخشیدندی آن را از راه بخل و شح بر سه پاره کردی و از هر یک عمامه ای کردی و هم از این خوی حوائج خویش خود خریدی و خود حمل کردی و گاه آشنایان را بحمل آن داشتی با این همه مردمان را باو رغبت بسیار بود و خلق بسیار از دانش وی نفع و فایدت بردند و او در مصر بذی الحجة 338 هَ . ق . درگذشت و بعضی وفات او را 337 هَ . ق . گفته اند و در سبب وفات او آرند که وی بر درج مقیاس بر ساحل نیل نشسته بود و این وقت هنگام طغیان نیل بود و شعری را بعروض تقطیع میکرد و عامی راهگذار گمان برد که او نیل را سحر کند تا آن آب فزونی نگیرد و نرخها گران شود لگدی بر وی زد و وی را در نیل افکند و جسد او نیافتند. و نحاس در نسبت وی بمعنی صفار است باصطلاح مردم مصر که مسگر را روی گر گویند و صاحب روضات گوید که بخط شهید اول دیده شده است که : احمد از کبراء اصحاب ما [ یعنی شیعه ] و خال زبیدیست . رجوع به ابن خلکان چ تهران ص 30 و روضات الجنات ص 60 و 61 و ابوجعفر احمد ... شود.
یاقوت گوید: او از مردم مصر است و به بغداد شد و شاگردی مبرد و اخفش علی بن سلیمان و نفطویه و زجاج و غیر آنان کرد و بمصر بازگشت و بدانجا تا گاه مرگ ببود. و سال وفات وی چنانکه ابوبکر زبیدی در کتاب خودگوید 337 هَ . ق . است . و ابوجعفر صاحب فضلی شایع و علمی متعارف و ذایع بود و شهرت وی از اطناب وصف او ما را بی نیاز کند. و او مردی دیداری نبود لکن آنگاه که بعلم میپرداخت جودت و حسن او ظاهر می آمد. و از سؤال از اهل نظر و فقه ابا نداشت و در تصانیف خویش هر جا بمشکلی برمیخورد می پرسید. زبیدی گوید قاضی القضات اندلس منذربن سعید البلوطی گفت : وقتی بمصر بمجلس درس وی حاضر آمدم و او اخبار شعراء املاء می کرد و این قطعه ٔ قیس بن معاذ مجنون میخواند:
خلیلی هل بالشام عین حزینة
تبکی علی نجد لعلی اعینها
قد اسلمها الباکون الا حمامة
مطوقة باتت و بات قرینها
تجاوبها اخری علی خیزرانة
یکاد یدنیها من الارض لینها.
من گفتم ، ماذا اعزک اﷲ باتایصنعان ؟ گفت تو چگونه خوانی گفتم بانت و بان قرینها پس خاموش گشت و از آن روز از صحبت من کراهت مینمود تا آنجا که کتاب العین خود را از من دریغ کرد چه تا آن وقت من برای استنساخ آن نزد وی میرفتم و مرا گفت از نسخه ٔ ابوالعباس بن ولاد استنساخ کن و من نزد ابن ولاد شدم و او را مردی کامل علم و نیکو مروت یافتم و کتاب العین را خواهش کردم و اوبمن داد و ابوجعفر چون این بشنید پشیمان شد. و باز گوید ابوجعفر لئیم النفس بود و بر خود سخت تنگ می گرفت ۞ و بسا بود که او را عمامه ای می بخشیدند و آن را بسه پاره می برید و از آن سه عمامه میکرد. و او را تصانیف نیکو و سودمند است و از جمله : کتاب الانوار. کتاب الاشتقاق لاسمأاﷲ عزوجل . کتاب معانی القرآن . کتاب اختلاف الکوفیین و البصریین و آن را المقنع نام داده است . کتاب اخبار الشعراء. کتاب ادب الکتاب . کتاب الناسخ و المنسوخ . کتاب الکافی فی النحو. کتاب صناعة الکتاب . کتاب اعراب القرآن . کتاب شرح السبع الطوال . کتاب شرح ابیات سیبویه . کتاب الاشتقاق . کتاب معانی الشعر. کتاب التفاهة فی النحو. کتاب ادب الملوک . و از کسی شنیدم که تصانیف وی از پنجاه زیاده باشد. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 72 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن علی مرتفع معروف به ابن الرّفعة و ملقب به نجم الدین . او راست : المطلب در 60 جلد و آن شرح ناتمام وسائل ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن عمربن سوار مقری . مکنی به ابوطاهر. رجوع به احمدبن علی بن سوار ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی یکی از صناع آلات فلکیه و او با ابن الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن فصیح همدانی ملقب به فخرالدین . وی متن فرائض السراجیه را نظم کرده است . و نیز او راست : قصیدة فی القرائ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن قاسم ابوالعباس زقاق محدث و فقیه مغربی . ولادت او در فاس بود و تألیف بسیار دارد وفات او به سال 1032 هَ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن قدامه . مکنی به ابوالمعالی ، قاضی انبار. یکی از علماء معروف در ادب : او راست : کتاب فی علم القوافی . کتاب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن قیس المختاربن عبدالکریم . رجوع بابن ِ وحشیه ٔ کلدانی ... شود.
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن لال . رجوع به ابن لال شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن المأمون النحوی اللغوی القاضی . یاقوت گوید: او دارای خطی ملیح و عقلی صحیح بود. مولد وی ذی القعده ٔ سال ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مثنی تمیمی واعظ مکنی به ابویعلی . او راست جزئی در حدیث وکتاب معجم الصحابة. رجوع به ابویعلی احمد... شو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.