اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن رستم المدینی . مکنی به ابوعلی یکی از بزرگان رجال اصفهان . او در زمان المقتدر باﷲ میزیست و وی بر بنای جامع کبیر عتیق افزوده است . و او راست :
فان عسیرات الامور منوطة
بیسرین صارا عمدة لرجائکا
و لیس صحیح الرای من ظن انه
اذا نابه شی ٔ یدوم کذلکا.
رجوع محاسن اصفهان مافروخی ص 1 و 11و 46 و 84 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی ، ابن ابوفیج . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی ، ملقب به غراب و مکنی به ابوعبداﷲ. محدث . او از غانم البرجی و از او علی بن بوزندان روایت دارد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمداغلبی ، مکنی به ابوابراهیم . پنجمین از امرای بنی اغلب . وی پس از ابوعقال در سال 242 هَ .ق . امارت یافت و ه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الافریقی ، المعروف بالمتیم مکنی به ابوالحسن . شاعرو ادیبی فاضل بود. ثعالبی گوید: او را به بخارا دیدم و در ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد امام طحاوی ، مکنی به ابوجعفر. از صاحبان «شروط» است در چهل جزء.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمد امین . او راست : فرائدالفوائد فی بیان العقائد طبع آستانه 1219 هَ .ق . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انبردوانی بصیر حنفی ، مکنی به ابوکامل . او راست : المضاهات فی الاسماء والانساب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اندلسی . او راست : شرح بر فصول الخمسین تألیف یحیی بن عبدالمعطی . وفات وی به سال 689 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انطاکی ، مکنی به ابوحامد و منبوز به ابورقعمق . او مداح المعز ابوتمیم بن معدبن منصوربن قائم بن مهدی عبیداﷲ و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انطاکی ، معروف به بدیحی . رجوع به بدیحی احمد... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.