احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن مختار الواسطی النحوی العدل . مکنی به ابوعلی . برادرزاده ٔ ابوالفتح محمدبن محمدبن جعفربن مختار نحوی . وفات وی پس از سال 500 هَ . ق . بود و او را بواسط بازماندگان است . وی نحو از ابوغالب بن بشران فرا گرفت . و منزل او مألف اهل علم و خود او از شهود معدلین بود. و در محله ٔ مشرعة التنانیر بواسط شغل آسیابانی داشت . یاقوت گوید ابوعبداﷲ محمدبن سعدبن الحجاج الدبیثی مرا روایت کرداز عبدالوهاب بن غالب و او از شریف ابوالعلأبن التقی ، که بسالی لشکری از اعاجم بواسط درآمدند و پاره ای از شهر بغارتیدند که دکان شیخ ابوعلی بن مختار نیز از آن جمله بود و در خانه ٔ او منزل گزیدند شریف گوید من با احمد نزد آنان رفتیم و خواهش کردیم که بخشی از غارتی های دکان او را بوی واپس دهند و ایشان نپذیرفتندو از نزد آنان بیرون شدیم و احمد این بیت بخواند:
تذکرت ما بین العذیب و بارق
مجر عوالینا و مجری السوابق .
پس روی با من کرد و گفت عامل در ظرف بدین بیت چه باشد گفتم ای خواجه با حالی که تو در آنی چه جای سؤال از نحو و بحث در آن است گفت : پسرک من از اندوه بردن من چه خیزد. و حافظ ابوطاهر احمدبن محمد سلفی گوید که شیخ ابوعلی احمد بن محمدبن مختار المعدل بواسط این شعر خویش مرا بخواند:
کم جاهل متواضع
ستر التواضع جهله
و ممیز فی علمه
هدم التکبر فضله
فدع التکبر ماحییَ
َ-ت ولا تصاحب اهله
فالکبر عیب للفتی
ابداً یقبح فعله .
و هم این اشعار انشاد کرد:
ما هذه الدنیا بدار مسرة
فتخوّفی مکراً لها و خداعا
بینا الفتی فیها یسر بنفسه
و بماله یستمتع استمتاعا
حتی سقته من المنیة شربة
و حمته منها بعد ذاک رضاعا
فغدا بما کسبت یداه رهینة
لا یستطیع لما عراه دفاعا
لوکان ینطق قال من تحت الثری
فلیحسن العمل الفتی ما اسطاعا.
رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 113 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر. رجوع به ابن ابی طاهر شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فق...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر طیفور مروروذی مکنی به ابوالفضل . یاقوت گوید: او یکی از بلغاء شعراء و از روات صاحب فهم و مشارالیه درعلم ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص 37، 40، 51، 73، 106، 108، 10...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهربن محمدبن ابی طاهر. رجوع به ابوحامد اسفراینی و رجوع به احمدبن ابی طاهر الاسفراینی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الطیب ابوسلیمان . تابعی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عاصم . رجوع به احمدبن عمرو شیبانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی العافیة (شیخ الشیوخ ...). از مردم ژنده قلعه ای از تاکرتی به اندلس .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عبداﷲ مکنی به ابوجعفر. رجوع به احمد ابوجعفربن ابی عبداﷲ شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عبداﷲبن محمدبن خالدبن عبدالرحمان بن محمدبن علی قمی کوفی مکنی به ابوجعفر و معروف به برقی . از روات فقهاء ...